«Ya Rahya» ای مسافر

ترانه‌ای که با یک ساز سیمی عربی آغاز می‌شود و بعد شور می‌گیرد. سال‌ها این ترانه را به خاطر حزن کلام موسیقایی اش با اشتیاق گوش می‌کردم. امروز که در اتومبیل دوستی بودم این ترانه را انتخاب کرده بود و مرا برد وسط دل‌تنگی‌ها. تصمیم گرفتم بروم سراغش و بیشتر بدانم ازش.
این ترانه اولین بار در سال ۱۹۷۰ توسط «عمرانی عبدالرحمن» در سبک ترانه‌های اندلسی که موطن اصلی اش الجزایر است خوانده شده، اما بارها و بارها به خاطر محبوبیت توسط بسیاری از خواننده‌های عرب زبان تکرار شده است.
در بیان این ترانه از «مویه‌های یک مسافر» یا آدمی دور افتاده از وطن یاد می‌شود که آرزومند بازگشت به سرزمین مادری‌اش است. در سال ۱۹۹۳ این ترانه توسط خواننده‌ای فرانسوی – الجزایری به نام «رشید طاها» بازخوانی شد. چندی بعد نیز این ترانه در سال ۱۹۹۸ توسط دو خواننده دیگر الجزایری فرانسوی به نام های «خالد» و « فادل» در کنار رشید طاها در شهر پاریس اجرا شد.
حزن این آهنگ در همان بیانش نهفته است: مویه‌های یک مسافر، آدمی که آرزومند بازگشت به سرزمین مادریست…
من در بین اجراها بیش از همه اجرای «خالد» رو دوست دارم و بارها و بارها و بارها و بارها
انگاری هم‌ذات پنداری است در این ترانه پر از حزن و اندوه که نامش مویه‌های مسافر است…

ای مسافر
ای مسافر، کجا می‌روی؟ هر جا بروی آخرش به همین جا می‌رسی
هستند آدم هایی که غمگینند، آدم هایی که این دور باطل را قبل از من و تو زده‌اند
چقدر آدم دیدی؟ چقدر از بیابان‌های خشک گذشتی؟ چقدر از عمرت را در این دوری گذراندی؟ تاکی می‌خواهی بیشتر و بیشتر از دست بدهی؟
تو یک غریبه‌ای
تو هیچ وقت نمی توانی در یک سرزمین دیگر ماوا بگیری. سرنوشت و زمان به سرعت با هم مسابقه گذاشته‌اند و تو این را نمی‌دانی زمان برای تو تکرار نمی‌شود
چرا قلب تو غمگین است؟ چرا نا امید ایستاده‌ای؟ مشکلات تمامی ندارند و تو نمی‌آموزی که چیزی بیشتر از آن جست‌و‌جو کردی وجود ندارد
روزهای تنهایی و غم تمامی ندارند، مسافر!
روزهایی که پیش از این با جوانی گذشت و امروز با حسرت
خوش‌بختی انگار دفن شده است
تو آن مسافری که می‌خواهم چیزی به او بگویم
به تن پوشت نگاه کن، به نگاه خسته‌ات نگاه کن، آن‌چه بر تو حال تو می‌گذرد چیزی است که بر من نیز گذشته است
دل گواهی به آن می‌دهد که خداوند سرنوشتی را پیشتر برای ما مقدر کرده…

برگردان و ترجمه آزاد
اردوان روزبه

«جینجر! کیوتی و گوگوری مگوری»

اردوان روزبه / وبلاگ

رفیق ما یه ماجرا تعریف کرد. Malus Moshtagh Shahmiriیاد یه داستان افتادم:
چند روز پیش دختر جنگل از مدرسه آمده می‌گه:
وای ی ی ی بابا نمی دونی یه دوست پیدا کردم اونقدر گوگوری مگوریه! جینجره (Ginger این جا به مو قرمزه ها می گن) بعد داره اندازه های یکی از این عروسک کوچولو ها رو با دو دست نشون می ده:
– کیوتی! اینقده پسره، اونقدر با مزه است…
– خب اوکی مراقب بنده خدا جینجر باش بیچاره زیر دست و پای بچه ها له نشه یه وقت… 
(احساس پدری که چقدر دخترشو مسوول تربیت کرده که وسط اون همه بگیر ببند به فکر یه پسر جینجر کیوتی هست که دلش نشکنه یه وقت تنها باشه)
سه چهار روز بعد دم مدرسه حضرت دختر جنگل:
– بابا نگاه کن این دوستمه «جاش»!
(حالا جاش، قد حدود ۱۸۰ بلوند چشم آبی!)
– دختر تخم سگ تو که گفتی با جینجر دوستی!
– خب این همونه دیگه  فقط من اشتباه کردم جینجر نبود…
من در قد و بلای جناب کیوتی و گوگوری مگوری جینجر با ۱۸۰ سانت قد و هیت و هیبت این فوتبالیست‌های آمریکایی مانده و البته انگشت به حلق مانده توصیفات دختر جنگل:
گوگوری مگوری مو قرمز کیوتی!
Diba Roozbeh