از باب حفظ ایمان مومنین

بر ســــر در کاروانسـرایی —– تصویر زنی به گچ بریدند

ارباب عـــــــمائم این خبر را —– از مــــــخبر صادقی شنیدند

گفتند که واشریعتا خلق—– روی زن بی نقاب دیدند

آسیمه سر از درون مسجد —– تا سر در آن سرا دویدند

ایمان و امان به سرعت برق —– می رفت که مومنین رسیدند

این آب ببرد آن یکی خاک —– یک پیچه ز گل بر او کشیدند

ناموس به باد رفته ای را —– با یک دوسه مشت گل خریدند

چون شرع نبی از این خطر جست —– رفتند و به خانه آرمیدند

غفلت شده بود و خلق وحشی —– چون شیر درنده می جهیدند

بی پیچه زن گشاده رو را —– پاچین عفاف می دریدند

بالجمله تمام مردم شهر —– در بحر گناه می تپیدند

درهای بهشت بسته می شد —– مردم همه می جهنمیدند

می گشت قیامت آشکارا —– یکباره به صور می دمیدند

اینست که پیش خالق و خلق —– طلاب علوم رو سفیدند

با این علما هنوز مردم —– از رونق ملک ناامیدند

فرزاد کمانگر اعدام شد

مادرش برادرش وکیلش همه می گفتند: تا دیروز ساعت چهار بعد از ظهر حتا خود فرزاد هم خبر نداشته…

الان ما هم خبر نداریم کسی چیزی نگفته است..

انگار رسم دینداری همین است بی خبر و تنها معلم کشی…