امروز از اون روزایی که فک کنم هشتبلکو بشم بسکه کار دارم. اما گفتم حیفه یه پست نذارم و پی کارم برم. شما تا حالا دیدی یه فیل مثل یه عاقل به سفیه نگاه کنه؟ خوب من دیدم. این فیله وقتی بهم نگاه می کرد احساس می کردم داره به یکی از ابله ترین های روی زمین نگاه می کنه. درست مثل معلمی بود که تو یک کلمه از حرفاشو نفهمیدی و فقط بهت نگاه می کنه. فیل منو شرمنده کرد. همین!
ماه: آوریل 2008
امشب رو می خوابم
چندی میشه که شب ها برام شده یه کابوس. می نویسم، تا بخوابم اما نمی خوابم تا بنویسم. امشب تعطیل. داره می پوکه…
آدم باشید! خودتان با دستان خودتان تخ.. هایتان بکشید
این بسیار پیشنهاد خوبی است که می تواند در وقت و بودجه کشور صرفه جویی ایجاد کند و مردم هم می توانند به امورات اخروی بپردازند و به جای این که پول کشور صرف دادن حقوق به کسانی بشود که بنشیند و «خاطرات دلبرکان سودا زده من» بخوانند و چیزشان خشک شود، یعنی دهانشان و بعد همان چیزشان کلی «تر» شود، دست کم سی – چهل تا سانتریفیوژمی شود خرید.
تهش که چی؟ یک موجود بی هنر و بی فایده ای می خواهد کلمات شنیع بنویسد و موجبات فساد فحشاء در جامعه را فراهم کند.
خبر این بود:
وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي ايران از نويسندگان خواست برای جلوگیری از اعمالنظارت سخت بر ادبيات و ديگر هنرها در جامعه اسلامی، خود كتابهايشان را سانسور كنند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، محمدحسين صفارهرندي در كنفرانسي خبري گفت: «اين چیزی است كه ما از ناشران و نويسندگان میخواهیم. شما از قانون بررسي و بازبيني مطلع هستيد، بنابراين صفحاتی را كه احتمالاً مشكلاتي ايجاد ميكنند، حذف كنيد.»
وی با هشدار به نويسندگان در خصوص وقاحت نگاري افزود که انتشار كتابها بايد مطابق با حساسيتهاي «مذهبي، اخلاقي و ملي» نظام صورت گيرد.
هرندی با اشاره به این که «انعكاس بيش از حد روابط خصوصي مرد و زن و قرار دادن جوانان و بزرگسالان در معرض توصیفات همبستري، نقض آشكار قانون است» ادامه داد: «اگر كسي فرد دينداري را چه در دين اسلام و چه در مسيحيت به تمسخر گيرد قانون را نقض كردهاست.»
صفار هرندي همچنین گفت: «ما نبايد اجازه دهيم ضديت با خداوند در رسانهها منعكس شود.»
دل در دریای سیاه شب گم شد
حالم رفته تو قوطی حالیته؟
ساعت از چهار صبح گذشته. تو دریای تاریکی بد گم شد و رفت
…
حرفی از یه گوشه زمین از آدمی که گریه می کرد و می نوشت
گفتیم باهم از این ور و اونور، از زخم و هزیان های بی خریدار این روزها. گفت بگو:
شايد يکي که وبلاگ داره بعدن بنويسه که يکي مي گفت کوچيک نشين…
منم گفتم.
سردار شب بخیر

سردار صفوي در گفتگويي با خبرگزاري فارس كه امروز دوشنبه انتشار يافت، اين حوادث را شامل احتمال حمله براي سرنگوني دولت حماس، حمله موشكي به حزبالله لبنان و فشار به ايران عنوان كرد و اظهارداشت: ما بايد در اوج اقتدار و آمادگي دفاعي، رزمي، اطلاعاتي و اعتماد به نفس باشيم.
صورت معصومی داره، نه؟
یک تجربه تازه
شده فکر کنید که دیگر تجربه ی تازه ای را نخواهید کرد و این شما را بی اندازه مایوس کند ولی در کمال ناباوری در جایی که باورش را نداری (تو فکر کن مثلن یه سطل آشغال) چیز تازه ای میابی که تو را شگفت زده می کند…
دست نوشته های یک مرحوم (5)
ببینید. من فکر می کنم مرده ام!
جسارتن ما که سر در نیاوردیم
مهدي و اميرحسين معتقدند كه ميان سالهاي 1368 تا 1384 در ايران داييسالاري حاكم بوده است چرا كه آنان دو دايي دارند كه از سال 1368 تا سال 1384 بر ايران حكومت ميكردند. دايي پدري آنان اكبر هاشمي رفسنجاني بود كه از سال 1368 تا سال 1376 رئيسجمهور ايران بود و دايي مادري آنان سيدمحمد خاتمي بود كه از سال 1376 تا سال 1384 رياستجمهوري ايران را بر عهده داشت. پدر و مادر مهدي و اميرحسين هاشميان به ترتيب فرزندان حجتالاسلام محمد هاشميان امام جمعه رفسنجان و آيتالله صدوقي امام جمعه يزد بودند و اين يعني آنها فرزندان مشترك «يزد و رفسنجان» و «صدوقي و هاشميان» هستند؛ جايي كه «هاشميها» و «خاتميها» به هم ميرسند. مهدي و اميرحسين تنها كساني هستند كه در فاصله دو دهه خواهرزاده رئيس دولت ايران بودهاند اما پيوند خانواده و دولت در ايران محدود به ايشان نيست:
نسل اول: اسلام انقلابي و ازدواج انقلابي
با پيروزي انقلاب اسلامي ايران نسلي از جوانان مسلمان به قدرت رسيدند كه مبارزه سياسي و اسلام انقلابي براي آنها فرصتي باقي نگذاشته بود تا به ازدواج فكر كنند. ازدواج براي اين نسل در زمره اولويتهاي زندگي نبود و از سوي ديگر به دليل ديدگاه مذهبي و عقيدتي آنان امكان آشنايي گسترده جز از طريق خانواده با جنس مخالف را نداشتند يا اگر داشتند ديدگاه ايدئولوژيك اين جوانان به آنان اجازه نميداد در دانشكده يا جامعه به انتخاب دست زنند. واقعيت آشكار ديگر اين بود كه نظام تازهتاسيس جمهوري اسلامي نياز به مديراني از جنس اين پيروان اسلام انقلابي داشت و آنان كه در فاصله سني 25 تا 35 سال قرار داشتند و روزگاري گمان نميكردند كه به عنوان كارمند در اداره يا وزارتخانهاي استخدام شوند اكنون در معرض نهادهاي وزارت دولت و وكالت مجلس قرار گرفته بودند و شايد درست نبود كه در «تجرد» بمانند. اينگونه بود كه ازدواج انقلابي به ضرورت اسلام انقلابي تبديل شد؛ ازدواجي كه در درون مناسبات نظام تازه شكل ميگرفت و اخلاق و آداب خاص خود را داشت: با آشنايي خانوادگي آغاز ميشد و با مراسم سادهاي پايان مييافت. گاه مسجد صورت ميگرفت و تعداد ميهمانان مراسم ازدواج بسيار اندك بود. ازدواجهايي كه در درون خانواده انقلاب صورت ميگرفت اين مزيت را داشت كه خانوادههاي عضو اين خانواده بزرگتر شناختي كافي از هم داشتند و نيازي به تحقيق بسيار وجود نداشت. سطح توقعات طرفين از يكديگر نيز اندك بود و به دليل جو اجتماعي موجود، خانوادهها به سادهترين شكل ممكن مقدمات ازدواج را فراهم ميكردند.
1- داماد سرخانه
يكي از اين ازدواجهاي مشهور ازدواج محمد محمدينيك مشهور به ريشهري با دختر آيتالله مشكيني بود. ريشهري كه پس از انقلاب اسلامي ايران پس از مدتي حضور در دادستاني ارتش به وزارت اطلاعات، دادستاني ويژه روحانيت، دادستاني كل كشور و سرپرستي حجاج ايراني رسيد، حاجآقا مرتضي تهراني را معرف و مسبب اين ازدواج ميداند: «آقاي مشكيني پاسخ ايشان را موكول به استخاره كرد و پس از چند روز پاسخ داد كه استخاره كردم، خوب آمد پس از موافقت ايشان جريان را به خانوادهام در تهران نوشتم و از مادرم و عمهام… خواستم كه به قم بروند و صبيه ايشان را ببينند. آنها رفتند و ديدند و پسنديدند و در پاسخ نامه من نوشتند خوب است ولي خيلي كوچك است. او در آن هنگام تقريبا 9 ساله بود.» (خاطرهها، ج 1، ص 52 – 51) مهريه اين ازدواج هزار تومان بود: «مهريه را مبلغ 5 هزار تومان نوشتم [اما آيتالله مشكيني] در اثر خطاي ديد پنج هزار تومان را پانصد تومان خوانده بود به ما پيغام داد من حرفي ندارم كه مهريه او پانصد تومان باشد ولي چون مهريه خواهر بزرگتر او هزار تومان است همين مبلغ را براي مهريه او بپذيريد. من تعهد ميكنم كاري كنم كه بيش از پانصد تومان شما بدهكار نشويد» (همان: 52) مراسم عقد در حرم امام رضا(ع) «بدون هيچگونه تشريفات اجرا شد» از آن پس آقاي ريشهري «مانند يكي از اعضاي خانواده آقاي مشكيني در منزل ايشان و به قول معروف داماد سرخانه» بود. (همان: 53) يك سال و نيم بعد با انتقال به قم داماد ديد كه «به تدريج شرايطي پيش آمده كه احساس كردم ادامه اين وضع به مصلحت نيست با اينكه قرار بود جشن ازدواج ما چند سال بعد باشد، پيشنهاد كردم كه هرچه زودتر انجام شود تا بتوانيم زندگي مستقل تشكيل دهيم. آقاي مشكيني ابتدا با اين پيشنهاد موافق نبود دليل مخالفتش هم كوچك بودن همسرم از نظر سني بود. چون در آن هنگام يازده سال بيشتر نداشت اما من موضوع را با جديت پيگيري ميكردم كه همسر من است و شرعا حق دارم او را به خانه خود ببرم… سرانجام با اصرار من ايشان (مشكيني) راضي شد و جشن ازدواجمان در سال 1347 برگزار شد.» (همان: 53)
2- داماد دگرانديش
ازدواج مشهور ديگر عصر انقلاب اسلامي ازدواج دختران آيتالله هاشمي رفسنجاني با پسران آيتالله لاهوتي بود. هاشمي رفسنجاني و حسن لاهوتي هر دو از مبارزان سياسي با رژيم پهلوي بودند. همين سوابق و مناسبات سبب شد دو پسر آيتالله لاهوتي يعني حميد و سعيد با دو دختر آيتالله هاشمي رفسنجاني به ترتيب فائزه و فاطمه هاشمي ازدواج كنند. فرزندان آيتالله لاهوتي از موقعيت سياسي خود براي ورود به حكومت استفاده نكردند اما فائزه هاشمي در سال 1375 نماينده دوم مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي شد و به عضويت حزب كارگزاران سازندگي درآمد و همواره به عنوان نماد گرايش ليبرالي پدرش شناخته شد و فاطمه هاشمي نيز به عضويت حزب اعتدال و توسعه درآمد كه گرايشي ميانهرو در ميان محافظهكاران ايران را نمايندگي ميكند. يكي از مهمترين مصائب و مسائل اين دو ازدواج، درگذشت آيتالله لاهوتي بود. حسن لاهوتي گرچه از روحانيون مبارز و مبارزين مذهبي محسوب ميشد اما به جز حميد و سعيد فرزند ديگري به نام وحيد لاهوتي داشت كه مانند فرزندان بسياري از روحانيون مبارز آن عصر (همچون آيتالله طالقاني، محمدي گيلاني، جنتي و…) دگرانديش بود و چپگرا. كار به جايي رسيد كه روز چهارشنبه 6 آبان 1360 اكبر هاشمي رفسنجاني در كارنامه روزانهاش نوشت: «ساعت سه بعدازظهر خبر دادند كه از طرف دادستاني انقلاب به خانه آقاي [حسن] لاهوتي ريختهاند و خانه را تفتيش ميكنند. به آقاي [اسدالله] لاجوردي گفتم با توجه به سوابق و مبارزات آقاي لاهوتي بيحرمتي نشود. گفت دنبال مدارك وحيد [لاهوتي] هستند. اول شب اطلاع دادند كه آقاي لاهوتي را به زندان بردهاند و احمد آقا هم تماس گرفت و ناراحت بود. قرار شد بگوييم ايشان را آزاد كنند. آقاي لاجوردي پيدا نشد به آقاي [سيدحسين] موسوي تبريزي دادستان كل انقلاب گفتم و قرار شد فورا آزاد كنند. احمد آقا گفت امام هم از شنيدن خبر ناراحت شدهاند.» (عبور از بحران: ص 341) اما آيتالله لاهوتي هرگز به خانهاش بازنگشت. فردا صبح هاشمي رفسنجاني نوشت: «عفت تلفني اطلاع داد كه آقاي لاهوتي را ديشب به بيمارستان قلب بردهاند بلافاصله تلفن زد و گفت از دنيا رفتهاند تماس گرفتم معلوم شد صحت دارد. آقاي لاجوردي دادستان انقلاب تهران گفت آقاي لاهوتي اتهامي نداشتهاند، براي توضيح مدارك مربوط به وحيد آمده بودند كه به محض ورود به زندان دچار سكته قلبي شده و معالجات بياثر مانده است. قرار شد پزشكي قانوني نظر بدهد.» (همان: ص 340)
خبر درگذشت حسن لاهوتي نماينده امام خميني در استان گيلان، امام جمعه رشت، نماينده مردم رشت در مجلس اول و سرپرست سپاه پاسداران با سكوت رسانهها مواجه شد و همين مساله اعتراض فرزندان و عروسان وي را برانگيخت. آنان حتي به پدرشان اكبر هاشمي رفسنجاني كه در آغاز جلسه علني مجلس شوراي اسلامي خبر درگذشت آيتالله لاهوتي را داده بود، اعتراض كردند: «حميد و فائزه آمدند و شب را پيش من ماندند. چون تنها بودم مقداري آنها را تسليت دادم و ارشاد كردم. غيرمستقيم گله داشتند كه چرا من با صراحت نگفتم كه آقاي لاهوتي در زندان سكته كرده و فوت شده» (همان: ص 359)
از آن روز سالها ميگذرد اما هنوز كسي با صراحت از درگذشت آيتالله لاهوتي سخن نميگويد.
3- داماد لبنان
ازدواج ديگري كه در اين سالها رخ داد و پيوندهاي خانوادههاي روحاني را استوار ميساخت ازدواج فرزندان دو روحالله به دو دخترخاله بود. سيداحمد خميني فرزند امام روحالله خميني و سيدمحمد خاتمي فرزند آيتالله روحالله خاتمي با دو دخترخاله ازدواج كردند كه سيدمحمد صدر پسرخاله آنهاست. بدين ترتيب خانواده بزرگي شكل ميگيرد كه پيوند ميان خمينيها، خاتميها و صدرها را برقرار ميكند. اينگونه است كه سيدمحمد خاتمي به دليل نسبتي كه از طريق همسرش با امام موسي صدر مييابد به داماد لبنان مشهور است همچنان كه آيتالله سلطاني طباطبايي پدر خانم فاطمه طباطبايي همسر مرحوم سيداحمد خميني از جمله علمايي بود كه از نامزدي خاتمي براي رياستجمهوري ايران در سال 1376 حمايت كرد.
4- داماد امام
اما اين تنها پيوند خاتميها و خمينيها نيست. در نيمه دهه 60 سيدمحمدرضا خاتمي ديگر فرزند آيتالله روحالله خاتمي با زهرا اشراقي نوه آيتالله روحالله خميني ازدواج كرد. زهرا اشراقي در عين حال دختر آيتالله شهابالدين اشراقي داماد امام خميني است كه در سالهاي تبعيد امام خميني دفتر ايشان را هم اداره ميكرد و به هنگام نزاع سران حزب جمهوري اسلامي با ابوالحسن بنيصدر اولين رئيسجمهوري اسلامي ايران از سوي امام خميني به عضويت هيات حكميت براي حل اختلاف درآمد. آيتالله اشراقي روحاني سنتگرا و در عين حال آزاديخواهي شناخته ميشد كه نسبت به گرايشهاي حاكم عصر خود از استقلال راي و نظر برخوردار بود. شهابالدين اشراقي روز جمعه 20 شهريور 1360 به علت سكته درگذشت. در سال 1386 شوراي نگهبان صلاحيت پسر آيتالله علي اشراقي – كه نامزد اصلاحطلبان براي مجلس هشتم بود – را رد كرد اما با واكنش صريح بيت امام خميني در مرحله تجديدنظر صلاحيت او تاييد شد.
5- داماد استاد
پس از شهادت استاد مرتضي مطهري، دختر ايشان با پسر آيتالله ميرزاهاشم آملي ازدواج كرد. داماد استاد اما همان كسي است كه به نام دكتر علي لاريجاني يك دهه رئيس سازمان صدا و سيما و قبل از آن وزير ارشاد اسلامي و پس از آن دبير شوراي عالي امنيت ملي شد. علي لاريجاني عضو يكي از خانوادههاي مذهبي و سياسي جمهوري اسلامي است. محمدجواد لاريجاني اولين فرزند اين خانواده است كه به قدرت رسيد: معاون وزير امور خارجه شد و نماينده مجلس شد. ستاره اقبال محمدجواد لاريجاني اما با يك حركت حساب نشده در دوران انتخابات رياستجمهوري سال 1376 فرو خفت و او اكنون به معاونت حقوق بشر قوه قضائيه كفايت كرده است. صادق لاريجاني كه «شيخ» خانواده لاريجانيهاست نيز با عضويت در شوراي نگهبان در زمره قدرتمندترين فرزندان اين خاندان به حساب ميآيد اما آنكه از همه فرزندان مرحوم ميرزا هاشم خوشاقبالتر است علي لاريجاني همان داماد استاد مطهري است كه اكنون به نمايندگي از مردم قم به پارلمان راه يافته و قدم در راه رياست مجلس و شايد رياستجمهوري ميگذارد.
نسل دوم: اسلام حكومتي و ازدواج حكومتي
با استقرار جمهوري اسلامي و تثبيت انقلاب اسلامي به تدريج اسلام از صورت يك دين به شكل يك دولت مستقر درآمد و روابط خانوادههاي مذهبي و انقلابي به صورت مناسبات خانوادههاي سياسي و حكومتي درآمد. طبيعي است كه هر انقلابي سرانجام به نظامي سياسي منتهي شود اما در فرآيند اين تغيير و تحول مناسبات خانوادگي هم به تدريج تغيير كرد و با بلوغ فرزندان انقلاب اسلامي به تدريج فرزندان انقلاب اسلامي همسران خود را از ميان خانوادههايي كه بيشترين رفت و آمد را با آنها داشتند برگزيدند. گروهي از اين ازدواجها به نسبت نسل اول انقلاب سادهزيستانه بود اما گروهي از آنها به تناسب شرايط زمان و مكان تغيير كرده و به شيوه ازدواج طبقه متوسط جامعه نزديك شده است. همزمان با تحولات جمعيتي و طبقاتي در ايران و تغيير موقعيت و مكان زندگي و مناسبات اقتصادي خانوادههاي ايراني، خانوادههاي سياسي نيز دگرگون شدند و به شكل تازهاي ازدواجهاي خود را سامان دادند.
1- مشهورترين ازدواج نسل دوم ازدواج مجتبي خامنهاي فرزند مقام معظم رهبري با دختر دكتر غلامعلي حدادعادل است؛ پيش از آنكه به رياست مجلس هفتم شوراي اسلامي و حتي نمايندگي مجلس ششم برسد. شايد به همين علت باشد كه غلامعلي حدادعادل در اسفندماه سال گذشته در گفتوگو با مجله شهروند امروز گفته «من اين تحليل را قبول ندارم كه چون خانواده ما با خانواده مقام معظم رهبري پيوند سببي پيدا كرد گروههاي سياسي به بنده تمايل نشان دادند. خويشاوندي تاثيري در تصميماتم به عنوان رئيسمجلس ندارد» ديگر فرزندان رهبر انقلاب نيز با خانوادههاي مذهبي و سياسي داراي گرايشهاي ديگر ازدواج كردهاند: مسعود خامنهاي با دختر آيتالله خرازي از مدرسين حوزه علميه قم و خواهر صادق خرازي معاون وزير امور خارجه در دولت خاتمي و مشاور كنوني سيدمحمد خاتمي ازدواج كرده است در عين حال كه كمال خرازي وزير خارجه خاتمي و رئيس شوراي راهبردي روابط خارجي عموي عروس به حساب ميآيد. مصطفي خامنهاي ديگر فرزند مقام معظم رهبري نيز با دختر آيتالله خوشوقت از روحانيان تهران و نامزد ائتلاف رايحه خوش خدمت (گروه حامي دولت محمود احمدينژاد) ازدواج كرده است. با وجود اين فرزند آيتالله خوشوقت مديركل مطبوعات خارجي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در دوره سيدمحمد خاتمي بود و در پرونده زهرا كاظمي اظهارنظري متفاوت از اظهارنظرهاي رسمي كرد. دختر ديگر مقام معظم رهبري با فرزند حجتالاسلام والمسلمين محمدي گلپايگاني رئيس دفتر رهبر انقلاب اسلامي ازدواج كرده است. بدين ترتيب با مروري بر ازدواجهاي فرزندان مقام معظم رهبري ميتوان گفت هيچ يك از اين ازدواجها نميتواند واجد معناي جناحي يا سياسي خاصي باشد. به جز آنكه همگي آنها در محدوده خانوادههاي مذهبي و سياسي انقلاب اسلامي رخ داده است.
2- اما ماجرا زماني جالبتر ميشود كه دريابيم سلسله اين ازدواجها به تدريج خانوادههاي بيشتري را در بر ميگيرد و در نهايت خانوادهاي بزرگتر را ميسازد. چندي پيش پسر صادق خرازي با دختر محمدرضا خاتمي ازدواج كرد. بدين ترتيب صادق خرازي كه برادر همسر فرزند مقام معظم رهبري است، در عين حال پدر همسر نوه امام خميني و برادرزاده سيدمحمد خاتمي نيز هست و اين به معناي خانواده سياسي و مذهبي بزرگي است كه با دو رهبر نظام و يك رئيسجمهور و نيز يك وزير خارجه جمهوري اسلامي نسبت دارد.
3- در ادامه همين مناسبات خانوادگي ازدواج فرزندان مرحوم سيداحمد خميني و نوادگان امام خميني نيز جالب توجه است: سيدحسن خميني نوه ارشد امام خميني با دختر آيتالله موسوي بجنوردي عضو سابق شوراي عالي قضائي و عضو ارشد مجمع روحانيون مبارز ازدواج كرده است.
برادر او يعني سيد ياسر خميني نيز با دختر سيدمحمد صدر نامزد ائتلاف اصلاحطلبان براي مجلس هشتم ازدواج كرده است. يعني در واقع فرزند سيداحمد خميني با دختر پسرخاله مادرش خانم فاطمه طباطبايي ازدواج كرده كه پسرخاله همسر سيدمحمد خاتمي نيز محسوب ميشود و از خانواده بزرگ «صدر» به حساب ميآيد. خانواده امام خميني البته دامادهاي مشهور ديگري نيز دارد: نوه خانم زهرا مصطفوي دختر امام خميني با پسر محسن رضايي ازدواج كرده و دختر ديگر آيتالله اشراقي (كه نوه امام خميني به حساب ميآيد) با پسر آيتالله طاهري امام جمعه سابق اصفهان ازدواج كرده است تا خانوادهاي بزرگ شكل گيرد.
4- يكي از جالبترين ازدواجهاي درون حكومت جمهوري اسلامي ازدواج پسر رئيس اسبق قوه قضائيه با دختر رئيس كنوني اين قوه است: پسر آيتالله موسوي اردبيلي از مراجع تقليد شيعه با دختر آيتالله سيدمحمود هاشمي شاهرودي ازدواج كرده است. پسران ديگر آيتالله موسوي اردبيلي هر يك با دختر يكي از بزرگان مذهبي ازدواج كردهاند: دختر آيتالله جوادي آملي از مدرسين حوزه علميه قم و آيتالله شهرستاني از فقهاي قم و نماينده آيتالله سيستاني در ايران كه چندي يكي از بستگانش وزير نفت عراق بود. از نسل دوم اين خانواده نوه آيتالله موسوي اردبيلي و آيتالله جوادي آملي با پسر محمد هاشمي برادر آيتالله هاشمي رفسنجاني و رئيس اسبق سازمان صداوسيما ازدواج كردهاند.
5- از ميان اعضاي دفتر امام خميني و دفتر آيتالله خامنهاي فرد مشتركي وجود دارد كه دو داماد بنام دارد: حجتالاسلام رسولي محلاتي دختران خود را به عقد آقايان ناطق نوري رئيس مجلس چهارم و پنجم و عباس آخوندي وزير اسبق مسكن درآورده است. حجتالاسلام والمسلمين ناطق نوري هماكنون مسووليت بازرسي دفتر مقام معظم رهبري را بر عهده دارد و يكي از سران جناح اصولگرا در ايران شناخته ميشود.
***
گسترش روابط خانوادگي در ميان حاكميت جمهوري اسلامي طي دو نسل سبب شده است به تدريج خانواده بزرگي شكل گيرد كه در آن نامهاي آشنايي از خمينيها، خامنهايها، خاتميها، هاشميها، صدرها و… به چشم ميخورد. خانوادهاي كه به تدريج چنان در نسلهاي آينده به هم آميخته ميشوند كه ميتوانند به حكم شرع محرم يكديگر شناخته شوند.
منبع: شهروند امروز
ترانه ای برای عشق؛ به من بگو چرا؟
در رویاهایم
کودکان می خوانند
ترانه ای از عشق برای هر پسر و هر دختر
آسمان آبی است
مزارع سبزند
و قهقهه زبان مردم دنیاست
اما بعد از خواب برمی خیزم و تمامی آنچه که می بینم
دنیائی است پر از مردم محروم
بمن بگو چرا؟
آیا باید که اینگونه باشد؟
بمن بگو چرا؟
آیا چیزی هست که من آنرا از نظر دور داشته ام؟
بمن بگو چرا؟
چون من درک نمی کنم
وقتی اینهمه انسان به کسی نیاز دارند و ما دست کمکی به آنها نمی دهیم
بمن بگو چرا؟
هر روز
از خود می پرسم
من چه باید بکنم که چون یک مرد باشم؟
باید بایستم و بجنگم؟
برای آنکه به همه ثابت کنم که من که هستم؟
آیا این است هدف از زندگی من؟
که در دنیائی پر از جنگ زندگی خود را هدر دهم؟
بمن بگو چرا؟
آیا باید اینگونه باشد؟
بمن بگو چرا؟
چیزی هست که من آنرا از نظر دور داشته ام؟
بمن بگو چرا؟
چون من درک نمی کنم
وقتی اینهمه انسان به کسی نیاز دارند و ما دست کمکی به آنها نمی دهیم
بمن بگو چرا؟
کمی دل خوش دارید. این هم راهی است برای دشمن ناشاد کردن
1. لوازم مورد نیاز برای مانور
2. نحوه اسمبل کردن تجهیزات
3. نحوه بهربرداری از سیستم دشمن ناشاد کن اتوماتیک
می خواندم از جامعه افسرده. می خواندم از این که سن حمله قلبی در بلاد ما به زیر 30 سال رسیده. می خواندم که هر روز بر تعداد خودکشی ها افزوده می شود. اینا همش دشمن خوشحال کنه. اینم یه راه برای این که دشمن ناشاد باشد.
بخند
بخند
حتا تظاهر به خنده کن. اینجوری از توی تو کسی خبردار نمیشه. فوقش می شی مترسک!
من نفهمیدم کودومش ایراد داره، حاج آقا حلاله؟
یادمه وقتی جریان دست دادن آقای سید محمد خاتمی در رم با یه دختری برای خودش داستان شد. هر که می خواست اراداتش را بیشتر اثبات کند آب دارتر به او فحش می داد. همان جا برخی از علماء بر سر لمس، مسائلی را طرح کردند و بقیه قضایا و بخایا.
امروز در حوزه انتخابیه تهران خانم غش کرد و این شد که می بینید. من سر در نمی یارم: حاج آقا مسئلتون… حلاله؟
ساعد مراغه ای
ساعد مراغه اي از نخست وزيران عهد پهلوي نقل کرده است: زماني که نايب کنسول شدم با خوشحالي پيش زنم آمدم و اين خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم. اما وي با بي اعتنايي تمام سري جنباند و گفت:» خاک بر سرت کنند؛ فلاني کنسول است؛ تو نايب کنسولي؟» گذشت و چندي بعد کنسول شديم و رفتيم پيش خانم؛ آن هم با قيافه ايي حق به جانب. باز خانم ما را تحويل نگرفت و گفت:» خاک بر سرت کنند؛ فلاني معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولي؟» شديم معاون وزارت امور خارجه؛ که خانم باز گفت:» خاک بر سرت؛ فلاني وزير امور خارجه است و تو…؟»
شديم وزير امور خارجه گفت: «فلاني نخست وزير است …خاک بر سرت!» القصه آن که، شديم نخست وزير و اين بار با گام هاي مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابي يکه بخورد و به عذر خواهي بيفتد. تا اين خبر را دادم به من نگاهي کرد؛ سري جنباند و آهي کشيد و گفت:» خاک بر سر ملتي که تو نخست وزيرش باشي!»
عین ایران خودرو خودمان
یکی از مديران آمريکايی که مدتی برای يک دوره آموزشی به ژاپن رفته بود، تعريف کرده است که روزی از خيابانی که چند ماشين در دو طرف آن پارک شده بود می گذشتم رفتار جوانکی نظرم را جلب کرد. او با جديت وحرارتی خاص مشغول تميز کردن يک ماشين بود، بی اختيار ايستادم. مشاهده فردی که اين چنين در حفظ و تميزی ماشين خود می کوشد مرا مجذوب کرده بود. مرد جوان پس از تميز کردن ماشين و تنظيم آيينه های بغل، راهش را گرفت و رفت و چند متر آن طرفتر در ايستگاه اتوبوس منتظر اتوبوس ايستاد. رفتار وی گيجم کرد. به او نزديک شدم و پرسيدم مگر آن ماشينی را که تميز کرديد متعلق به شما نبود؟ نگاهی به من انداخت و با لبخندی گفت: نه اما من کارگر کارخانه ای هستم که آن ماشين از توليدات آن کارخانه است. دلم نمی خواهد اتومبيلی را که ما ساخته ايم کثيف و نامرتب جلوه کند.
شب ها که ما می خوابیم، چی؟ بانیکلا.. آقا پلیسه بیداره
جنگ با خود
ساعت از 5 گذشته. چشمانم به سختی باز می شوداما نمی دانم چرا سرناسازگاری با خودم برداشته ام. گم شده. چیزی گم شده که پیدا کردنش سخته اما من هستم. تو هم هستی. چت برای همین است. نه؟
نمایشگاه سپر و کلاه خود مالزی
هرچه در مورد این خبر می خوانم بیشتر لجم می گیرد. اصلن قصد دفاع از جمهوری اسلامی ایران را ندارم اما فکر کنید برگزار کننده یک نمایشگاه نظامی دلیل اخراج ایران را از نمابشگاه تجهیرات نطامی مالزی می گوید که این نمابشگاه «دفاعی» است و نه «تهاجمی» و این جاست که مرغ پخته در دیگ خنده اش می گیرد. فکر کنید نمایشگاهی شامل انواع سپر و کلاه خود برگزار شده (چون دفاعی است دیگر) و ایران در این نمایشگاه با موشک قاره پیما شرکت کرده!
شاگرد تنبل کلاس جامعه جهانی برو باباتو بیار…
امروز در خبرها می خواندم که ایران در نمایشگاه تسلیحات دفاعی در مالزی اخراج شده است. نکته جالبی است. معاون بداوی آقای عبدالرزاق گفته دیگر شرکت کنندگان گفته اند که سلاح های ایران تهاجمی است تا دفاعی و ما هم مجبور شدیم که ایران را از نمایشگاه اخراج کنیم.
یادم می آید از روزهای بچه گی، یک هم کلاسی در شهرستانی دور که بودم یک بار از سبیل ناسازگاری با معلم کلاس ما در سال سوم دبستان بر آمد. خلاصه این شد که بک لگد و دو تیپا و چهار تا کشیده هم خانم معلم ما را راضی نکرد. داستان این بود که هر اتفاقی از آن پس می افتاد یک پای کار این پسرک مادر مرده و نافرمان یعنی هم کلاسی ما بود. هر کار که می شد مال او منظور دیگری پشتش بود. کار دستی همه خوب بود جز او. مشق های همه تمیز بود جز او خلاصه این بنده کوچک نحیف خدا اگر حتا جم هم نمی خورد، جم نخوردنش هم عیب بود و خانم گوش او را یک دور کامل می گردانند که: من می دانم تو مارمولک منظور داری…
حکایت این روزها که از زمین و زمان بر ما ایرانیان غم زده می بارد برایم همان داستان را تداعی می کند. توجه کنید: این پسرک داستان مردم مارا بیادم می آورد نه دولت مارا.
راستی شاید بخواهید بدانید آن هم کلاسی نحیف من چه کرد؟
او تا پایان آن سال نماند و رفت کتار پدر گاری دستی در بازار کشیدن. بعد ها روزی دیدمش با صورتی آفتاب سوخته و بدنی باریک اما عضلانی. بی پروا شده بود. فحش های رکیک را خوب می داد. می گفت منتظر است که یک شب خانم معلم را توی تاریکی گیر بیاورد.
او مرا می ترساند. بعد ها دیگر هیچ وقت ندیدمش.
دست نوشته های یک مرحوم (4)
امروز یکی می گفت زیاد نگران نباش اگر جهنم بیفتی دیگر کسی پاچه ات را نمی گیرد…