«برف کلفت ایران و برف نازک نارنجی اتازونی»

اردوان روزبه / وبلاگ
ایران که بودم وقتی برف شروع می‌کرد به باریدن کار ما می‌شد دعا. اونم نه دعای معمولی‌هااا از اون دعا خفن‌ها که تا صبح همین جور یه کله بباره که برسه به نیم متر و یه متر که مدرسه رو تعطیل کنن. یعنی ما اگر برای ظهور امام غایب و مسیح و سوشیانت این طوری دعا کرده بودیم همه باهم ظهور کرده بودن.
دم صبح هم که پا می‌شدیم می‌دیدیم برف پشت شیشه رسیده تا سر زانو اما خبری هنوز از تعطیلی مدرسه نیست. خلاصه رادیو روشن بود و ما پشت در هی شف شف می‌کردیم که بگه اقا جان امروز مدرسه‌ها تعطیله. رسمن دامادمون می‌شد تا دقیقه نود، بلخره جون می‌کند که: با نظر رییس آموزش پرورش و شورای حوادث فلان و تایید علمای شیعه امروز شیفت صبح تعطیل است.
تازه شیفت صبح؟ وایلا! البته اصولن فکر می‌کنم که بعد از اطلاعیه تمام شیفت بعداز ظهری‌ها یک رابطه تنگاتنگی با فک و فامیل رییس آموزش و پرورش پیدا می‌کردن.
اما این جا تو واشینگتن این طوری نیست. ۲۴ ساعت قبلش ایمیل می‌زنن، پیام می‌دن داد می‌زنن که مدرسه که هچ! دولت هم تعطیله!
امروز سه سانت برف آمده شهر شده مثل گور!
اصلن هرچی هیجانه مال شما ایرون نشین هاست…
به قول ما مشهدی‌ها:
چه خونک!
پ.ن: در گویش مشهدی وقتی کسی لفت می‌دهد و تعلل می‌کند می‌گویند شف شف با فتحه بر روی ش. مثال:
راننده تاکسی به مسافری که در سوال شدن ماشین تعلل می‌کند:
شف شف نوکن یره الان پلیس میه سوار رووو!