«رها شدن در باد و بهار، کرونا برو بذار حال کنیم»

خب من به این نتیجه رسیدم درسته کرونا حیوان خری است، اما با رعایت فاصله های اجتماعی، نبوسیدن رفقا، دست نزدن به چیزای خطرناک‌ می‌شه حال بهتری داشت.

امروز کنار رودخانه پتومک زندگی قشنگ تر از این حرفا بود. از صبح دلم رهایی می خواست، کلافه بودم. باد که در موی آدم ها می‌وزید، هوایی که رنگ بهار داشت و رودخانه ای آرام که چراغ ها از دور دست اش سو‌سو می‌زد و می‌گفت در ان نقطه های سفید کسانی در لب پنجره خاطراتی را مرور می کنند، حالم را خوب کرد.

حس خوب رها شدن حس خوبی بود…

«تو بخند مثل بچگی‌هات تا دنیا همون طور قشنگ بمونه»

 

آدم‌ها نقشی در خلقت‌شان ندارند. آن‌ها بر ضرورت تنازع بقا به دنیا می‌آیند. آن‌ها انتخاب نمی‌کنند بیایند. اما به نظر من آن‌ها انتخاب می‌کنند چطور بیاندیشند، چطور با دیگران رفتار کنند، چطور انتخاب کنند و چطور خودشان باشند.
امروز روز تولد کسی است که به نظر من آموخت فراز و فرود زندگی باید آدم را آدم‌تر کند. آموخت که انگیزه برای زندگی در خوب بودن است. آموخت دیگران را دوست داشته باشد تا دیگران دوستش داشته باشند. آموخت به دیگران حق انتخاب بدهد. آموخت خودش باشد و زندگی را گذر ساده عمر نداند.
از همه مهم تر آموخت چطور دوست باشد و دوست بماند، حتا این روزها که هم‌جواری‌هایمان باهم کمتر از گذشته به نظر برسد.
امروز تولد یک پسر است که فارغ از پسر بودن یک دوست خوب است. کسی که با هیجان هنوز وقتی کاری می‌کند برایت تعریف می‌کند. کسی که خوب بودن را انتخاب کرد، مهربان بودن را دوست داشت و به روزهای بهتر فکر کرد و می‌کند.
اما تولد امسال دامون خان رفیق مصادف شد با راه انداختن یه پروژه جان دار با دختر جنگل. «ته دیگرز» یک کار خوب بود که به نظر من دامون هدیه تولد داد این بار.

دامون!
پسر کوچولوی من حتا با ابعاد بزرگ، تولدت مبارک. مرسی که فقط چهار فصل را نمی گذرانی مرسی که به زندگی‌ام و ات رنگ امید می‌دهی و مرسی که می‌دانی تو همان دامون کوچولوی پر خنده هستی، حتا اگر یک موتور نره غول رویت افتاده باشد. حتا اگر لبت را یک قوطی حلبی پاره کرده باشد و حتا زمین خورده باشی باز هم می‌خندیدی…
بخند تا دنیا همین طور قشنگ باقی بماند. پویا بمان مثل قبل تا باور کنم دنیا هنوز هم جای قشنگی است، حتا این دنیای کرونایی…
تولدت مبارک دامونیکا!

#Tahdigers

Screen Shot 2020-04-26 at 16.05.29

 

 

«یاس فلسفی یک شتر، داره می خوره!»


من خیلی از این چیزا که یهو‌ ویرال می‌شه و همه برای هم می فرستن حال نمی‌کنم، راستش اصلن هم ناراحت حال این یارو که شاش شتر می‌خوره نیستم، نوش جانش گوشت بشه بره به جونش، نگران اون آدمایی که روغن بنفشه به فینقول‌شون می‌کنن هم نیستم، ایشلا کونشون بشه کون جنیفر لوپز، کور بشه هر کی چش نداره ببینه.
حقیقتش از حوزه شاش خر و شتر و روغن بیایم بیرون هم هیچ حسادتی به کسانی که قالپاق ماشین رو به کون سپاه می کنن ۸۰۰ میلیون پول می ستونن هم ندارم، می ستونن‌اش اصفهونی بود چون یقین دارم اون که چپونده به خشتک سپاه حتمن یه رگه اصفهونی داشتس!، نوش جانش که تو اون تیمارستان تونسته کاسبی کنه به تخمش هم مردم بدبخت نباشه.
اما الان از صبح چند باری این ویدیو رو دیدم بیشتر از همه نگران یاس فلسفی شتره شدم. یعنی ما تمام بنیان های ذهنی زبون بسته رو بهم ریختیم. حیونکی تا شب هی خیره می شه به گوشه دیوار بعد آهی می‌کشه می‌گه:
تِف! ااا دیدی شاشه رو سر کشید؟

«بوسه‌ای که تکرار نمی‌شود»

و عاشق زیر باران و در شبی خیال انگیز در کنار جاده‌ای خلوت در حالی که ته استکانی خورده‌ بود تا جسورتر باشد، گفت: دوستت دارم…

فکر‌ می‌کردم کاش می‌توانستم بیابمشان، شاید در خانه سالمندان، شاید در یک بالکن رو به غروب بر روی یک ویلچیر، شاید الزایمر، شاید تمام.

«معجون افلاطون و ساحت بیضه اسلام»

می‌گفتن معجون مدتی فروشش ممنوع شده بود، یاد فیلم نهنگ عنبر می‌افتم، ملت می‌خوردن کله شون ورم می‌کرد. اما اوج معجون خوری تو مشهد شبای جمعه بود، شلوارهای ساسن دار و پاشنه تخم مرغی با پشت موهای بلند و دخترهای با مانتوهای اپل دار که از بلندی مثل بادبان کشتی باد می‌خورد که:
دِداش دو تا معجون واسه بدِنْ!
میدون تقی آباد غلغله می‌شد از معجون خورهایی که شب تعطیل زده بودن پی صفا.
راستش نمی‌دونم واقعن معجون اصلن مفید بود یا نه اما برای نامزدا مثل حکم هوا بود برای بشر!
عشاق معجون خور همه بساط می کردند دور و بر معجون فروشای مشهور، میدون تقی‌آباد، شیرنارگیل فروش میدون شهدا و میدون سوم اسفند سابق که شهرداری خودشو پاره کرد و اسم ده دی رو نتونست تو پاچه ملت کنه.
من اما معجون خور نبودم! ته تخلفات کله گنده کن من، شیر نارگیل میدون شهدا بود با کیک‌های تخم مرغی که عمله خفه کن بود و مثل منو کارشون راه می‌انداخت.
من معجون خور نبودم اما هیچ وقت نفهمیدم چرا ممنوع شد، شاید بیضه اسلام به خطر می‌افتد.
نصفه شبی یاد اون معجونای ولایت افتادم، ویرم گرفت معجون بسازم.
شاید کمی دیر بود، هیچ وقت نشد شلوار ساسن دار بپوشم و پشت مو بلند کنم، چون اصلن هیچ وقت پشت مویی نداشتم…

«شما کجای زندگی ایستاده‌اید؟»

چند روز پیش یک پاکت پرتقال خریدم. مدتی یادم رفت و در انبار ماند اما هر از گاهی بهش سر می‌زدم و می‌دیدم همه چیز خوب است. هفته پیش دیدم یکی از پرتقال‌ها یک لکه رویش افتاده گفتم دو سه روز دیگر در میارمش.
شب نمی‌دانم چرا حس کردم باید تعلل نکنم. رفتم پرتقال‌ها را از کیسه بیرون کشیدم. دیدم در ظرف چند ساعت پرتقال لکه دار تبدیل به یک کلنی کپک شده. این کلنی شروع کرده بود به پوست بقیه پرتقال های مرتب و تمیز سرایت کردن. پرتقال‌ها را شستم. هر کدام گردی از کپک رویشان افتاده بود. انگاری کپک‌ها با سرعت می‌رفتند تا همه جا را بگیرند. با خودم فکر کردم اگر سه روز دیگر آمده بودم دیگر همه پرتقال ها کپک بودند.
این روزها خیلی به این نوع موجودات فکر می‌کنم. این کپک زده ها فقط تو پرتقال ها نیستند. به آدم های کپک زده‌ای که فقط چند لکه ساده روی‌شان می‌بینی اما به طرفه العینی عفونت و عصبانیت شان را به اطرافیان منتقل می کنند.
بله! فکر می کنم باید دوری کرد. باید اجازه نداد کپک آن‌ها به تو سرایت کند. نباید بگذاری آن ها به راحتی آب خوردن تورا و بقیه را با افکار بیمار آلوده کنند. باید دست شان را ببری. شاید خودشان هم باور نمی‌کنند که آلوده هستند. خودشان فکر می‌کنند چقدر خوبند اما پر هستند از انتقام، بدی، عفونت و شر.
آن‌هایی که مداوم خبرهای غلط و نامبارک را به دیگران می‌رسانند. آن‌ها که همیشه معترضند. آن‌ها که همیشه ناراضی هستند. آن‌ها که فکر می‌کنند خیلی عمیق هستند اما عمق وجودشان یک بند انگشت هم نیست. آن‌ها که همیشه از بقیه گله دارند و خود را مبرا از هر عیبی می‌دانند. آن‌ها که فکر می کنند نقطه ثقل عالمند. آن‌ها که فکر می‌کنند بقیه نمی‌فهمند و آن‌ها که…
این روزها به یمن فرصتی که کرونا به من داده خودم را از دست کپک زده‌ها راحت تر رها می‌کنم چون سر کشیدن زندگی اهمیتش بیشتر از تحمل کپک زده ها است.
راستی فرصت کردید یه نگاهی به پوست خودتون بکنید؟ شاید یه لکه هایی روی پوست تون دیدید که ممکنه کوچک هم باشند، این لکه‌ها شروع یک اتفاق نامبارک است. کافیه فقط بهش توجه کنید و بشوریدش و از منبع آلوده دور نگه دارید پرتقال دل ‌تان را.
#پرتقال‌دل #کرونا
FullSizeRender

«حاکمیتی برای حفظ منافع اقلیت»

مشکل مردم ایران امروز وجود یک حاکمیت چند لایه است. حاکمیتی که در نوع خود کم نظیر است. مکانیزیمی که به طور سیستماتیک نقیض خود را همیشه در درون خود حفظ می‌کند تا بتواند به عنوان آلترناتیو از آن بهره ببرد. این جاست که این مکانیزم که باید با اتکای به «جمهوریت» برخواسته از آرای مردم باشد خود به خود برای حفظ منافع گروه اندک حلقه متصل به مرکز، پای بر روی وظایف متصور در قانون گذاشته و حتا ان ها را فدا می کند.
در این میان به راحتی می‌بینید حکومت لایه زیرین یا حکومت پنهان می‌تواند نقض کننده هر تصمیم یا دستوری در کاریکاتور جمهوریت باشد که هر از گاهی با شعارهای امید بخش، پوپولیستی و رفتار اپوزیسونی در داخل خود نظام بار دیگر مردم را به امید یک تغییر بدون خشونت و درگیری به پای صندوق رای می‌اورد.
امروز کرونا باعث شده است بسیاری از حکومت‌ها با الگوهای «الیگارش» لایه بیرونی خود را بدرند و به راحتی ثابت کنند «مصالح» عده قلیل حتا به قیمت جان مردمانی که باید خادمان شان باشند اما در واقع حاکمان بلامنازع آن مردمان هستند، همه بر همه چیز ارجح است. نمونه ساده این پرده دری را همین ایام در دفاع تمام قد سپاه پاسداران از طرف چینی در برابر دولت می‌توانید ببینید.
در برنامه امروز تفسیر خبر به میزبانی جمشید چالنگی و همراهی بهزاد مهرانی به این موضوع اشاره داشتم.
لینک ویدیو در یوتیوب
Screen Shot 2020-04-09 at 00.12.54

«مرغ هر چی چاق‌تر سوراخ گوشش تنگ تر!»

 
ما مشهدی ها یه جمله نه چندان مودبانه داریم که می‌گه: مرغ هر چه چاق تره کو..ش تنگ تره!
یعنی سخت تر تخم می ذاره یا جون می‌کنه حالی به بقیه می‌ده. این روزها دارم می‌بینم بعضیا خیلی دیگه ک..نشون تنگه. این جف بزوسس یکی از همین مرغاست. اون از بردگی آدم‌ها برای پایین ترین حقوق و اخراج های سه سوته شون در امازون و این از عدم رعایت حقوق کارکنان آمازون در نیویورک که حتا بعد اخراج شون آخ نگفت و بقیه هنر نمایی هاش.
اما اون طرف می‌بینی همیشه این هم صدق نمی‌کنه. مثلن بیل گیتس یکی از همین دوست داشتنی ها است. اگرچه مرده شور ویندوزشو ببرن اما خودش خیلی آدمه. این که حاضر هر چه لازمه از ثروتش بده تا محققان زودتر به کشف واکسن کرونا دست پیدا کنن. به قولی مثل یه آدم قابل اعتماد که تو فامیل می کشد کنار و بهت می‌گه:
برو فلان کار رو بکن غم پولت نباشه…
الان یه خبر دیگه هم از جک دورسی می‌خوندم. یک میلیارد دلار، نزدیک به یک چهارم ثروتش رو برای کسانی که از کرونا به رنج افتادند خرج خواهد کرد.جالبه بدونید از سهام شخصی خودش می‌ده و نه از دارایی های توییتر.
 
خبر امیدوار کننده که فک کنیم آدم هنوز زیاد هست این بود:
جک دورسی، مدیرعامل توییتر و از بنیانگذاران این شبکه اجتماعی، روز سه شنبه اعلام کرده است که یک میلیارد دلار تقریبا معادل ۲۸ درصد از ثروت خود را جهت کاهش آلام بیماری کرونا در سراسر جهان اهدا می‌کند.
 
جک دورسی در یک سری توئیت گفته است، پس از خلع سلاح این بیماری همه گیر، این پول به مسائلی مانند بهداشت و آموزش دختران و اقشار کم درآمد اختصاص خواهد یافت.
 
وی تصریح کرده است، این پول را از نه از دارایی‌های توییتر، بلکه از سهام خود به پیامدهای ویروس کرونا اختصاص خواهد داد.
5cb05e42c57fa63a292535d5

«شاید خدا خواست اعتیاد رو ترک کردیم و اشپز شدیم»

پر واضح است که من یا بعد قرنطینه تبدیل می شم به یک آشپز چیره دست که نمک رو آخرش مثل اون یارو ترکه «نصرت گوکچه» از بالا می ریزم روی لباسو شلوار و خشتکم و بعد می ریزه روی غذا یا یک دیوانه که باید ببندش به تخت. مشغول پیدا کردن راه های مختلف برای تداوم حضور مستحکم و دشمن شکن در خانه ام.
دیروز تصمیم گرفتم چلو گوشتی بپزم لذا این چیزی که می بینید محصول یک پروژه حدود ۸ ساعته است. چلو گوشت بره که با شراب قرمز طبخ شده. به همراه برنج با روغن زرد!
عارضم که منتور و رهبر آشپزی من پس از این که به من راهنمایی کرد برنج چطور بپزم بار قبل پس از رعایت همه جوانب یه برنج پختم که با بیل از ته دیگ کنده نمی شد. بعد استاد بزرگ دختر جنگل فرمودند:
ای ی ی یادم رفت بگم دم کنی کی روش بذارین!!
این شد این دفعه با رعایت همه جوانب چنین چیزی بار زدم که خودم دیدم بی خود نیست اصلن شراب حرامه! یه طعم ملسی به خودش گرفت که اصلن تحولی در من ایجاد کرد کمپرس!
خلاصه این گام بعدی من من در اشپزی رو شاهد هستید. به امید تولید خود کفای کوفته تبریزی و آش رشته در همین آشپزخانه نحیف.

پی نوشت: دوستان اجازه بدید سالادش ور هم به طور مستقل معرفی کنم. یک سالاد این چنینی به نظر من ارزش معرفی مجزا دارد 🙂 سالاد کاهو با مغز گردو و پسته با سوس مایونز ترکیبی با لیموی تازه و اب نارنج در کنار لبو پخته و قارچ تازه با لوبیا که خوب پخته شده با پنیر بلغاری.
FullSizeRender