«یک کار ساده، یک دنیای قشنگ»

دیبا دختری است که وقتی می خواهد می تواند. چند روزی بود که در فکر ساختن یک ویدیو برای سال نو میلادی بود. دست به کار شد و با خمیر و عکس و مدد «دامون» ویدیوش را ساخت.

این اولین ویدیویی است که دیبا ساخته. ساده و دنیایی از قشنگی برای من که می بینم می تواند.

«مراقب نیوتن‌ها باید بود توی این سوز و سرما»

اردوان روزبه / وبلاگ

یک دوست خوب داریم ما که اسمش «نیتون» است. او طنازی می‌کند چون می‌داند که دوستش داریم. امروز با برف و بارش نیتون با خانواده آمده بود برای غذا. می‌گویم این روزها که می‌بارد مراقب باشم که بیشتر از همیشه باید با نیوتن‌ها مهربان باشم. سرگشنه بر بالین نگذارند وقتی روزی شان قد همان خورده نان ته سفره‌ای است که دور ریخته می‌شود.

DSC00438

 

 

«حکایت کودکی منو فحش ناموسی عفلقی»

اردوان روزبه / وبلاگ

دقیقن به خاطر ندارم چند سالم بود اما باید فکر می کنم دوازده یا سیزده سالم می‌بود، روزی که سر محله‌مان در کوچه بیست‌و‌یکم خیابان عدل خمینی مشهد با پسرکی دعوایم شد. یعنی نمی‌دانم چرا اصلن حرفم شد چون من اصولن اهل سر و کله زدن نبودم. در وسط فحش و فضاحت‌ها که طرف به ما می‌داد که اون زمان همیشه یک پایه اش «پسره خیکی وامونده» بود، (چون بنده بر خلاف دوران طفولیت رسمن در طبقه تپل تنان در آن سن دسته بندی می‌شدم) منم آمدم یه چیزی بارش کنم گفتم: «خفه شو عفلقی بدبخت…»

این جمله توام شد با سکوت اطرافیان و بعد هم نمی‌دونم چی شد یارو کند و رفت. دم دمای غروب بود که دیدم زنگ درخونه رو می‌زنن. رفتم دم در دیدم همون پسره است با مامانش که چادرش رو با دندون جلو صورتش گرفته بود و داد می‌زد که برو بگو اون «ننه‌ات» بیاد و در ادامه «خیر سرت ننه بابات هم فرهنگین!». نمی‌دونم راستش، فکر کنم مامان نبود، گفتم مامان بابام خونه نیستن. بعد خانمه چادر رو دور کمر زد و زیر و بالای منو باد داد که «پدر سگ! حالا به بچه ما فحش ناموس می‌دی؟» من مونده بودم، خداییش من اصلن فحش ناموس دست کم بلد نبودم نمی‌دونستم کدوم فحش‌ها ناموسیه. بعد طرف ادامه داد که: «یک بار دیگه فحش خوار مادر بدی می گم باباش بیاد در خونتون، عفلقی خود بی ناموستونین. ما ها مثل شما ها نیستیم، ما آبرو و حیثیت داریم…»

القصه روایت این بود که اون روزها مد بود مطبوعات و رسانه‌ها پسوند اسم «صدام حسین» یک «عفلقی» هم می‌بستند که ظاهرن اشاره‌ای به «میشل عفلق» بنیان‌گذار حزب بعث داشت. اما انگاری فحش بود که به صدام می‌دادند. من ابله هم که می خواستم قمپز در کنم و فحش دست اول بدم فکر می‌کردم «عفلقی» یه چیزی تو مایه‌های «پفیوز» و این حرفاست که بعد از آمدن اون خانومه در خونه مون فهمیدم اصلن «فحش ناموسیه».

خلاصه طول کشید که ما فهمیدیم این «میشل خان عفلقی» چه فحش ناموسیه برای خودش. امروز صبح نمی‌دونم چرا به یکی که داشتم مطلبش رو می‌خوندم تو دلم گفتم «فلانی عفلقی» و اتوماتیک یاد فحش ناموسی دوره جنگ افتادم….