کتک خوردن عکاسان در همایش موج سوم و مبارزات انتخاباتی داغ در فیس بوک: من در فیس بوک دولت تعیین می کنم…
ماه: آوریل 2009
بچه ها شاید روزی مرز نباشد
یونیسف ایران/ ویوین مورگان ©
کودکان پناهنده افغان در کتابخانه سیار تحت حمایت یونیسف در کرمان و زاهدان.
NEVER HAPPEN AGAIN
At five minutes and six seconds after 4 AM on the 8th of July this year, the time and date will be 04:05:06 07/08/09. This will never happen again…
جاری نمی شود
یعنی چرا این طوری شدم ؟
شاهین جان تو دست کم دیدنت مایه خوشیه
چند روز پیش در شوی لری کینگ در سی ان ان اولین بار این پسر را دیدم و بعد اسمش برایم جالب بود شاهین جعفر قلی…
جایی پسر بچه دوازده ساله می تواند نام ایرانی را بر سر زبان ها بیندازد یک جور، دیگری هم یک جور دگر.
جملات قصار مسئولان در سالي كه گذشت
سردار رادان: «قرار گرفتن چکمه بر روی شلوار به دلیل نشان دادن بخشی از برجستگی بدن از مصادیق شرع است و تبرج به حساب می آید.»
آیت الله جوادی آملی: «دانشمندان فیزیک، شیمی، بارانشناسی و زمین شناسی بدون پسوند اسلامی نفهمند.»
حسنی، امام جمعه ارومیه: «اگر فرد مشرکی را وقتی فهمیدیم که واقعاً مشرک شده، باید او رابسوزانیم؛ اگر با گلوله هم بود اشکالی ندارد.»
امام جمعه شیراز: «گرانی خانه باعث شد جوان پاک ما به جای مسکن، دوست دختر و دوست پسر بگیرند.»
شکوفه گلخو، رییس دانشگاه الزهرا: «بدحجابی زنان موجب فعال شدن غده هیپوفیز مردان در تولید مثل میشود.»
قرائتی: «ما آخوندها همیشه مثل گاز اشک آور عمل می کنیم؛ فقط بلدیم گریه مردم را در آوریم.»
احمدی نژاد: «ما یک کشور آزاد هستیم.»
سید حسین مرعشی: «احمدی نژاد نه فقط معجزه هزاره سوم، که معجزه هزاره چهارم هم هست..»
امام جمعه تبریز: «علت زلزله اخیر تبریز، اظهارات اعلمی نماینده تبریز در مورد سیدالشهدا بود.»
آیت الله خزعلی: «حجاب موجب بالا رفتن معدل دانشجویان میشود.»
احمدی نژاد: «در ایران همجنسگرا نداریم.»
آیت الله امینی، امام جمعه قم: «سنگسار باید علنی باشد.»
احمدی نژاد: «ایران قدرت اول جهان است.»
آیت الله حسنی: «اگر مومنین غسل جمعه را انجام ندهند مشکلات کمبود گاز مرتفع می شود.
وزیر مسکن: «ساکنان شهرهای بزرگ امیدی به خانه دار شدن نداشته باشند.»
وزارت اطلاعات: «سنجابهای جاسوس در مرز دستگیر شدند.
احمدی نژاد: نفت را سر سفره مردم می آوریم، … بعد از انتخابات: «نفت خوردنی نیست که سر سفره ها بیاوریم.
الهام، سخنگوی (وقت) دولت: «نفت را سر سفره مردم نمی آوریم، بوی بد می دهد.
مسئولین نیروی انتظامی در ملاقات با یک گروه از وزارت کشور آلمان آمادگی خود را برای تامین امنیت بازیهای جام جهانی (در آلمان) اعلام کردند.
اسماعیل ططری، نماینده سابق کرمانشاه: «آلمانی ها اگر بشر بودند یک زن رقاص رئیسشان نمی شد.»
احمدی نژاد: » اینها …. به اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند.»
علی لاریجانی در جریان رسیدگی به پرونده هسته ای ایران: «با شکلات راضی نمی شویم..»
روزنامه نگاران در خط مقدم
انجمن جهانی مطبوعات، در اطلاعیهای از آژانسهای خبری، نشریات و رسانههای صوتی، تصویری و الکترونیکی خواست تا سوم ماه می، روز جهانی آزادی مطبوعات سال ۲۰۰۹ را به «روزنامهنگاران در خط مقدم» اختصاص دهند.
سیاست ما عین فوتبال ماست و فوتبال ما عین سیاست ماست
محمد مايلي كهن از سرمربيگري تيم ملي فوتبال ايران استعفا كرد.
به گزارش ايسنا، محمد مايلي كهن پس از نشست روز گذشته در فدراسيون فوتبال كه در آن از استعفا سخن گفته بود، امروز رسما از سرمربيگري تيم ملي فوتبال ايران استعفا كرد.
در استعفا نامهي مايلي كهن آمده است:
مربي شدن چه آسان، آدم شدن محال است
نميدانم چه بگويم، چه بنويسم. به قول مجري محترم برنامه نود، اين روزها بلوايي در فوتبال ما به وجود آمده كه قداست آن را زير سوال برده كه همه آن ناشي از بيانيه احمقي به نام مايلي كهن است. بله؛ محمد مايلي كهن. اين مزدور به مردم و ميهن، كه به يكباره تمام قداست و زيبايي فوتبال ما را شكسته و تنها نيمه خالي ليوان را ديده و همواره فرياد سر ميدهد اي مردك (مايلي كهن) چگونه به خودت اجازه دادي با الفاظي مانند گنده باقالي، كوتوله و … تقدس شعاري حماسي مانند توپ، تانك، فشفشه و … را از بين ببري. شعار پرمحتوا و زيبايي كه در عين سادگي در مقاطع مختلف كاربرد اساسي داشته؛ نه تنها در روابط با مايلي كهن بلكه ديگران نيز از آن بيبهره نميمانند.(داور، بازيكن، مربي و …).
اي خائن (مايلي كهن) آدم بيمنطق و نادان چرا و با كدام منطقي توي احمق به هنگام مسابقه تيم سايپا با استقلال تهران، هنگامي كه شعار ميدادند توپ، تانك، فشفشه، مايلي كهن و… توي نادان در صندليت نشستي و دم برنياوردي. اي مردك چرا با ديگران هم آواز نشدي و آن شعار را تو نيز سر ندادي، تازه گناه بزرگتر اينكه چرا گوش پسرت (از معدود دفعاتي بود كه در ورزشگاه حاضر ميشد) را نكشيدي و به او نگفتي كه پسرم تو هم اين شعار زيبا و بيمانند را هم صدا با تماشاچيان فهيم زمزمه كن. توپ، تانك، فشفشه و …
پسرم آنها به دليل حضور مبارك تو در كنار من سنگ تمام گذاشتند و دارند پدرت را بيش از هميشه مورد لطف و تشويق خود قرار ميدهند.
پسرم هيچ ميداني كه پدرت در تمامي دوران قهرمانياش اين گونه مورد لطف و حمايت قرار نگرفته بود. به راستي اي مزدور، خائن، گلادياتور، با كدام منطق و جسارتي به خود اجازه دادي كه بازيكنانت بدون غل و زنجير در مسابقات حاضر شوند.
اي مردك عقبمانده در هزاره سوم با كدام جسارتي اين همه اتحاد و همدلي بين تماشاگران را ناديده گرفته و درصدد آن هستي تا در بين آنها فاصله انداخته و اختلاف به وجود آوري. چگونه است كه چشمانت را بستي و بهترين تماشاگران دنيا را نميبيني.
اي بدبخت فلك زده، اي مردك عقب افتاده، بيشتر اين عقبافتادگيات به خاطر اين است كه نميخواهيم تماشاگرنماهاي واقعي را از كانال تلويزيوني همسايه ببينيم، هر چند چند بار دعوت شدي و ديدي كه تماشاگرنماها چگونه بازيكنانشان را وقتي گل ميزنند ميروند و در بغل آنها قرار ميگيرند. اگر تماشاگرنماها نبودند كه ميبايستي تكه بزرگ بازيكن، گوش او ميشد. بيچاره در به در از آن جا مانده، از اين جا رانده. اگر او تماشاگرنما نبود كه فاصله سكوهاي تماشاگران با زمين مسابقه از بين نميرفت و مي بايستي بين آنها خندقي كنده ميشد.
بله آنها تماشاگرنما هستند كه پس از اتمام بازي براي هر دو تيم دست ميزنند. اصلا آنها نه تنها تماشاگرنما هستند بلكه شرف و غيرت و مردانگي ندارند. مگر ميشود تيم مورد علاقهشان بازي را واگذار كند و او براي تيم خود و رقيبش دست بزند.مگر ميشود تيم مورد علاقهاش در پايان مسابقه بازي را واگذار كند و رگ گردنش بيرون نزند. مگر نميديدي كه اين مسابقه آخرين مسابقه تيم مورد علاقه او و تو ميباشد. پس بايد بر اساس اصول حرفهاي گري از هر طريق ممكن و با هر ترفند در اين مسابقه پيروز از زمين خارج شود.
اينها را كه ديدم و شنيدم به خود آمده و گفتم پس اي آدم كوتوله اين اراجيف چه بود كه در بيانيه اول نوشتي. اين همه غوغا و بلوا در فوتبال نجيب و پاك ما بوجود آوردي. از خودت خجالت بكش و به خاطر اين همه پاكي، دوستي، صميميت، اتحاد، مردانگي، تماشاگر خوب، بازيكن خوب، داور خوب، مربي خوب، مدير خوب، ورزشگاه خوب، فدراسيون خوب، روزنامه خوب، خبرنگار خوب، تلويزيون خوب، راديوي خوب و خيلي خوبهاي ديگر و به خاطر اينكه قداست اين همه خوبيها را شكستي از همه معذرت بخواه و طلب عفو كن و با صداي بلند بگو من لايق و شايسته مربيگري تيم ملي كشورم نيستم و از اول هم ما اشتباه بوديم.
عجيب است كه رودهدرازي ميكنم اما اين پسر؛ عليرضا (نوهام) اين شعر را ميخواند: يك توپ دارم قلقلي، سرخ و سفيد و آبي، ميزنم زمين هوا ميره، نميدوني تا كجا ميره. من اين توپو نداشتم، مشقامو خوب نوشتم ، بابام بهم عيدي داد يك توپ قلقلي داد.
بابا ، عليرضاي بهتر از جانم تو هم وقت گير آوردي اما به خودم ميآيم و ميگويم اين پسر 3 ساله از من كوتوله 55 ساله عقلش بيشتر است. صدايش ميكنم و ميگويم، عزيزم عجب توپي، عجب صفايي، عجب معرفتي، عجب مروتي، عجب مردانگي، عجب دوستي، بابا عليرضاي بهتر از جانم مي شه به من هم يكي از اون توپ ها را بدي و با همان پاكي و صداقت صميميت و معصوميت تو.
محمد مايلي كهن از همه جا رانده و مانده اما يارب نظر تو برنگردد.
سوییچ پورشه GT3 در ید محمود احمدی نژاد
سخنان دیشب آقای محمود احمدی نژاد بار دیگر این ذهنیت را برایم تداعی کرد که او بی شک بدنبال چیزی به جز منافع ملی است. احمدی نژاد در طول مدت ریاست جمهوری خود بنا را بر آن گذاشت که به هر قیمتی که می تواند آن چه در ذهن خود دارد را به هر قیمتی تبلور دهد. این هزینه تاکنون بیشتر از جیب مردم پرداخته شده است و به نظر می رسد برای شخص ایشان به هر حال بازی برد – برد بوده است.
اظهار نظر مکرر رئیس جمهوری ایران در باب حقوق انسانی و نژادی و هولوکاستی در حالی باز تکرار می شود که رکسانا صابری در دادگاهی غیر رسمی در ظرف کوتاهترین زمان به هشت سال زندان محکوم شده است. برادران علایی با جرمی غیر معلوم محبوسند. فعال های کرد و ترک و فارس و بلوچ در زندان هستند و با کمال تاسف می بینیم هر روز هم بر تعداد آن ها افزوده می شود. راستی این خود بزرگ بینی مفرط تا کجا می تواند ادامه یابد؟ در حالی که امروز دولتی که در راسش کسی قرار دارد که خود از مصادیق بارز نقض حقوق نژادی و غیر نژادی و انسانی به حساب می آید، هر بار ماجرای غزه و هولوکاست بابی است برای ابراز حضور یک فرد.
البته من این حرکت را یک فرافکنی هم می دانم. همیشه لاف گنده زدن باعث می شود کسی به خیلی چیزهای دیگر فکر نکند. هولوکاست زیر سوال بردن فرصتی است که کسی به چند زندانی در ایران نیندیشند.
از سویی دیگر من تعریف دیگری هم از موضوع دارم. فرض بر این بگذارید که شما از کودکی عشق ماشین باشید. این آرزو را شب تا صبح و صبح تا شب با خودتان این ور آن ور ببرید. یک روز در کمال نا باوری یک نفر در خانه شما را بزند در حالی که شما از خوردن شام بد شب قبل گلاب برویتان در آبریزگاه باشید، بگوید سویچ یک پورشه GT3-911 را برای شما روی میز گذاشته است. چند اتفاق ممکن است روی دهد: در ابتدا ابن خطر وجود دارد که فرد «ناشور» از آبریزگاه بیرون زده شود. دوم این که در کوچه هشت متری با سرعت صد و هشتاد تا رانندگی شود. سوم این که آدم از هول حلیم یا خودش را می کشد یا دیگران را، که در شکل اول ضرر فقط برای صاب بچه است اما اشکال در بخش دوم است که همه را شل و پل می کند این راننده خود باخته و دل باخته که توجه دارید هنوز ناشور است. این شاید رویایی بود که استاندار کم سن اردبیل و یا حمله کننده به سفارت آمریکا در خواب هم نمی دید و یک روز سوییچ آن را بر روی میز یافت. خب چی بهتر از این بقول دوست ما برای این عشق تیتر اول.
شاید این سوال مهم باشد: شما که لالایی بلدی چرا خودت خوابت نمی بره عزیزم.
پ.ن: شنیدم که ستاد های خود جوش مردمی با هماهنگی ستاده های مربوطه مردمی (!) برای استقبال از رئیس جمهوری در بازگشت از این پیروزی خردمندانه در حال شکل گیری است. امان امان از…
ائتلاف ساسی مانکن و کروبی
بی تفسیر بی تعریف:
کروبی شب گذشته با تعدادی از اهالی موسیقی از جمله خوانندگان پاپ و رپ فارسی در داخل کشور دیدار کرده است.
در این دیدار غیر رسمی از جمله یکی از خوانندگان معروف سبک رپ فارسی با نام هنری «ساسی مانکن» که به صورت زیرزمینی فعالیت میکند نیز حضور داشته است.
این نگاه انتظار
یونیسف ایران/ سید عنایت الله عصایی ©
کودکان در یکی از روستا مهدهای تحت حمایت یونیسف در روستای رجان در استان
آذربایجان غربی.
نقصیر ما نیست که باور نمی کنیم
خواستم در مورد حکم هشت سال زندان رکسانا صابری بنویسم و خواستم بنویسم که دیگر حالم از این همه جاسوس و برانداز بهم می خورد که در سیبستان مهدی جامی دیدم حرف ها زده شده است:
تقصیر ما نیست که باور نمی کنیم رکسانا صابری «جاسوسی» کرده باشد. در کشوری که مفاهیم شناور است و هر چیزی می تواند هر معنایی بدهد جاسوسی هم بی معنا ست و به هر کسی می توان نسبت اش داد چه رکسانای صابری باشد چه حسین موسویان سابقا سفیر. در کشوری که انتخابات به قول آقای جنتی اش براندازی نرم می شود گرداوردن اطلاعات ساده و آشکار و قابل دسترس هم باید نامش جاسوسی باشد. در کشوری که خبرگزاری فارس اش مظهر دروغگویی و گنده گویی و گزافه پراکنی است و ایرانی را که وارد کننده گندم است به صادرکننده گندم تبدیل می کند چرا نباید کار روزنامه نگاری گیرم بدون مجوز را جاسوسی بداند؟
آنقدر در سی سال گذشته گفته اند این جاسوس است و آن جاسوس است که دیگر کسی نمی پرسد جاسوس کیست و چه می کند. هر کس با اطلاعات به معنای «داده» و «انفورماسیون» سر و کار دادشته باشد به اسانی می تواند جاسوس نام بگیرد. در کشوری که آدمی آبرو و اعتبار و حرمت ندارد و سیاست در نقض حق آدمی حد و مرز و قانون لایتخطی ندارد این چیزها مکرر در مکرر اتفاق می افتد و دیگر جز در بده بستان های سیاسی که دین واقعی حاکمان است ارزشی و اثری ندارد.
هیچ کار آشکار کردنی جاسوسی نیست. جاسوس هویت اش مخفی است و کارش مخفی است. روزنامه نگار را به اتهام جاسوسی گرفتن یعنی مرعوب کردن دیگر روزنامه نگاران. روزنامه نگار در اینجا باید بکوشد از خود دفاع کند. نشان دهد که آگاه شدن از اطلاعات رایجی که طبقه بندی ندارد و دانستن آن برای عموم ممکن است جاسوسی نیست. البته در کشوری که دایره محرمانه ها انقدر تنگ است که روزنامه ای نامدار چون روزنامه سلام برای انتشار فکسی که به دهها روزنامه فرستاده شده بسته می شود هر کاری بکنی در دایره محرمانه قدم گذاشته ای. اکبر گنجی را هم برای نگهداشتن بریده روزنامه ها و بولتنهای ارسالی به دهها نهاد مملکت زندانی کردند. باید به حارسان اطلاعات عمومی گفت دست و پای خود را جمع کنید و به همان اموری که واقعا هر کشوری آن را محافظت می کند بپردازید. خواهند کرد؟ انها که عادت کرده اند به روزنامه امر و نهی کنند که چه بنویسد و از چه ننویسد هرگز نخواهند کرد. اما در قبال آن هزینه ای می پردازند که بی اعتماد کردن مردم است به انچه می گویند و ادعا می کنند. در جهان بی اعتمادی چه اهمیت دارد که چه کسی خادم است چه کسی خائن. و این بزرگترین آسیب رفتار حاکمان ایران است. فرق از میان دوغ و دوشاب بر می خیزد. «درست» آن است که رهبر و رهبران بگویند و تشخیص بدهند و «نادرست» آن است که آنها نشان می دهند. این مبتذل ترین و منحط ترین نوع تعریف حقیقت و دروغ است. فقط تبلیغاتچی های امنیتی و روزنامه های مطیع دولتی و کلک بازان بازاری که می خواهند جنس خود را به هر قیمتی آب کنند از این روشها استفاده می کنند. اما اگر این روش بنداز-و-در-رو سی سال ادامه داشت سرمایه بزرگی از وجاهت و اعتبار و یپمان اجتماعی را نابود کرده است که هیچ تدبیر سیاسی امنیتی نمی تواند آن را برگرداند.
من اطمینان دارم که رکسانا صابری مانند هاله اسفندیاری و کیان تاجبخش و علی شاکری پس از مدتی کوتاه آزاد می شود. اما این روشها چیزی جز مضحکه ساختن قضا و امنیت و سیاست نیست. مهم نیست که چه سودی برای مقامات از این نقشه ها و برنامه ها و طعمه کردن آدمها حاصل می شود. خسارت این روشها آنقدر بزرگ است که ندیدن و به محاسبه نیاوردن آن دلیل کاملی بر بلاهت و بی خردی است. اما اگر دروغ و بی خردی و خردستیزی روش پایدار اداره یک مملکت شده باشد چه می توان کرد؟
نفس های آتشین
بهارا بنگر این دشت مشوش که می بارد بر آن باران آتش
بهارا بنگر این کوه و در و دشت که از خون جوانان لاله گون گشت
میان خون و آتش ره گشاییم از این موج و از این طوفان برآییم
هنوز این جا جوانی دلنشین است هنوز این جا نفس ها آتشین است
به ساعت من الان حدود شش صبح است… دلهره دارم. خبر خوب یکی از دل آرا بدهد.
دلهره تا پای چوبه دار
دل آرا دارابی شش سال پیش بنابر پیشنهاد دوست پسرش قتلی را به گردن گرفت. این پسر به او گفته بود که طبق قانون زیر هجده سال اعدام نخواهد شد. اما دل آرا نمی دانست که در ایران کنوانسیون ها حقوق کودک اجرا نمی شود.
تا ساعتی دیگر دل آرا بعد از شش سال انتظار پای چوبه دار می رود….
سرم را سر سری متراش ای استاد سلمانی
پدری داشتم که همیشه این شعر را می خواند:
سرم را سر سری متراش ای استاد سلمانی
که این سر در دیار خود سری و سامانی دارد
سرم کمی شلوغه شرمنده
برمی گردم
امینت از دو منظر
موضوع امروز انشا:
به نظر شما چه تفاوت هایی میان امنیت حاکمیت و امنیت ملی وجود دارد؟
وقتی زنی ارث برابر طلب می کند به کدام یک خدشه وارد می آید؟
اندر باب پوشک مداری
اگر از منبع اش خبر دارید ما را هم با دادن لینکش میهمان کنید:
خرید پوشک در دولت خاتمی
امروز صبح رفتم بقالی دریانی پوشک بخرم. حسن آقا گفت نایاب شده. فکر کردم
شوخی میکند چون همین پریروز که رفته بودم پوشک بخرم تا سقف، پوشک چیده
بود و التماس میکرد دو، سه تا بخرم که یک کمی جا باز بشود. معلوم شد
واقعا نیست. از قرار معلوم
موتلفهایها خواستهاند باز حال دولت را بگیرند و به همین خاطر یک شبه
تمام کارخانههای پوشکسازی را تعطیل کردهاند؛ دو هفته پیش هم وضعیت مرغ
را بحرانی کردند. سرمقاله امروز روزنامه اصلاح طلبان هم به نوعی به همین
موضوع اشاره داشت و با تکیه به نظرات آدورنو از «بعضیها» خواسته بود
اینقدر با نسل آینده بازی نکنند و از نسل آینده هم خواسته بود این دوران
گذار را تحمل کنند. ولی مگر بچهی دو ساله این حرفها حالیش میشود؟ دادم
زنم همان روزنامه را جای پوشک برای بچه استفاده کند. خیلی هم فکر بدی
نیست…
خرید پوشک در دولت قالیباف
امروز صبح رفتم بقالی دریانی پوشک بخرم. حسن آقا گفت چه مدلی؟ گفتم برای
یک دختر دو ساله. گفت: چسبی یا دکمهای؟ گفتم چسبی. گفت بیرون روی زیاد
دارد؟ گفتم مگر شما دکتری؟ یک پوشک بده برویم پدرجان.
گفت آخر مدلش فرق دارد. گفتم از کی تا حالا؟ گفت از وقتی که رئیس جمهور
جدید منشور کارآمدی و رضایت ارباب رجوع را به همهی کارخانههای
پوشکسازی ابلاغ کرده. بعد هم گفت می توانم برای سفارش پوشک اختصاصی
مستقیما با یک شماره سه رقمی با واحد
پاسخگویی مکانیزه محصولات بهداشتی ریاست جمهوری تماس بگیرم. داشت
همینطور حرف میزد که یک پوشک از توی قفسه برداشتم پولش را گذاشتم و
آمدم. زنم میگفت بچه راضی بوده ولی من آدم بی غیرتی هستم که پوشک با آرم
برج میلاد برای دختر دوساله خریدهام!
خرید پوشک در دولت موسوی
امروز صبح رفتم بقالی دریانی پوشک بخرم. نیم ساعتی توی صف بودم تا نوبتم
شد. حسن آقا گفت دفترچهات را آوردهای؟ گفتم پس چی؛ این روزها آدم آب هم
بخواهد از آبخوری توی خیابان بخورد باید کوپنش
را بدهد؛ پوشک که جای خود دارد. گفت ولی امروز فقط پوشکهایمان مخصوص
بیاختیاری ادرار بزرگسالان آنهم سایز بزرگ هست؛ میبری یا بعدا میآیی؟
گفتم بده که معلوم نیست همین هم فردا گیر بیاید.
پوشکهای مصرف شدهی دفعه
قبل را دادم و سه تا پوشک نو گرفتم. مال وزارت صنایع و معادن است و از
آنها به جای رختخواب و لحاف و قنداق بچه استفاده میکنیم. البته خیلی
بزرگتر از این حرفهاست و گهگاهی که سردمان میشود یکی از آنها را هم
روی خودمان می اندازیم…
خرید پوشک در دولت کروبی
امروز صبح رفتم بقالی دریانی پوشک بخرم. حسن آقا گفت بنا به دستور رفیق
کروبی، از این به بعد تحویل پوشک فقط با ارائه کارت معتبر عضویت در
اعتماد ملی مقدور است. کارتم را نشان دادم ولی
چون از رفقای بالارتبهی کادر نبودم، فقط نصف بسته پوشک نوزاد بهم تعلق
گرفت با دو تا روزنامهی اعتماد ملی. طفلک دخترم آنقدر این پوشکهای تنگ
بهش فشار می آورند که موقع پی پی کردن قرمز میشود. زنم اصرار دارد که
رتبهام را در حزب بالا ببرم تا پوشکهای بیشتر و بزرگتری بگیرم. کار
سختیست ولی
انگار چارهای نیست. امروز شاید به جلسهی سخنرانی رفیق قوچانی رفتم…
خرید پوشک در دولت پورمحمدی
امروز صبح رفتم بقالی دریانی پوشک بخرم. بسته بود. بیچاره را به جرم
جاسوسی برای اسرائیل گرفتهاند. رفتم بقالی کوچه پایینی اما احساس کردم
آنجا هم زیر نظر است. خیلی طبیعی رد شدم و رفتم دور میدان. آنجا از
پیرمرد داروخانهچی سراغ پوشک برای بچه دوساله را گرفتم. بلافاصله ماسکش
را برداشت و معلوم شد یکی از جوانهای عضو نیروی ضدجاسوسی ریاست جمهوری
است. گویا عبارت » پوشک برای بچه دوساله» یکی از اسم رمزهای جاسوسهای
دشمن است. الان توی سلول هستم…
سؤال امتحان نهايي فيزيك دانشگاه كپنهاگ
چگونه ميتوان با يك فشارسنج ارتفاع يك آسمانخراش را محاسبه كرد؟
پاسخ يك دانشجو :
« يك نخ بلند به گردن فشارسنج ميبنديم و آن را از سقف ساختمان به سمت زمين ميفرستيم. طول نخ به اضافه طول فشارسنج برابر ارتفاع آسمانخراش خواهد بود
اين پاسخ ابتكاري چنان استاد را خشمگين كرد كه دانشجو را رد كرد.. دانشجو با پافشاري بر اينكه پاسخش درست است به نتيجه امتحان اعتراض كرد. دانشگاه يك داور مستقل را براي تصميم درباره اين موضوع تعيين كرد. داور دانشجو را خواست و به او شش دقيقه وقت داد تا راه حل مسئله را به طور شفاهي بيان كند تا معلوم شود كه با اصول اوليه فيزيك آشنايي دارد. دانشجو پنج دقيقه غرق تفكر ساكت نشست. داور به او يادآوري كرد كه وقتش درحال اتمام است. دانشجو پاسخ داد كه چندين پاسخ مناسب دارد اما ترديد دارد كدام را بگويد. وقتي به او اخطار كردند عجله كند چنين پاسخ داد:
«اول اينكه ميتوان فشارسنج را برد روي سقف آسمانخراش، آنرا از لبه ساختمان پائين انداخت و مدت زمان رسيدن آن به زمين را اندازه گرفت. ارتفاع ساختمان مساوي يك دوم g ضربدر t به توان دو خواهد بود. اما بيچاره فشارسنج .»
«يا اگر هوا آفتابي باشد ميتوان فشارسنج را عمودي بر زمين گذاشت و طول سايهاش را اندازه گرفت. بعد طول سايه آسمانخراش را اندازه گرفت و سپس با يك تناسب ساده ارتفاع آسمانخراش را بدست آورد .»
«اما اگر بخواهيم خيلي علمي باشيم، ميتوان يك تكه نخ كوتاه به فشارسنج بست و آنرا مثل يك پاندول به نوسان درآورد، نخست در سطح زمين وسپس روي سقف آسمانخراش. ارتفاع را از اختلاف نيروي جاذبه ميتوان محاسبه كرد : T = 2 pi sqroot (l / g) .»
«يا اگر آسمانخراش پله اضطراري داشته باشد، ميتوان ارتفاع ساختمان را با بارومتر اندازه زد و بعد آنها را با هم جمع كرد.»
«البته اگر خيلي گير و اصولگرا باشيد ميتوان از فشارسنج براي اندازهگيري فشار هوا در سقف و روي زمين استفاده كرد و اختلاف آن برحسب ميليبار را به فوت تبديل كرد تا ارتفاع ساختمان بدست آيد.»
«ولي چون هميشه ما را تشويق ميكنند كه استقلال ذهني را تمرين كنيم و از روشهاي علمي استفاده كنيم، بدون شك بهترين روش آنست كه در اتاق سرايدار را بزنيم و به او بگوييم: اگر ارتفاع اين ساختمان را به من بگويي يك فشارسنج نو و زيبا به تو ميدهم .»
اين دانشجو كسي نبود جز نيلز بور، تنها دانماركي كه موفق شد جايزه نوبل در رشته فيزيك را دريافت كند
آمریکا هم زندان های بی صاحبش رو جمع کرد
بابا فکر کنم دیگه استکبار هم زد گاراژ:
لئون پانتا، مدیر سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا، سیا ، اعلام کرد سازمان تحت اداره او از این پس از زندان های مخفی واقع در خارج خاک آمریکا برای بازجویی از مظنونان به دست داشتن در اقدامات تروریستی استفاده نمی کند.
ببینم این جا ها کسی نمی خواد چیزی رو جمع کنه؟
هر وقت اسم جهان بانی می آید حالم دگرگون می شود
امروز داشتم باز چیزی از ارتشبد جهان بانی می خواندم. داغ دلم تازه شد. کاری با رژیم گذشته ایران ندارم و اصولن میانه ای هم با سلطنت ندارم اما هر جا اسم این مرد وطن پرست و شریف می آید که حتا برایش جرم هم نشد بتراشند و اعدام شد خونم به جوش می آید. ایران چقدر به جهان بانی ها محتاج بوده و هست. البته زحمت اعدامش هم گردن خلخالی ها…
برای این از دست دادن ها هنوز دلم می گیرد.