ماه: جون 2013
«امت معشوق»
جاااااااااااااانم
«وام کم بهره برای خرید تابوت»
اردوان روزبه / وبلاگ
– من بتی هستم، آقا بهتون تسلیت می گم…
– چرا؟
– به خاطر مرگ پدرتون..
– قربون شما بتی جان، چرا اخه شما با این وضع، فقط یکم دیر خبر به شما دادن بابای عزیز بنده ده سال پیش ترک دنیا کرده…
– اااا پس شاید… اصلن مهم نیست. من از بانک نه منه -نفهمیدم کدوم بانک رو گفت- تماس می گیرم و شما آدم خوش شانسی هستید چون می تونید برای خرید تابوت و یا سوزاندن جسد باباتون از ما وام بگیرید با بهره ۲ درصد. البته مارو هم در غم خود شریک بدونید! در ضمن اگر هم خواستید مراسم بگیرید بانک ما یک کارچاق کن خوب و حرفه ای داره که رو دست باباتون رو می بره که آب تو شیکمش تکون نخوره…
و بنده هنوز گوشی به دست دارم به لطف بانک نه منه فکر می کنم… —

«یک قصه ملودرام در جادهای سر سبز»
داریم تو یک جاده میریم که دو طرف سرسبز و دشت و دمنه و پر از خونه های ویلایی است:
من: آدم بیاد این جا ها خونه بگیره، نه ؟
رفیق ما: این جا لب جاده است خطرناکه…
من:خب آدم دقت میکنه که نره وسط جاده بی هوا
رفیق ما: یعنی چه! آدم که نمی تونه جلوی بچه دو سه سالهاش رو بگیره که ندو وسط خیابون، اصلن فکر کردید اگر بچه من یه روزی بیاد – منظورش اینه که یکی پیدا بشه زن ایشون بشه بعد با هم زندگی کنن به خوبی و خوشی و بعد ایشون بچه داره بشه- و حواسش نباشه بره وسط جاده و خدای نکرده یکی بهش بزنه من چه خاکی به سرم بریزم؟…
هق هق هق…
من: خوب حالا چرا گریه داری میکنی؟
رفیق ما: خب از تصادف بچم بغضم گرفت، میگم نکنه خدای ناکرده بلایی سرش بیاد اونوقت من چه خاکی به سرم بریزم…
من:……..
«انقلاب مخملی از روی شماره»
انقلاب مخملین در درون یک دولت بازمانده از انقلاب
انگار در خود حاکمیت بر علیه حاکمیت انقلابی رخ داده است
«کاسه بشقاب میخرییییم»
این روزها همش فکر می کنم
کاسهای زیر نیمکاسه است
….
«واژهگانی بی انتها»
ترس
نگرانی
امید
فردا
شاید
واژههای بی انتها که همه زندگی مرا پر کرده است.
«دین مجوز قانونی کشتار است»
اردوان روزبه
امروز در خبره آمده بود. یک گروه سلفی در مصر به یک روستای شیعه نشین حمله کرده و به کتک زدن آنها پرداختهاند که چهار نفر به دلیل شدت ضربات وارده کشته شده و سی نفر راهی بیمارستان شدهاند. در بخشی از این گزارش آمده بود:
«در پی هفتهها سخنرانی واعظان سلفی علیه شیعیان، جمعیتی خشمگین که تعداد آنها حدود سههزار نفر برآورد شد، در روستای «زاویه ابو مسلم»، به شیعهها حمله کرده، چهار تن را کشته و تعداد بیشتری را زخمی کردند.»
موضوعی که وجود دارد این است که در باور دینی نکتهای نهفته و آن این است که دین داری همیشه مجوزی برای قتل هم نوع میتواند باشد در حالی که بی دینی هیچ وقت دلیلی برای کشتن متدینین نبوده…
«اختلاف نظر در خواستن و توانستن در بین علما»
به نظر من یک جاهایی بشر «نخواستن» هایش را به گردن «نتوانستن» هایش میاندازد.
دنیا پر از بهانه است وقتی من نمیخواهم کاری انجام بدهم فقط کافی دستتو دراز کنی…
اوووه آقای کارگردان این چیه؟
«شب سخت یک تنها، محمود تمام شد»
اردوان روزبه / وبلاگ
از روزی که تارنمای «نامهای به محمود» به راه افتاد یادم است شمارشگر آن حدود ۱۸۰ روز را نشان می داد و من فکر میکردم کی قرار است به صفر برسد.
اما دیشب به ناگاه یادم آمد سری به این تارنما بزنم. شمارشگر تمام اعدادش «صفر» بود. درست مانند کارنامهی خود آقای احمدینژاد. محمود احمدینژاد اگرچه با لاابالی گری توانست یک چالش بزرگ در نظام به وجود بیاورد اماهیچ وقت به نظر من به عنوان کسی که در شان و اندازههای ریاست یک دولت باشد نتوانست ظاهر شود. به روستاها رفت. به شهرهای کوچک، به سراغ مردمی که خسته از بیرحمی ها بودند و صدای او را صدای تازه میدانستند و بعد به آنها هم ثابت کرد هیچ درکی از آنان ندارد. محمود کودکی بود که از سر قضا و قدر و شانس یکباره گفتند بیا که ملتی منتظرند که تو دستور بدهی و او چون کودکان شروع کرد اول سفارش بستنی و کیک شکلاتی دادن و بعد شهربازی و بعد یک وانت پفک خریدن و تو خیابان چس فیل خوردن. کودک راضی بود اما مردم چه شدند…
رای امروز مردم ایران به روحانی ثمره بی کفایتی محمود احمدی نژاد و تیم تمامیتخواهش است. اما محمود احمدینژاد چه میکند؟
کجاست و هنوز تصورات وهم آلودش انتظار ظهور را از دامان مشایی می کشد؟
«بچهها زنگ تفریح تموم روسری رو بکشید تا رو ابرو»
دوستان یقه وا، کرواتی، مو بلند، سیبیلو، هفت تیغه، خانمهای کم حجاب، بد حجاب و بی حجاب حتا و هم چنین جماعت اهل تبرج و البته با توجه به بیانات معظم له که اشاره داشتند حتا اگر دشمن نظامید بیاید وسط حتا با بیکینی و مایو و از ساعات باقی مانده بهره ببرید که گشت ارشاد تا چهار سال دیگه همین موقع مرخصی نداره.
طبيعت گرايى و فاجعه ديدارى
من دليل هاى زيادى دارم كه هيچ وقت طبيعيت گرا -نيچريست- نشم…
«کسب مشروعیت از تعریف متغیرهای حجاب در کشور ما»
اردوان روزبه / وبلاگ
خیلی میل به ورود به هیاهوی انتخابات ندارم. بیشتر دلم میخواهد نگاه کنم. نوشتهها را بخوانم، فیلمهای کاندیداهای گرامی را ببینم و از کتککاریها فیض ببرم و بیشک بگویم که من مخالف رای دادن نیستم، حتا اگر خود رای ندهم. اما در بین این موارد به نکتهای داشتم فکر میکردم. اگر توجه کنید تمام کاندیداها به طور اصولی بدشان نمیآید قاطی عکسهای انتخاباتیشان چند خانم به تعریف داخل «بد حجاب یا کم حجاب» داشته باشند.

به نظر من فارغ این که چقدر دوستان به این کار نگاه ابزاری می کنند و چه میزان برکاری که هدفشان است موثر خواهد بود، نشانهی روشنی از تلاش برای نشان دادن اعتبار یا ارتباط با قشر عظیمی در جامعه است که در غیر مواقع لزوم همیشه انکار میشوند ولی همین دوستان خود میدانند که گروه عمده را همین کسانی تشکیل میدهند که چنان که در طول سالها گفته شد چندان باوری به اسلام مدل وطنی ندارند.
جالب است این موضوع نه فقط در روزهای انتخاباتی که در سایر مناسبتها همیشه تکرار میشود. تظاهرات ۲۲ بهمن و نمیدانم روزهایی که قرار است حاکمیت در ایران «اعتبار مردمی» اش را به رخ نمیدانم که بکشد. روسریها عقبتر، یقهها بازتر و مانتوها کوتاهتر می شود.
اما اصل قضیه این است که باور خود این حاکمان هم همین است: «قشر عمده مردم کشوری که مطلقه به حلقه شان هم چیز شده است، سخت بیباورند.»

ان
«همذات پنداری ما در ژانر اعتراض»
اردوان روزبه / وبلاگ
این روزها که می بینم ترکیه همسایه غربی ایران هم دست خوش اعتراضها شده است و ذوق امت ایرانی و گزارش های لحظه به لحظه از آنتالیا تا میدان تقسیم و انتشار عکس ماهیگیر آمریکایی که با پره قایق پشتاش قاچ خورده به جای مجروحی که یک زرهوپش از روی آن رد شده و البته هزاران بار بازنشر شدن آن بدون اندک فکری که «خب پدر من ذرهپوش از رو آدم رد بشه که مثل پوستر آدم به زمین می چسبه»، نشان می دهد ما مردمی هستیم که به شدت با هر اعتراضی نسبت به حاکمیت به هر علتی و در هر جایی از کره خاکی احساس همذات پنداری داریم. حتا بدون آن که بدانیم جریان چیست.
مایه میذاریم عین بنز، فقط نمیدانم چرا در مورد کشور خودمان در جایگاه تماشاچی نشسته ایم و سوت میزنیم و به روش وحدت ملی گزارش مناظرههای کمیک هشت کاندیدا را قبول زحمت به نمایندهگی از صدا و سیما کرده و در فیس بوک «توییت» می کنیم.
فیلم مربوط به اعتراض های ترکیه است که امروز یک کاربر ایرانی با عصبانیت برای یک عده سیصد چهار صد نفری در میلینگ لیست اش زده بود که چرا در بالاترین این را شیر کردم رای نیاورده و مگر شما روح انقلابی ندارید!
«بلخره کرشمه ات را باور کردیم یا فحش خارمادرت را»
داشتیم از ازاد شدن فروش لوازم کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات شبکه به ایران خوش می شدیم که کاخ سفید اعلام کرد ریال ایران تحریم شد.
یکی نیست تو کاخ سفید به این رفقا بگه خو دلبندم ملت با چیزشون باید این ها رو بخرن.
گاهی فکر میکنم هدف تحریمها مردماند بیشتر عاصی بشن نه دولت جمهوری اسلامی. از فردا اتوبوس ها سیم ترمز میبرن ملت را تو جادهها تکه تکه میکنند، می گویند صنایع خودروسازی و «ریال» در تحریم است.
ای کله پدر هرچی سیاست است.
«شما تا کی میخواهید از روی دست هم تقلب کنید»
اردوان روزبه / وبلاگ
به نظر من بودن این دوستان زنجیرهای -تداعی معانی با دیوانه زنجیری نکنید- نه تنها بد نیست بلکه خوب هم هست. هر روز خبرهای شما را برایتان مفت و مسلم بازنشر میکنند.
چه از این بهتر. اما من دو سه نکته برای بهبود کیفتیت کار این دوستان پیشنهاد می کنم:
اول این که بیایید بر سر این که «رادیو کوچه» رسانه کجاست، به یک وحدت نظر برسید. در طول یک سال گذشته در مقدمه مطلب هایتان رادیو کوچه را یا «رسانه برانداز خارج از کشور»، «رسانه وابسته به محافل ضد انقلاب مقیم اروپا»، «رسانه وزارت خارجه آمریکا» یا «رسانه برانداز وابسته با سازمان جاسوسی انگلیس» و یا به قول کیهان چند وقت پیش «رسانه کاباره نشین های برانداز» معرفی کردید. سر جدتان! این طوری شعور خودتان زیر سوال می رود چون این مجموعه خودش سیصد – چهار صد سازمان کوچک و بزرگ میشود و خنده دار است که با این همه اسپانسر آن هم از سازمان های موازی ما سر ده دلار خودمان را به در و دیوار بزنیم و شب ها برویم مک دانلد کار کنیم تا روز خرج «رسانه کاباره نشین» را بدهیم.
پس بیایید اجماع کنید و به یک وحدت رویه برسید. بلخره این رسانه کدام سازمان جاسوسی و یا کدام گروه خارج نشین است و همان را هم همه بزنید.
دوم این که برای شما زشت است که یکی بنویسید و بقیه سی تایی از روی آن کپی کنید. پس آن جماعتی که استخدام کردید سرک تو زندگی و فیس بوک و کار و خونه و شورت مردم بکشند حقوق برای چه می گیرند؟ بگویید خلاقیتی، کوفتی چیزی این طوری که فایده ندارد. ملت هم دیگر یکی را می خوانند بقیه را هم می دهند به دم چیزشان. اقلن هر کدام یک عشوه کرشمه ای بیایید که یه فرقی با نسخه دستی حسین آقا شریعت بکند.
سوم این که بچه های خوب! «وب سایت اینترنتی» چه مدلی اش است؟
اول این که تارنما و بهتر است پارسی را فاس بدارید. دوم این که مگر ما «وب سایت» غیر اینترنتی هم داریم که این یکی اینترنتی اش است؟
در نهایت به جای این کارا دو تا ویراستار بگیرید به کارتان بیشتر میآید.
از ما گفتن بود. ما در خدمت شما هستیم اگر کاری چیزی بود.