ماه: اکتبر 2009
این روزها سرم کمی شلوغ است شما ببخشید
راستیش نه این که نمی خواهم بنویسم و نه این که دوست ندارم وقت اما دستم به نازک کاری ناجووور بنده…
زود بر می گردم
شرمنده
از کار خودم بی خبرم
راستش این را می دانم که هر کسی که دمی با او بوده ام برایم معلم خوبی بوده است اما نمی دانم من شاگرد خوبی توانسته ام باشم یا نه…
به من چه خودتان بیابید جریانش را
یک کلمه با خودم
تسلیت می گم به روح اله
نمی دونم روح اله شوشتری الان کجاست. نمی دونم اصلن می بینه یا نه. اما خواستم به روح اله شوشتری تسلیت بگم.
کشتن همیشه بی رحمی و بده. پدرت می دونم مرد خوبی بود. خدا قرین رحمتش کنه.
عباث جعفری هست
امروز دارم گزارشی در مورد عباث جعفری می نویسم. در مورد عباثی که شناختم مال دور روزهایی پیش از این بود…
خب سخت است دیگر نه؟
عباث هست من هم باور دارم…
کاش می آمد
دیدیدی که یار نیامد، گرد آمد و سوار نیامد…
بهنود شجاعی از زندان رها شد
دقایقی پیش با وکیل بهنود شجاعی صحبت کردم. کوتاه و بی ادامه: تلاش ها بی ثمر بود. بهنود را الان اعدام کردند.
بهنود چهار بار تا پای چوبه دار رفته بود. حرفی برای گفتن دیگر ندارم یک سال بود که با این پرونده همراه بودم اما حالا دست کم دیگر بهنود از زندان رها شد.
سلطنت میرا… دوباره
غير هنر که تاج سر آفرينش است/ دوران هيچ سلطنتي جاودانه نيست
فک کنم این را قبلن هم نوشته بودم اما دوباره نوشتم چون دیدم هیچ سلطان شاهی به این افاضات فدوی توجه نکرده است تاکنون.
ما که داریم تموم ش می کنیم
بله خودمتتون داشتم عرض می کردم که، اصولن ما در کارمان خیلی مداومت داریم و مقاومت. مثلن ببینین ما از حدود یک ساعت پیش چای خوردن را تحریم کردیم کک مان هم نگزیده است…
«سی ئرا ماسرا تنها»
به بهانه سالروز کشته شدن ارنستو چهگوارا
«من یک ماجراجو هستم. اما نه از آنهایی که برای اثبات شجاعتشان زندگی را به بازی میگیرند. من دنبال مرگ نمی گردم، اما احتمال رویارویی با آن وجود دارد»
نهم اکتبر مصادف است با سالروز کشته شدن ارنستو چهگوارا پزشک، چریک، سیاستمدار و انقلابی مارکسیست . او در سال ۱۹۲۸ به دنیا آمد و در سال ۱۹۶۷ توسط ماموران بولیوی به قتل رسید. پس از مرگ چهگوارا، او به عنوان یک تئوریسین، متخصص در فنون جنگی، و جنگآور تبدیل به قهرمان جنبشهای انقلابی سوسیالیستی در سراسر جهان شد.
وقتی دروغ گفتم استخوان نداشته باشد و بنده محتاج نیم گرم ریا باشم
یک فیلم که ما اصولن از جریانش خبر نداریم چی هست
فرصت برای همه ما باقیست شاید فردا گفتم مرا حلال کنید
نمی دانم صحت اش چقدر قابل تایید است اما خوب عبرت آموز است:
آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند!
زمانی که برادرش لودویگ فوت شد، روزنامهها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترع دینامیت) مرده است.
آلفرد وقتی صبح روزنامه ها را میخواند با دیدن آگهی صفحه اول، میخکوب شد:
» آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مرگ آور ترین سلاح بشری مُرد!»
آلفرد، خیلی ناراحت شد. با خود فکر کرد:
آیا خوب است که من را پس از مرگ این گونه بشناسند؟
سریع وصیت نامهاش را آورد.
جملههای بسیاری را خط زد و اصلاح کرد.
پیشنهاد کرد ثروتش صرف جایزهای برای صلح و
پیشرفتهای صلح آمیز شود.
امروزه نوبل را نه به نام دینامیت، بلکه به نام مبدع جایزه ی صلح نوبل،
جایزههای فیزیک و شیمی نوبل و … میشناسیم.
او امروز، هویت دیگری دارد.
یک تصمیم، برای تغییر یک سرنوشت کافی است
لطفن پشت و روم کنید خوب مغز پخت بشم
تهران ماکرو فر می شود
گفتند بنا هست چون شلیک نویز به ماهواره ها بار حقوقی بین المللی دارد از این پس برای کاهش بار حقوقی بین المللی بر روی مردم تهران این امواج را رها کنند که بار حقوق داخلی داشته باشد یعنی کلن هم صفا سیتی منگوله چون اصولن حقوق و بارش به درد همون بار چهار پای نازک بدن می خوره و بس
پس بشلیک برادر پارازیت را ملت ما مغز پخت بشن تمی ی ی ی ز.