عصرهای جمعه عصرهایی به شکل کاملن سیستماتیک دلگیر است. این روزهای دلگیر را همیشه مردی با محبت و پر علاقه پر می کرد که هیچ وقت این دل تنگی ها رنگ نمی گرفت. اما حالا چی؟
ماه: نوامبر 2008
شکر که ناموس مان لکه دار نمی شود
روزنامه اعتماد روز شنبه به نقل از یکی از مقامهای ارشد پلیس تهران نوشت که د ایران ظرف هفت ماه گذشته 50 قتل ناموسی رخ داده است. جانشين رئيس پليس آگاهي ناجا با اشاره به بالا بودن آمار قتل هاي ناموسي در کشور گفت: «آمار قتل هاي ناموسي، ضداخلاقي و ضدارزشي اگر چه نسبت به سال گذشته رشد محسوسي نداشته، اما آمار قابل توجهي را به خود اختصاص داده است. طي هفت ماه گذشته 50 فقره قتل در اين زمينه اتفاق افتاده و افزايش آن مشابه روند سال گذشته است».
پیش از این بیشترین آمار منتشر شده درمورد قتلهای ناموسی مربوط به مناطق دور از مرکز و در نواحی عشیره ای و بومی نشین می شد که این شبهه را به وجود آورده بود که این پدیده اجتماعی، مساله ای مربوط به برخی قومیت ها یا مناطق محروم است. اما اعلام آمار اخیر نشان می دهد که این معضل اجتماعی در شهرهای بزرگ ایران نیز وجود دارد.
براساس ماده 220 قانون مجازات اسلامي، هرگاه پدر يا جد پدري مرتكب جنايت شود قصاص نشده و تنها از جنبه عمومي جرم محاكمه و به زندان محكوم مي شود.
راه نمیده چند روزیه
چند روزه دستم به بلاگیییدن نمی ره.
راستی دیدم روی وبلاگ سینا دیلی آماری از مالزی نویسا زده بود و این حرفا. ببینم یعنی این جا هم ما غیر خودی هستیم!
ریکاوری مرده گان
دولت از اين که مجلس حتا کارت های صد آفرين دوران ابتدايی کردان را هم نپذيرفت ابراز تاسف کرد…
اشک من نثار شادی شما باد
روزها بود که کمتر چیزی وجد را بی مهابا در تن من رها کرده باشد. وای از اشک شوق و دیوانه گی، از این همه امید و غرور و عشق، وای از این همه ایمان و سیب و خنده، وای از این همه پنچره، وای از این همه شکوفه و نارنچ.
کی می گی نمیشه دید؟ روزها است که دنیای من شده زندان ها و گرفتن ها و جفاهای بی هدف آدم ها به آدم ها. بعد امروز این میل برام میاد و باز به من می گه هست، هست، هست. تو هم دستتو دراز کن!
گفت که سرمست نه ای / رو که از این دست نه ای / رفتم و سر مست شدم / از طرب آکنده شدم
گفت که با بال و پری / من پرو بالت ندهم / در طالب بال و پرت / بی پر پر کنده شدم
الهی به معرفتی که دادی و من در خالی تاریکم هنوز نیافتمش، شکر.
پ.ن: عکس ها اگرچه امضای سایتی را دارند اما منبع اصلی آن مربوط به آقای روشن نوروزی است.
—-
جشن ازدواج معلولین در آسایشگاه کهریزک
تیرداد ساجدی و فرنگیس غروی، احمد محمودی سرشت و فاطمه چراغی، احمد آقامحمدی و بتول جعفرخوانی، محمود محمدی و معصومه خدابنده ۴ زوج معلولی بودند که امروز با حضور جمع گسترده دوستان و دوستدارانشان مراسم ازدواج خود را در آسایشگاه کهریزک برپا کردند.
آسایشگاه معلولین و سالمندان کهریزک، یکی از نهادهای درمانی بزرگ در ایران است که در جنوب تهران و در نزدیکی روستای کهریزک بنا شده است. این آسایشگاه در سال ۱۳۵۱ به همت دکتر محمد رضا حکیم زاده، که در آن زمان مدیر بیمارستان فیروزآبادی شهر ری بود، فعالیت خود را آغاز کرد. این محل که در ابتدا از فضایی کوچک و محدود استفاده میکرد، با کمک افراد خیر و به خصوص بانوان نیکوکاری که بنا به گفته تمام دست اندرکاران این آسایشگاه و مددجویان آن، از ارکان اساسی آسایشگاه کهریزک هستند، امروز در فضایی به وسعت ۴۲۰ هزار متر مربع با ۱۶۰ هزار متر زیر بنا، با بخشهای بهداشتی، درمانی، توانبخشی، آموزشی و امور فرهنگی و ورزشی در خدمت مددجویان است. در طی سال های فعالیت آسایشگاه کهریزک، این مکان هم چنان به صورت غیر انتفاعی باقی مانده است و با کمکهای مردمی اداره میشود.
بحران مالی به دبی رسید
دیروز در مصاحبه ای با یک استاد دانشگاه حرف از ورود پر قدرت و موثر بحران مالی غرب بود. بازار های بورس راکد و ساختمان سازی ها متوقف. شرکت های بزرگ در آستانه ورشکستگی…
ظاهرن این کشور که همه چیزش به نظر من دکور است در آستانه یک اتفاق است.
صادقانه بگویم: چندان از خبر ناراحت نیستم.
داریوش فروهر
داریوش فروهر به سال ۱۳۰۷ در یک خانواده مسلمان در اصفهان به دنیا آمد. او از ۱۵ سالگی و پس از آشنایی با مصدق، زندگی سیاسی خود را آغاز کرد و در دوران فعالیت سیاسی خود، پیش از انقلاب ایران بیش از ده بار بازداشت و زندانی شد. تجربه ۱۵ سال زندگی در زندان، او را سمبلی از مبارزه ساخت تا آنجا که برخی دوستان وی، زندان را خانه دوم او نامیدند.
داریوش فروهر در آذرماه ۱۳۲۷ و در سن ۲۰ سالگی به عضویت در گروه “مکتب ” درآمد که هسته مرکزی یک گروه سیاسی ملتگرا و مبارز بود. گروه مکتب سه سال بعد در یکم آبان ماه ۱۳۳۰ تبدیل به “حزب ملت ایران” شد و داریوش فروهر نیز به عضویت در کمیته موقت رهبری این حزب درآمد. او در هفدهم دی ماه همان سال و در سن ۲۳ سالگی به دبیری حزب ملت ایران انتخاب شد و به واسطه فعالیتهای سیاسیاش پس از کودتای ۲۸ مرداد، برای دستگیری زنده و یا تحویل مردهاش جایزه تعیین شد.
در سال ۱۳۳۸ نیز درحالی که در زندان به سر میبرد ارتشبد هدایت که گویی حامل پیامی از سوی شاه بود، به او توصیه کرد تا برای همیشه از ایران برود. فروهر اما در پاسخ به او گفت که «زندان را به آزادی دور از وطن ترجیح میدهم».
در سال ۱۳۳۹ و با تشکیل جبهه ملی دوم، داریوش فروهر اگرچه در زندان بود اما به عضویت در شورای مرکزی این جبهه انتخاب شد. او در آستانه انقلاب ایران نیز با حضور در صف مقدم راهپیماییهای اعتراضی، اراده خود برای تغییر نظام سلطنتی در ایران را به نمایش گذاشت.
فروهر در نهم آبان ۱۳۵۷ و پس از آزادی آیتالله طالقانی از زندان، از مردم خواست تا دستور حکومت نظامی را بشکنند. بدین ترتیب بود که صف عظیمی از مردم در حالی که شاخههای گل به دست داشتند، فاصله بازار تا خانه آیتالله طالقانی را پیاده پیمودند. داریوش فروهر در همان راهپیمایی طی سخنانی اعلام کرد که «نظام آینده ایران باید با همهپرسی تعیین شود». او اما پس از این به زندان رفت و بعد از آزادی در آبان ماه ۱۳۵۷ به عنوان سخنگوی جبهه ملی ایران انتخاب شد…
خواب می بینم
خواب می بینم در در زیر زمین درویش خانه ای با برادرم رفته ام. این حجره (که انگار برای گزارش به سراغش رفته ام) با چند شمع روشن است و نوری دیوار های آن را روشن می کند. درویش بلند ریشی که ما را می بیند انگار به مراسمی مقدس دعوت می کند . از من می خواهد دست و پایم را برای شست و شو بر روی ظرفی تابه مانند بگذارم و او آب بر روی دست و پایم می ریزد. بعد، از من می خواهم برای آن که خود را محک بزنم، دستم را بر روی صفحه چدنی که در زیرش آتش روشن کرده اند بگذارم. درویش بچه ای که دستش را تا بر روی آن می گذارد می سوزد برای اثبات هی دست بر صفحه داغ می گذارد و از سوزش گرما هی دست را می کشد و توضیح می دهد اگر می خواهم تزکیه کنم و در ضمن آتش اعمالم را درک کنم کف دو دستم را باید بر روی آن بگذارم. خود دست می گذارد و از بی تحملی برمی کشد.
درویش دستم را می گذارد. داغ نیست. ولرم است قابل تحمل. هردو کف دست را بر آن می چسبانم. داغ نیست. برایم داغ نیست. با خودم می گویم شاید تاثیر آن شستن پیش از این است که آتش سرد است…
آنقدر قطعنامه بدهيد تا قطعنامهدان شما پاره شود
این از دیالوگ های رئیس جمهوری بود نمی دانستم باید بخندم یا گریه کنم.
یعنی میشه؟
کم کم همه دارند منجی می شوند، ظاهرن پیامبران در راهند
معمول در گذشته ما یک مانی می شناختیم و چند پیامبر غیر استاندارد دیگر که دست کم بنا بر اذعان تاریخ نگاران در سیمای آن ها یلخره آن چه که مدعی بودند، پیدا بود. اما این روزها دارم می بینم تعداد مدعیان نبوت و امامت و نیابت، روز به روز افزوده می شود و هر یک پیام ظهور شان را که به یمن انترنت به دست امت شان می رسانند و به بنده گان ناچیز خدا ابلاغ می کنند.
این جنون که به نظرم می رسد هر روز هم دارد افزون می شود نشانه هایی اجتماعی دارد. در واقع در هر دوره که مردم دچار فقر و تنگدستی و بی هویتی می شوند این مدل افراد که خود باور هم دارند پیامی الهی دارند زیاد می شود.
مثلن به این یکی توجه کنید:
به گزارش «جهان»، در پي طرح ادعاي خدايي از سوي يك شهروند خوزستاني، تعدادي جوان با گرويدن به اين فرقه ساختگي، به عبادت و پرستش اين شخص روي آوردهاند. اين شخص كه «ع.غ» نام دارد و به «صائد» معروف شده است از مدتي پيش با مطرحكردن خود به عنوان خدا و آفريننده انسانها، به فريب مردم و بهويژه جوانان عربزبان خوزستان روي آورده و به بهانههاي مختلف آنان را براي پرستش، گرداگرد خود جمع ميكند.
اين در حالي است كه طرح ادعاي خدايي از سوي افراد مدعي تا كنون بسيار كمسابقه بوده و مدعيان معمولاً با در نظر گرفتن سطح شعور فريبخوردگان، تنها به طرح ادعاي ارتباط دائم با امام مهدي(عج) يا برانگيختگي به عنوان پيامبري جديد اكتفا ميكردند. در فيلمي كه اخيرا در گوشيهاي تلفن همراه بلوتوث مي شود فردي حدودا 40ساله كه سر و صورتي تراشيده و كاملاً بيمو دارد ادعاي الوهيت و خالقيت و در عين حال قيافهاي مضحك دارد.
خوب دوست کچل هم برای خودش مریدانی دارد. اما این یکی دیگر هم که هر از گاهی برای ملت همیشه در صحنه پیام می دهد که ظهورش نزدیک است:
این هم مدل دیگرش است. اما یکی دیگر که برایم جالب تر بود این دختر خانم است که نشان می دهد اوضاع خراب تر از این حرفاست، این بنده مومن خدا که بر روی وب لاگش رو هر چی کلید راست می کنی یه پنجره باز می شود که می نویسد؛ متاسفم! قبل از همه این را به تو هشدار می دهد:
ی .سلام اینجا یک وبلاگ عادی نیست وبلاگ کتایون خادم وخاتم پیامبربزرگ اسلام می باشد که تا ابد تایید کننده محمد(ص) به عنوان آخرین پیامبر جهان تا ابد است پس موردنظر خداوند است و با دقت مطالب آنرا بخوایند و از موهبت ها وثروت کلانی که خداوند در کنار کتایونی برای شما قرار داده است استفاده ببرید .دقت کنید حتی به شوخی و امتحان نیز به مطالب وشخصیت صاحب این وبلاگ توهین نکنید زیرا دچار عذابهای بدی می شوید که نجات از آن برای شما غیر ممکن است پس بر علیه جوانی و زندگی خود روش نادرست را در پیش نگیرید که مبتلا به گرفتارهای بیشمار خواهید شد . به وبلاگ کتایون کدخدایان خوش امدید بازدید کننده عزیز برای ملاقات حضوری با کتایون می توانید هر ساله به مدت ی یک روز در نمایشگاه بین المللی او را ملاقات کنید در این وبلاگ یک واقعه بزرگ تاریخی روی داده است که برای متوجه شدن از نوع این رویداد شگفت انگیز لطفا کلیه مطالب این وبلاگ را در قسمت ارشیو سمت راست وبلاگ از بالا تاپایین بخوانید تا ازچگونگی این واقعه تاریخی که نزول عذاب الهی بر کشور امریکا است که به شکلی شگفت انگیز این واقعه به خواست و لطف خداوند وصل به کتایون گشته است برای نجات ایران و مرزهای آن از دست ابر قدرتهای جهان موفق باشید ید (مطلب عینن کپی شده و این دوست جوان پیامبر ما حتا آن را غلط گیری هم نکرده)
این بهار و آن خزان، هر دو جان سوزند!
داشتم در بین سرگیجه تماس با ایران که به یمن مخابرات ما چیزی در حد مک لارنه، دیدی هم یواشکی به خبرگزاری های وطنی می زدم که چشمم به مراسم تودیع برادر جان برکف عوضعلی کردان و ظهور آقای صادق محصولی افتاد. چیزی که در عکس ها برایم جالب بود. اعتماد به نفس هر سه این ها بود. آقای احمدی نژاد که انگار به میهمانی شام هوگو چاوز دعوت شده بود. آقای کردان که انگار از پای سریال سکس ان د سیتی بلند شده بود و صادق خان که صلابتش مرا یاد فیلم صادق خان دوران نوجوانی ام می انداخت: فاتح!
اما این دوستان هیچ کدام دچار شرم نبودند. این که آقای رئیس جمهوری با انتخاب اصلح اش آبرو برای دستگاه خودش نگذاشته بود و کردان هم با افتخار احتمالن رونوشت های برگه دادگستری ساری اش همه جا شده بود سوژه و این که وزیر جدید هم یکی از بساز و بفروش های توووپ رانتی است، برای همه آن ها گویی بسیار عادی است و هیچ صورت قبیحی ندارد. آن ها با رویی شاد هیچ ذهنشان درگیر نیست که به مردم چه گفته اند و چه خواهند گفت.
نکته ویژه ای هم از محمود احمدی نژاد در سمینار استانداران شنیدم که به میزان زیادی بر لطف جریان می افزاید: از این پس با کسی تعارف نداریم رو در روی همه هم می ایستیم. ملاک ما برای انتخاب کاربری و روحیه انقلابی است. (نقل به مضمون)
با این احتساب تکلیف شما دوستان مدعی در قوه مقننه هم روشن شد.
بفرمایید بروید کشکتان را بسابید. به قول مشهدی ها: همی که هس، مخین بخین، نمخین نخین!
زلخیای ما و زلیخای اینا
آیا روزی خواهد رسید که هم را باور کنیم
صحرایی که در آن سرگردانم
به صحرا اندر شدم، باران باریده بود. چنان که پای در گل فرو رود پای در عشق فرو می رفت.
چاقوی زنجان در خدمت مبارزه با بدخواهان
آخ گرفت
تو حموم گرفت لامصب
نفسم یه لحظه بالا نیامد
یه درد از پشت که فلجم کرد
الان آروم ترم
آخدا!
یهو بیگی بالاغیرتن، من حوصله آویزون این اون شدن ندارم.
دو روز زیر سر آدم چیز بذارن و بعد هم بشی جزو اشیاء اتاق که حال ملت از دیدنت بهم بخوره.
من چاکرهاتم آخدا ما دست بنده نسپر…
پ.ن: خداییش آدم کولی به این می گن ها ببین چه قش قرقی سر یه درد راه انداخته!
فردایی برای او
زن در ایران از نگاه این خانم
راستش در مورد این ویدئو نظر خاصی ندارم اما…
صادق محصولی با اکثریت آرا وزیر کشور شد
اگرچه نظر همسر شهید باکری برای تامل ملاک نبود چون او بعد از شهادت آن مرد ازدواج کرده بود. اگرچه ثروت یکصد و شصت میلیاردی سال 84 صادق خان محصولی هم باعث از کجا آوردی نشد. اگرچه مطهری بد بخت هم هر چی گفت کسی گوش نکرد اما من خوشحالم که صادق محصولی با اکثریت آرا توانست برای صیانت آرای مردم در انتخابات خرداد سال آینده رییس جمهوری را همراهی کند.
تعداد آرا اخذ شده: 275 رای
تعداد آرای موافق: 138 رای
تعداد آرای مخالف: 137 رای !
اکثریت قاطع ایشان را تبریک می گوییم و این احساسات پر شور دوستان رو برای یک رای قاطع بالاتر تبریک تر.