یه زمانی بابای خدا بیامرز من تا رادیو صداش قطع می شد، می گفت: کودتا شد…
امروز تو بحبوحه کار رقتم روی گوگل دیدم حاجی به گمان ام کودتا شده بود. خلاصه یه یه ساعتی به وقت اروپا از ساعت پنج تا شش غول خوابیده بود. بشر سوسک شده ها…
یه زمانی بابای خدا بیامرز من تا رادیو صداش قطع می شد، می گفت: کودتا شد…
امروز تو بحبوحه کار رقتم روی گوگل دیدم حاجی به گمان ام کودتا شده بود. خلاصه یه یه ساعتی به وقت اروپا از ساعت پنج تا شش غول خوابیده بود. بشر سوسک شده ها…
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند | پنهان خورید باده که تعزیر میکنند | |
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند | عیب جوان و سرزنش پیر میکنند | |
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز | باطل در این خیال که اکسیر میکنند | |
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید | مشکل حکایتیست که تقریر میکنند | |
ما از برون در شده مغرور صد فریب | تا خود درون پرده چه تدبیر میکنند | |
تشویش وقت پیر مغان میدهند باز | این سالکان نگر که چه با پیر میکنند | |
صد ملک دل به نیم نظر میتوان خرید | خوبان در این معامله تقصیر میکنند | |
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست | قومی دگر حواله به تقدیر میکنند | |
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر | کاین کارخانهایست که تغییر میکنند | |
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب | چون نیک بنگری همه تزویر میکنند |
دیروز به باقر معین زنگ زدم تا بتونم باهاش مصاحبه کنم. باقر گفت گرفتاره و نمی تونه اما تا موضوع برنامه ام رو دونست برایم شرحی از پیشنهاد ها رو داد که شنیدندش نه تنها خالی از لطف نبود بلکه راه گشا. با خودم فکر می کردم آدم های معلم گنجی هستند که باید قدر دونست و چیز ازشون یاد گرفت.
این درست حسی است که به مهدی جامی دارم…
این کوکی ما زده به سرش. دو روزه که دیر میاد غذاشو بر می داره و میره. می گم نکنه این موشه دلش از دیر سر زدن من شکسته؟ حالا خر بیار و باقالی بار کن…
اگرچه که آدم به مرده لگد نمی زنه اما …
خواب می بینم که در محله «مکرویان» کابل زندگی می کنم. با مادر و برادرم در خانه ای که بالاخانه است کهنه و نمور. با چند تکه اسباب و اثاثیه کهنه و من کارگر حجره ای در بازار هستم. همان بویی که در خانه های کهنه کابل به مشامم می خورد را احساس می کنم. از سر کار که بر می گردم می بینم. پشت در دو تکه جیوه ای مانند افتاده است آرام و خزنده. احساس خطر می کنم. انگار می شناسم این ها را به دست می گیریم و از خانه بیرون می رویم. از کنار تل آشغال های وسط کوچه می گذریم و در جایی دور این جیوه مانند های خزنده و نیمه زنده را رها می کنیم.
با نگرانی به خانه می آییم. زیر پایم را پشت در یخ زده نگاه می کنم و می بینم خورده های این جیوه مانند ها ریخته است و باز دارند به هم متصل می شوند. می دانم هر چه زمان می گذرد این جیوه ها هوشمند تر می شوند. انگار در مرور زمان آن ها می توانند با هوشی اکتسابی از محیط اطراف به دانسته های خوب بیافزایند. با ترس برشان می داریم و می بینم سرعت درکشان بالاتر رفته است. این بار می بریم در میان تل آشغال ها مدفونشان می کنیم. برادرم از من عقب تر است و من منتظر می شوم تا برگردد.
پشت سر او چیزی شبیه انسان با صورت سیاه و تلو تلو خوران می آید. جیوه های هوشمند زودتر از آن چه که فکر می کردم داشتند تبدیل می شدند . من هراسان بودم.
آن ها می آمدند و رهایم نمی کردند. موجوداتی که در ظرف جند دقیقه هوشمند تر شده بودند و دیگر حاضر به رها کردن من در آن پس کوچه نبودند…
بله بلخره من رفتم چار تا تیکه نون خریدم و نشستم یکم خودم خوردم و یکم هم دادم به این موش هم خانه و در نتیجه از دیروز من و «کوکی» با هم به توافق و دوستی رسیدیم و این موش نازنین با من به توافق رسید و بدین سان فضای صلح و دوستی بین ما سران هم خانه حاصل شد.
پ.ن: کوکی اسمیه که من برای موش هم خانه انتخاب کردم. امیدوارم اون هم با این اسم کنار بیاد.
این عکس روی بالاترین بود و بعد بنده این سوال برایم پیش آمد که آیا می تواند جناب معلم برای بررسی بیشتر تقلب از نزدیک کیس را بررسی کنند یا نه؟ آیا حلاله؟ آیا حرامه؟ بعد این شامل همان پیاده نظام می شود و یا خیر؟
رييس انجمن مبارزه با آسيبهاي رفتاري، نسبت به افزايش مصرف شيشه در بين زنان و دختران در كشور هشدار داد.
دكتر بهرام يگانه با استناد به آمارهاي دريافتي از مراجع ذيربط و نيز با اشاره به افزايش برخي تبليغات غيرقانوني و غيرعلمي در مراكزي همچون برخي ورزشگاهها، آرايشگاهها و سالنهاي بدنسازي مبني بر اين كه «مادهاي به نام شيشه كه اعتيادآور نيست، براي دستيابي هرچه سريعتر به تناسب اندام مناسب است!» گفت: متاسفانه به دليل جذب برخي افراد به اين تبليغات كه از پايه غلط است، مصرف مواد محرك و روانگردان از جمله شيشه در ميان بانوان در حال افزايش است.
اين كارشناس درمان اعتياد در عين حال بر لزوم نظارت هر چه بيشتر مسوولان مربوطه بر تبليغات غيرمجازي از اين دست در مراكز مذكور تاكيد كرد و گفت: اگر آگاهي مردم در اين زمينه اعتياد به محركها و روانگردانها افزايش يابد، شاهد اين افزايش سوءمصرف نسبت به ماده فوقالعاده خطرناك شيشه نخواهيم بود.
رييس انجمن مبارزه با آسيبهاي رفتاري، همچنين شيشه را مادهاي با اعتيادآوري بسيار زياد، عامل تغيير شكل سريع ظاهري افراد كه مصرف آن، موجب فاسد شدن بافتهاي اصلي بدن و مرگ زودهنگام ميشود و نيز عامل بروز اختلالات شديد مغزي و رفتاري در افراد مصرف كننده كه كاهش تعادل جسمي و رفتاري را در پي دارد، توصيف كرد.
حجت الاسلام علم الهدا را من از نزدیک دیده ام. هیبت و ابعادش به طرز عجیبی گیرا است. فکر کنید سایز سر مبارک ایشان با ریش بلند و غیره دو ایکس لارژ است. (اصلن این حرف را از روی تمسخر نگفتم، چون توصیف دیگری برای توضیح هیبت نتوانستم بیابم این جوری قیاس کردم). یکی از خصیصه های بارز این روحانی مشهد محور اشارات و بیاناتی است که از ابتدای ورود به مشهد با عنوان امام جمعه این شهر آغاز شد.
میثاق نا نوشته عدم برگزاری کنسرت موسیقی تا شعاع صد کیلومتری در جوار بارگاه امام هشتم. کوتاه کردن و برداشتن سمبل های بلندتر از قد گنبد و گل دسته حرم امام رضا، به عنوان مثال میدان پانزده خرداد مشهد و یا گم و گور شدن سمیل میدان آزادی تا مدت های مدیدی که بعد از این که مدت ها به گوشه و کنار تپانده شد، بلخره در ابتدای ورودی فرودگاه مشهد کاشته شد از برخی موارد است. آن موقع همکاران ام در حوزه شهری می گفتند با فشار و زور و تمنا در نهایت شخص آقای امام جمعه پذیرفته اند که آن دو پرنده که نشان آزادی بودند و اتفاقن طراحی آن مربوط دوره پیش از اسلام و اعلیحضرتی، به سان دسته بیلی در گوشه ای دور از تیر رس گنبد و بارگاه بکارند.
اما بیانات مبسوط این عزیز دلمی دل انگیز در این جا هم ختم نمی شود. ایشان همیشه در پشت تریبون نماز جمعه وقتی لوله اسلحه را به دست می گیرند گاهی آدمی را ترس بر می دارد که هم الان است که حکم جهاد را صادر کنند. چندی قبل ایشان ید حجاب ها را سربازان پیاده نظام آمریکا واسرائیل خواندند و گفتند: وقتي زنان بيحجاب و آرايش کرده با موي پريشان خودنمايي ميکنند در دل جوان، ويروس بيديني نفوذ پيدا ميکند. او در همین مراسم دختران بدحجاب را خمپاره های آمریکا دانست و جالب تر این که از همان زمان نیمی از مردم مشهد مداوم این سوال را از رسانه ها و مسوولان می کردند که: پس کی قرار است این خمپاره های آمریکایی بر سر ما بریزد؟
اما خب من در مورد اعتماد به نفس هم در ایشان نگاه خاص دارم: اوباما باید با ایران بسازد و گرنه بدبخت میشود. می گویند بعد از این جمله باراک اوباما که خدا را شکر کرده اسم «حسین» وسطای اسم و فامیل اش هم هست. گفته مشاوران امنیت ملی زود تر راه کارهای جلوگیری از بدبختی و دست بوسی را فراهم کنند تا زود بسازند که بدبخت نشوند. اما داستان های خوب از حاج آقای علم الهدا با زهم ادامه دارد: پيشرفت و خودكفايي ايران در زمينههاي مختلف اعم از نظامي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و غيره، استكبار جهاني به سركردگي آمريكا را بيچاره كرده است. كشور ما طي ماه هاي گذشته به پيشرفتهايي دست يافته كه نشان از امدادهاي غيبي امام زمان (عج) است.
البته من نگاه تیزبین و اروتیک شناسانه را هم در شخصیت این عزیز کامل احساس می کنم و به تشخیص او در بخش های هوس انگیز و وسوسه آمیز در میان دختران آن هم فقط و فقط ارزشی، برداشتی هنرشناسانه قایل هستم: «آمریکا نمیتواند بگوید که پیغمبر(ص) بد است، قرآن را آتش بزند و یا بگوید که علی(ع) و زهراء(س) به درد نمیخورند. تنها یک راه برایش مانده است که دین را از مردم بگیرد و آن هم از طریق قیافه آرایش کرده، موی پریشان و ساق پای برهنه یک دختر بیعفت و بیحیا است که نسل جوان را به باد شهوت گرفته و باعث فراموشی دین میشود». ناگفته نماند که این روحانی عزیز سرنوشت انقلاب را در چادر می داند و اشاره می کند که سرنوشت انقلاب را چادر حضرت زهرا تعیین می کند و من عین این موضوع را به اهل فن می گفتم اشاره داشتند که در اساس حضرت زهرا که چادر بر سر نمی کردند و احتمالن این عزیز با کسی دیگر اشتباه گرفته اند.
اما می خواهید وارد حوزه های دیگر نظرات این عزیز بشویم؟ او که از میدان ضد در مشهد و ساق پا و غزه و اوباما گفت، از این جماعت روزنامه نگار هم دریغ نکرده است و در اشاراتی آن ها را هم مورد فیض قرار داده است: «اين گروه از اصحاب مطبوعات و رسانه و خبرنگاران نيز دعوت به همکاري ميکنند و انجمني به نام انجمن روزنامهنگاران جوان که يک تشکل غيردولتي است، داير کردهاند که با بودجه غرب چند دوره کلاس روزنامهنگاري با موضوع سياهنمايي جمهوري اسلامي در تهران برگزار کردهاند.» و البته دغدعه ایشان به همین هم ختم نمی شود و ایشان حتا نگران بالا پایین پریدن دختران ایرانی در تیم والیبال دختران اعزامی به خارج از کشور هم هستند: ««فرستادن تیم والیبال زنان به خارج از كشور و جست و خیز آنها در جلوی چشم نامحرمان و بیگانگان به عنوان نوامیس اسلامی با اللهم عجل لولیك الفرج مطابقت ندارد.» البته ظاهر امر نشان می دهد برای دقت در امر این که مطابقت دارد یا ندارد حدود چندین بار صحنه های «اسپک» زدن تیم حریف را نگاه کرده اند و بررسی بر روساق پای بازیکنان ایرانی را هم در برنامه خود گذاشته اند تا با دقت اعلام کنند که مطابقت ندارد. حالا دیگر با این نوبرانه ایشان هم خیلی کاری ندارم: «وي همچنين اشاره کرد كه جريان فيلترينگ راه اساسي براي كنترل است.» چون ایشان اعتقادی عمیق تر دارند: «امام جمعه مشهد: اینترنت به یک چهارراه فسق و فجور تبدیل شده است». که با این احتساب همه می شویم کاباره چی و لابد فلان وبهمدان که بی خیال توصیفش می شوم.
و در پایان توجه شما را جلب می کنم به نگاه ایشان در مورد فضای باز سیاسی کشور که می گویند: «برخي عناصر و جريانهاي ضد ارزشي با سوء استفاده از فضاي باز سياسي جامعه در سخنان و مطالب خود به اصول و ارزشهاي انقلاب و نظام اهانت ميكنند». خب من هم با ایشان در مورد فضای باز سیاسی کشور کاملن موافقم فقط: ای ی فضا که می گی یعنی چه؟
دوست نداشتم با این روحانی به دیده طنز نگاه کنم اما بی اختیار آن کس که مرا بی خرد فرض می کند بی خردی خودش برایم یک طنز است. راستی دیگران در بدنه خود نظام به این حرف ها چگونه می نگرند؟ راستی این هم فن حریف از کجا می تواند در هر موردی به این راحتی اظهار نظر کند. وقتی شخص رسول خدا برای بیان یک مورد با چند کار شناس و کاردان مشورت می کرد، این حضرت چطور خود را صاحب نظر در همه ابعاد از ساق پا تا شیاف در باسن بچه و اوباما می داند؟ یعنی نماینده خبرگان بودن تا به این حد برای آدم اعتماد به نفس می آورد؟ (حتمن می آورد آدم حسابی). اما اشاره ام این است که این همه
فن حریف که فقط در فیزیک نظری و ابر نو اخترها اظهار نظر نکرده است، سرنوشت دوستان من و خود من و مردم مرا می تواند تغییر دهد.
فاجعه در این جا است.
تازه می خواندم ایشان از انتقاداتی که برش وارد می شود دل خور هم شده است وحجتالاسلام والمسلمين علم الهدي گفت: من خطاب به اين سري سايتها و مطبوعات همان حرفي را كه امام حسين(ع) خطاب به لشكر عمر سعد گفت ميگويم اگر دين نداريد و از معاد نميترسيد و اسلام و قرآن را نيز قبول نداريد لااقل منصف بوده و با انصاف نقد كنيد». البته منظورشان همان داستان آزاده باشید با ورسیون تبدیل در راستای منافع اسلام بوده است.
آقای وزیر، آقای معاون، آقای مدیر کل می دانم ته دلت به ریش مردم می خندی اما این کار را نکن. یک بار تو شجاعت به خرج بده و بگو اقلن امام های جمعه را با مدرک لیسانس به بالا انتخاب کنند این دست کم حداقل حرفی است که برای آینده بچه خودت می توانی بزنی.
روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت وگویی به شرح زیر صورت گرفت:
بچه شتر: مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است. آیا می تونم ازت بپرسم؟
شتر مادر: حتما عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟
بچه شتر: چرا ما کوهان داریم؟
شتر مادر: خوب پسرم. ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیره می کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا نمی شود بتوانیم دوام بیاوریم.
بچه شتر: چرا پاهای ما دراز و کف و پای ما گرد است؟
شتر مادر: پسرم. قاعدتا برای راه رفتن در صحرا و تندتر راه رفتن داشتن این نوع دست و پا ضروری است.
بچه شتر: چرا مژه های بلند و زخیم داریم؟ بعضی وقت ها مژه ها جلوی دید من را می گیرد.
شتر مادر: پسرم این مژه های بلند و ضخیم یک نوع پوشش حفاظتی است که چشم ها ما را در مقابل باد و شن های بیابان محافظت می کنند.
بچه شتر: فهمیدم. پس کوهان برای ذخیره کردن آب است برای زمانی که ما در بیابان هستیم. پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است و مژه هایمان هم برای محافظت چشمهایمان در برابر باد و شن های بیابان است… .
بچه شتر: فقط یک سوال دیگر دارم… …
شتر مادر: بپرس عزیزم.
بچه شتر: پس ما در این باغ وحش چه غلطی می کنیم؟
نتیجه اخلاقی: شترهای محترم مراقب سوالاتشون باشین…
این یکی معرکه است به امام زمان…
فکر کنم دارم به موجودی تازه تبدیل می شوم. صبح ها کار به وقت ایران، عصر ها کار به وقت اروپا، شب ها هم به وقت آسیای جنوب شرقی. این دهن مهن که می گن آسفالت می شه همینه دیگه نه؟
دیشب آمدم زودتر بخوابم کلی ذوق کردم که دوازده می خوابم یه فقره موش تا صبح ردیفم کرد. حالا خوردنش نوش جونش اما اونقدر کاسه رو به کوزه زد که نذاشت بخوابم. دوبار هم چبپیس بهش دادم. (تنها چیز خوراکی در خانه منظورم بود. من خودم قبلش نون خشک ها رو کلف زده بود). خلاصه خورد و باز کاسه و کیسه رو به هم مالوند. خلاصه به یاری موش عزیز تا صبح سه تا مطلب بابا در بیار رو روبراه کردم و تازه بعدش از فرط بی خوابی نشستم چند فقره عکس مستهجن هم نگاه کردم.
پ.ن: شما نکنید از این کارا همین می شه ملت می رن سیگاری می شن دیگه…
فاجعه، فاجعه است. هر جا باشد. به خصوص اگر بچه های کوچک بی گناه ناخواسته درگیر آن شوند. امروز در تمام مدتی که تلوزیون صحنه های امداد و پلیس را نشان می داد دل دیدنش را نداشتم. خبر این بود:
صبح روز جمعه یک مرد 28 ساله به کودکستانی در دندرمونده یکی از شهرهای بلژیک وارد شد. وی در مدت زمان کوتاهی 10 کودک و دو مربی را مجروح و 2 کودک و 1 مربی را با ضربات چاقو به قتل رسانید. مجرم بعد از قتل و عام کودکان و مربیان سوار به دوچرخه اش کودکستان را ترک کرد.
او بعد از یک ساعت دستگیر شد. در حالی که تحت تاثیر مواد مخدر بود و صورتش خود را با رنگ سیاه و سفید کرده بود و خود را به اسم فرانسیس معرفی کرد. مجرم اظهار داشت که از مرکز بیماران روانی امده است. پلیس این حرف را هنوز تائید نکرده ولی گفته است که مجرم قبل از این سابقه جناحی داشته است.
پلیس درحال تحقیق در باره این جنایت هولناک است. مردم بلژیک و هلند از این عمل شوکه شده اند. مقامات دولتی بلژیک و هلند پیام های برای مردم و خانواده های قربانیان فرستاده اند.
شایعات در مورد حسین خان هودر فراوان است. اما این یکی دیگر وزنش از حسین بدبخت سنگین تر. می شنوم که اتهام حسین درخشان صب نبی است. فک کنم این از اون اتهام ها باشه.
می دانید، برای من همیشه وجود فلسفه ظهمور احساسی خاص بوده. ظهور فارغ از این که چگونه و کجا به وقوع بپیوند، باعث نوعی انتظار توام با عمل گرایی و یا پرهیز از رفتار های غیر انسانی می تواند باشد. کاری ندارم که آیا واقعن توانسته است دم گرم آن بر آهن سرد بشر کار ساز افتد یا نه. به هرحال انتظار برای آمدن آن کس که ناجی است؛ حال سوشیانت یا مسیح و یا مهدی خودش ابزاری بوده است برای آن که از اندیشه دین گرای بشر برای بهتر شدن روزگار همه آدم ها بهره برده شود.
اما برداشت من این است که در این جای کار گاهی به بعضی از طول و تفضیل ها بر می خورم که دیگر فکر می کنم ظاهر امر نشان می دهد فلسفه اصلی ظهور دست خوش امورات محاسباتی و جنبی کار شده. آقا برید به فلسفه ظهور و میل واقعی آن هایی که می خواهید مطلع باشند فکر کنید. دنبال چی هستید با این حرف ها…
یادت باشد اردوان…
همه چیز را نمی شود به حساب کسب تجربه گذاشت.
در ولایت ما می گفتند بعضی از سوزها «گدا کش» است. تا امروز که داشتم می رفتم پلیس مهاجرت فکر می کردم که از سوز و سرمای گدا کش آمستردام است که سردمه اما حالا دارم احساس می کنم، نه! گیر جای دیگه است. من به گرمای مردمی از خاور دور مانوس شده ام که سرمای این مردم برایم لرز آورده نه سوز گدا کشش…