دل آرا دارابی شش سال را با تشویش زندگی کرد. ترسید و بارها لابد از کابوس از خواب پرید. تا پای چوبه دار رفت و برگشت بارها عرق از پشت گردنش به راه افتاد و مرگ به سراغش نیامد.
چند روز پیش که از پای چوبه دار برگشت گفتم بلخره فرجی شد و یکی به دادش رسید.
امروز صبح سحرگاه جمعه انتظار مرگ به پابان رسید. دلارا دارابی دختری که در هفده سالگی قتلی را به گردن گرفته بود اعدام شد…
Ma faramoushat nemikonim Delara to beyad mimani .