یک آدم هایی در دنیا انگار کارشان این است که در برابر شما از حقوق ماهیها، درختان، کسبه، راننده های تاکسی، رفیق دوست آشنا همسایه شرکت برق، آب و گاز و فروشنده و کسی که سر چهارا انگشت اش رو به سمت ات حواله می کند، دفاع کنند.
ماه: مِی 2013
«یکی هست که همه چی یادش برود اما محبت هرگز»
این ها مجموعه شیرینی های روز پدر است که نیمه شب بدو بدو آمد بالای سرم که خواب بودم گذاشت و باز هم یاد آوری کرد که اگر همه چیز یادش برود محبت کردن هیچ وقت یادش نمی رود.
— With Damon Roozbeh.
« آیتاله هاشمی رفسنجانی برای ثبت نام به وزارت کشور رفت»
شنبه ٢١ اردیبهشت و در آخرین دقایق مانده روز از مهلت ثبت نام نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، «آیتاله اکبر هاشمی رفسنجانی» برای ثبت نام به سمت وزارت کشور رفت.
«خانم فاظمه هاشمی» در مصاحبهای با رادیو کوچه این خبر را تایید کرد و گفت که آقای هاشمی در راه وزارت کشور است.
«مرگ اسامه دوساله شد»
اردوان روزبه
امروز بعد ماه ها فیلمی که در مورد سرنوشت «اسامه بن لادن» بود را داشتم -با عنوان «Thr Hunt for Bil Ladan»- نگاه کردم. جاهایی متاسف بودم و جاهایی نفس کشیدن سخت می شد. از شروع زندگی سیاسی آقای بن لادن در ۱۹۸۴ تا مرگ او در یکم می ۲۰۱۱. فیلم روایتی از زندگی او بود. از این که نیروهای سازمان امنیتی آمریکا با او در مبارزه با شوروی سابق در افغانستان همراهی می کردند تا روزهایی که همان نیروها برای سرش جایزه گذاشته بودند. در مورد سر برداشتن و یاغی شدن این سرباز آمریکا و حمله به منافع این کشور.
فیلم پیچیده گی خاصی نداشت. چیزی که بیشتر در این قبیل کارهای مستند که به طور رسمی هم منتشر می شود می بینم این است که کسی از روایت حقایق دست کم تا حدی که قرار است ملت مطلع شوند ابایی ندارد. لاپوشی در کار نیست. این که آقای لادن اول دست پرورده خود آمریکایی ها بوده و بعد بلای جان شان شد. جایی در انتهای فیلم می گوید هزینه های حمله به افغانستان پانصد بیلیون دلار و پیش گیری های امنیتی و کار اطلاعاتی یک تریلیون دلار خرج روی دست ایالات متحده گذارده است. با خودم فکر می کردم آقای لادن چقدر برای ایالات متحده گران تمام شده است.
اما برایم جالب بود که درست شبی نشستم این فیلم را -بعد ماه ها- نگاه کردم که مقارن شد با دومین سال کشته شدن این رهبر القاعده در یکم می ۲۰۱۳. خیلی چیزها برایم از آن شبی که در خیابان بودم و سی ان ان اعلام می کرد خبری را به زودی منتشر خواهد کرد در زندگی من عوض شده است اما در مورد دنیا در این دو سال راستش خیلی مطمئن نیستم.
حوالی ساعت ده شب بود که جلوی کاخ سفید بودم و مردمی که در خیابان جشن گرفته بودند. «اسامه مرد!» برایم باورش آسان نبود. او در یک شهر در پاکستان چندی بود درست در زیر سایه یک پادگان عالی آموزشی زندگی کرده بود و بعد همه چیز تمام نیروهای «دلتا» هلی برن و عملیات شبانه، هلی کوپتر های «بلک هاوک» راهی می شوند در حالی که یکی در حین فرود سقوط داشته است و به قول راوی نگرانی تجربه تلخ «طبس در دوره آقای کارتر» را تداعی می کند. عملیات ساعت یک و ده دقیقه صبح آغاز می شود. اول نزدیکان «الکویتی» برادرش یک همسر و یک فرزندش و بعد هم خود «جرانیمو» در ساعت ۱:۲۵ دقیقه توسط نیروهای دلتا کشته می شود. «جرانیمو» اسم رمزی بود که برای رهبر القاعده در این عملیات انتخاب کرده بودند.
خیابان های واشینگتن هلهله بود، مردم منتظر پیام باراک اوباما بودند. تا کاخ سفید را دویدم. خیابان پر از دود سیگاری و الکل بود. دختر و پسری بود که از سر و کول و در و دیوار بالا می رفت. راستی آن ها چقدر از اسامه می دانستند؟
پیام پرزیدنت این بود: «Today justice has been done»
«سلام مرا به مادر برسانید…»
هی!
اگر کسی دستش می رسد به مادر سلام بگوید.
دستش را ببوسد.
به او بگوید که هنوز دوستش دارم.
بگوید که روزهایی بوده است که ساز خودم را زدم. بی خبر ساک را هم برنداشتم و بی خدا حافظی رفتم جنگ. جدل کردم. اما یکی برود دستش را ببوسد. بگوید که دوستش دارم.
به همین ساده گی مادر خوب است.
من دورم اما یکی که نزدیک است سلام مرا به مادر برساند…