«بچسبون دم كون مرغ اما حلق ملت نه»

اقا، خانم، برادر، خواهر، فامیل نسبی، سببی، فامیل دور، کاندیدای محترم، طرف‌دار فلان و مخالف بهمدان، فعال سیاسی و بشری و عنصر با کفایت تحلیل‌گر تخیلی، آینده ساز ممه‌لکت، صاحب اندیشه و فعال تلگرامی، مبارز دم پایی پوش.
جان هر کی دوست داری اینقده کپی نکن، کپی نکن، خب می خوای کپی کنی؟ بکن به پاشنه کفش وینستون چرچیل. خب چرا هر روز به زور منو می خوای وادار کنی خزعبل متکپی تو رو بخونم؟
به جان عزیزت یادت باشه این چرتی که تو داری می چسبونی تنگ سینه ما شونصد تا گرگ و ره زن تلگرامی قبل تو تا دم سولاخ ما تحت مرغ شان هم چسبانده اند.
بازم می کنی؟ این بار به تخم مرغ رابرت دنیرو، فقط برای من نفرست.

«روایت گربه‌ ای که در لوییزیانا آکارديون می‌ زد»

اردوان روزبه / وب‌نوشت
توی مرکز شهر پایتخت لوییزیانا دنبال محل برگزاری کارناوالی مربوط به «ماردی گراس» می‌گردم. از ماشین پیاده‌ می‌شوم تا آدرس را از یک مرد به نهایت بلندی و عریضی که آمریکایی -آفریقایی است، بپرسم. تا می‌پرسم که این «ماردی گراس» کجا برگزار می‌شود، گل از گلش می شکفد و می‌فرماید: به به چه جوون رعنایی! چه سری چه دمی، ببینم بچه کجایی؟
می‌گم از استان مریلند آمدم و می‌خواهم از این مراسم تو شهر «باتن روژ» عکاسی کنم. ایشون هم با کمال دست و دلبازی می‌گوید:
بیا خودم ببرمت هانی، نشونت می‌دم، نزدیکه پیاده هم می شه بریم…
ایشون گارد راه افتادن می‌گیره، من گارد دفاع از خشتک، زیرا این طوری که ایشان داشت می‌گفت احساس کردم الان یه دو قدم بریم می‌خواد بگه: دوست داری گربمو ببینی؟ یه گربه دارم خونه که آکارديون می‌زنه!
برای حفظ ناموس وطن، توضیح دادم که با ماشین باید برم و وسایل دارم، شما فقط آدرس بده! خودم می رم. اصرار و از ما هم بی‌شک انکار، آخرش دید نمی‌یام گربه‌اش رو ببینم گفت:
از این خیابون مستقیم برو تا برسی به شهر نیو اورلئان! اون جا برنامه است…
زدم به نقشه ۶۶ مایل راهه.
فکر کنم رفیقمون منظوری داشت.
#MardiGras #Kidnapping #Khoofnak #BatonRouge