«وقتی در یک کشور هفت میلیون نفر به خودکشی فکر می‌کنند…»

خبر تکان دهنده و کوتاه است: معاون پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی سازمان بهزیستی می‌گوید سال ۱۴۰۱ برای پیش‌گیری از خودکشی به هفت میلیون نفر سرویس ارايه شده است و انجمن علمی روانپزشکان می‌گوید خودکشی در بین هنرمندان، متخصصان، روشن‌فکران، پزشکان و دانشجویان رو به افزایش است. 

در کلامی ساده مفهموم این دو گذاره این است که از حدود هر یازده ایرانی یکی به خودکشی فکر می‌کند و عمده کسانی که در ایران به مرگ خودخواسته فکر می‌کنند از الیت جامعه هستند. این می‌تواند غم‌انگیز ترین خبر برای کسانی باشد که بر سر قدرت نشسته‌اند و ۴۴ سال قبل گفتند آمده‌اند تا کرامت انسانی را احیا کنند. 

همین چند روز پیش بود که کیومرث پوراحمد کارگردانی که به امیدواری شهرت داشت خود را حلق‌آویز کرد. مرگ  این کارگردان سمبل یک روی‌داد تاریک در یک اجتماع است:

بن بست…

امروز در مورد جامعه‌ای صحبت می‌کنیم که فقط در سال گذشته ۲۰ هزار کودک زیر ۱۵ سال در آن ازدواج داده‌شده‌اند! جامعه‌ای که نرخ برابری پول ملی‌اش با دلار ظرف یک سال نزدیک به صددر صد کاهش داشته. جامعه‌ای که تورم بالای شصت درصد را تحمل کرده. جامعه‌ای که مردمانش برای یک کیلو گوشت باید نیم میلیون تومان بپردازند. جامعه‌ای که بهای اجاره خانه تا دویست درصد فقط در ظرف یک‌سال افزایش یافته. 

اینا‌ها همه قصه یک جامعه غمگین نیست. جامعه‌ای که جوانش برای رقصیدن دست‌گیر می‌شود، برای خندیدن، برای روسری اجباری، برای نوشتن، برای عکس گرفتن جوانان پویایش دست‌گیر و شکنجه می‌شود و برای اعتراضات مدنی گلوله در چشمش شلیک می‌کنند. جامعه‌ای که قشر متوسطش هر روز لاغر تر می‌شود و فقیرانش برای یافتن فقط یک لقمه نان باید سطل‌های زباله را کندوکاو کنند. جامعه‌ای که بر اساس آمار ۳۷ درصد از آن در فقر مطلق است. 

جامعه‌ای که سرمایه‌ای به نام امید  در آن هر روز بی‌معنا تر می‌شود. جامعه‌ای که حکومتش برای بقا دست به هر اقدامی برای افزایش خمودگی و افسردگی همه اقشارش می‌زند. 

جامعه‌ای که درش قیمت نان صد برابر شده اما قیمت قرص روان‌گردان به نرخ همان بیست سال پیش در دست رس است. 

این جامعه‌ای که ما در موردش صحبت می‌کنیم بر اساس آمار، یکی از غمگین‌ترین مردمان را در جهان داراست. 

راستی چرا نباید در این جامعه هفت میلیون نفر به خودکشی فکر کنند؟ تنها بارقه امید ،جوانان و نوجوانانی هستند که در میان این روزهای پر از اندوه از نسلی دیگرند. از نسلی که سعی می‌کنند از میان خاکستر برخیزند تا شاید با بیرون کردن دیو دوباره خانه را خوشرنگ کنند.