قراری با دختر جنگل گذاشتیم که ما (یعنی من البته به روش ملوکانه) برنده باشیم اگر با این کلاه کذایی با منزل! (اهل بیت رو عرض میکنم) بریم خرید کاسکو و برگردیم. ما که رفتیم و از خودمون هم دو برابر شرط بندی مایه گذاشتیم اما هنوز خبری از جایزه نیست.
اما پیانوشت (جمع پی نوشت!)
۱. حتا یک نفر نیافتم که چپ چپ نگاه کند.
۲. دست کم پنج تن امدند جلو گفتند: وای چقدر کلات قشنگه!
۳. یکی از کارکنان کاسکو آمده میگه چطوری شد سرت گذاشتی؟ میگم با دخترک شرط بستم. می گه: عجب آدم شجاعی هستی! من جای اون بودم دو برابر بهت جایزه میدادم!
۴. توی صف پرداخت یک اقای خیلی با حال شاید ۸۰ ساله با کلاهی که روش نقش پرنده داشت و لباس با حال اشاره میکنه: عجب کلاهی! می گم عجب کلاهی! عکس سلفی میگیریم و میگه خوبه بخندی.
نتیجه اخلاقی:
آدمها میتونن به هم چیزی ندن و البته چیزی رو هم از هم نگیرن. چیزهایی مثل امید، شادی، لبخند و البته باز هم امید!
