«مرگ یک پنجره»

تقریبن صد و هفتاد دلار پولشو داده بودم، مالزی خریدمش، تازه وارد بازار شده بود از عشق تست کردنش شبو نخوابیدم.

کی باور می‌کرد من ویندوز هفت اورژینال داشتم، وقتی داشتم کلید شماره‌هاشو واردمی‌کردم دلم می‌خواست درست کار نکنه تا زنگ بزنم به سرویس مشتری ماکروسافت صدامو کلفت کنم بگم:

«من یه ویندوز هفت اورژینال دارم که درست نصب نمی‌شه! درستش کنید!»

از اون روز که این جناب اورژینال رو خریدم سال‌ها می‌گذره به بهانه‌هایی‌ دلم نیامد تو تموم این سال‌ها ‌و خونه تکونی‌ها بندازمش دور، از این کشور به کشور و از این خونه به اون

خونه آوردمش تا امروز رفت به زباله دان تاریخ…

پ ن١: فقط یک ایرونی که زجر ویندوز کرک شده کشیده می‌دونه من چی‌می‌گم.

پ ن٢: هیچ ویندوزی بعد هفت دیگه به دلم نچسبید.

پ ن٣: اگه کسی خواست نگه دارش بگه براش بفرستم! البته قبل دور انداختن.

«نشانه‌ها نقشه راه هستند آن‌ها را جدی بگیرید»

تمام طول مسیر به زندگی فکر میکردم. به این که نشانهها چرا خبرهایی را دیگر نمیآورند تا چراغ راه شوند. به این که چطور میشود در دنیای امروز با این همه دست خالی جنگید. سوالم را تمام مسیر سبز جاده «کابین جان» به سمت واشینگتن از خودم پرسیدم.
پارک که کردم تصمیم گرفتم لیوان دربسته قهوه خوریام را بردارم. لیوانی که چندی روی در عقب ماشینم جا خوش کرده بود.
برداشتم، تا درش را باز کردم نشانه را دیدم. تخمهای گیاهی که در تاریکی، بدون نور و در فضایی در بسته جوانه کرده بودند. جوانههای لاغر اما عجیب، آنها در تاریکی بدون خاک و بدون هوا راه جوانه زدن را یافته بودند. این تخمگیاهان به چه چیزی باور داشتند که از میان تاریکی راه زندگی را یافته بودند؟
نشانهها خودشان را نشان دادند و من چقدر قدرت این گیاهان بهت زده ام کرد. نشانهها را جدی بگیرید. آنها چراغ راهند و ایستگاههای امید.
#Hope #Life #Sign

«سالی گذشت نشد که بشود، امسال هم شاید نشود که بشود…»

خب! حالا همه بی حسابیم، چه اونایی که زودتر پریدن وسطش چه مایی که نزدیکای ته ته اش بودیم. همه گرفتار سال ۲۰۱۹ هستیم، حالا از سر نو، دیگه چراغونی و فشفشه تموم شد. دیگه بزن و بکوب و عرق خوری و رقص خلاص! از امروز شاید، امروز رو کمی رعایت کنند شاید، اما از همین فردا دوباره هواپیما ها بمب می ریزند، سربازان شلیک می‌کنند و در مرز مکزیک آدم‌ها تکه پاره به امید یه لقمه نان خودشان را امریکا می‌رسانند.

دوباره ۲۰۱۹ یک بیمار روانی پیدا خواهد شد تا جلیقه انتحاری بپوشد و به صف مردم بی خبر بزند و کودک و مرد و زن تکه تکه کند تا بهشت پر خرجش را بیابد.

دوباره خیلی ها منتظر می‌شوند تا بانک خانه‌شان را حراج کند و کسی از در بیاید تو خبر مرگ فرزندی را در مینی بوسی، اتوبوسی چیزی بدهد.

دوباره در این سال، یقینن مثل قبلی، کسانی هستند که در کشوری از گرسنگی و ‌تنگدستی فرزند نوزاییده‌ای را کنار خیابان بگذارند و کسانی هستند، درست مثل دوست من که در واپیسن روزهای سال قبل مسافر سرزمین نور شد، که رنگ سال ۲۰۲۰ را نخواهند دید.

شش صبح روز اول ۲۰۱۹ فکر کردم شاید در این ایام که می‌روند و باز نمی‌آیند کمی و فقط همه ما نیاز به هم دلی‌داشته باشیم، دستان گرمی که بتوانیم نگرانی‌مان را با آن تقسیم کنیم، چشمی که منتظر رسیدمان از در باشد و لبخندی که آرام بگوید تنها نیستی چرا که:

هم دلی از هم زبونی بهتره…

#newyear2019 #همدلی