روزنامه نگار باید خوب باشه، ریشو باشه، منتقد باشه

rooz-nameh.jpg

من در فرهنگ دهخدا که نتوانستم تعریف کامل و جامل این روزنامه نگار منتقد را پیدا کنم، اما احتمالن اگر روزی  وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بخواهد تعدادی روزنامه نگار منتقد استخدام کند شرایط استخدام چنین خواهد بود:

1. التزام عملی، فکری، حسی و احساسی به وزیر.

2. التزام تاکتیکی به آنچه از این به بعد هم می خواهیم بگوییم.

3. سابقه قلع قمع اونایی که ما ازشون بدمان می آید حداقل 10 مورد.

4. سابقه عملی قلع قمع با ابزار های مناسب که در ضمیمه است حداقل 10مورد.

5. داشتن حسن شهرت در جریان 18 تیر به تایید دوستان و رفقا.

6. امکان ارائه انتقاد یواش و نه سفت در ابعاد کوچک و مدیوم.

7. تایید تقاضا کننده توسط آقای شریعت مداری به عنوان «منتقد سالم».

8. تعهد محضری که اگر خدای نکرده یک بار زد به سر متقاضی و زر اضافه زد پوست باسنش را ما بتوانیم «تیمپو» درست کنیم.

دولت خبرهای خود را س ا ن س و ر می‌کند

anaplice.jpg

  

radio zamaneh

در روز سوم آذر ماه چند وب سایت نزدیک به دولت دو خبر را در مورد مذاکره تلفنی احمدی نژاد، رییس جمهوری ایران، با روسای جمهور سوریه و پادشاه عربستان سعودی منتشر کردند.

دفتر ریاست جمهوری تاکید کرده بود که روسای جمهور ایران و سوریه در تماس تلفنی با یکدیگر، تصریح کردند که «فقط نمایندگان واقعی ملت فلسطین می توانند راجع به مسئله فلسطین تصمیم گیری كنند و اجلاس هایی نظیر «آناپولیس» از قبل محكوم به شكست است.»

ساعتی بعد از اعلام این خبر، سوریه گفت که نمایندگان این کشور در اجلاس آناپولیس شرکت می‌کنند. با فاصله اندکی از اعلام این خبر، وب سایت‌های منتشر کننده خبر مذاکره تلفنی روسای جمهور به دستور دفتر ریاست جمهوری خبر این گفتگو را حذف کردند.

از طرف دیگر، خبرگزاری مهر نیز از مذاکره تلفنی محمود احمدی‌نژاد با پادشاه عربستان سعودی خبر داد. در همان روز گفته شد که در این گفتگوی تلفنی ملک عبدالله تصریح کرده است که: «ما هرگز اسراییل را به رسمیت نمی شناسیم و از حقوق فلسطینی‌ها دفاع می کنیم.»

ساعاتی بعد این خبر نیز به سرنوشت خبر قبلی دچار شد، خبر گفتگوی ریاست جمهوری ایران و پادشاه عربستان از خبرگزاری ها حذف شد و خبر دیگری جایگزین آن شد، در این خبر به نقل از احمدی‌نژاد با بیان اینکه کاش نام عربستان در زمره شرکت کنندگان در کنفرانس آناپولیس ثبت نمی شد ، تاکید شده بود: «کشورهای عربی باید مراقب توطئه‌ها و فریبکاری دشمن صهیونیستی باشند.»

برخی منابع نزدیک به دفتر ریاست جمهوری ایران می گویند، تکرار چنین خبرهایی که پیش از این نیز سابقه داشته است، نشانگر این است که دفتر ریاست جمهوری معمولا برداشت خود را از مذاکرات تلفنی رییس جمهوری ایران با رهبران کشورهای دیگر به عنوان نظر آنان در اختیار منابع خبری نزدیک به دولت قرار می دهند، خبرهایی که با فاصله ای اندک یا تکذیب می شود، یا اقدامی متفاوت با نظر گفته شده صورت می گیرد.

ایول ژیگولا! شما هم انقلابی شدید

 اردوان روزبهardavan.roozbeh@gmail.com 

روز هشتم

حاجی پاشو، حاجی پاشو که فروختنمون. قیصر کجایی که ببینی به یه آب خوردن همه بای دادن رفت. کو اون همه رفاقت و حال و معرفت. پاشو حاجی پاشو. این‌ها صحبت‌های یکی از دوستان است که می‌گویند در تالار کاخ نارمک با خودش نهیب می‌زده. راستی شنیدید که در کنفرانس «آناپولیس» هم سوری‌ها شرکت کردند و هم عربستانی‌های عزیز. حالا سوری‌ها که بیپچاره‌ها گناه دارند و از سر ناچاری بوده، اما امان از این عربستانی‌های چشم چپ. تف روی میکروفن برادر رئیس خشک نشده که کلی هندوانه زیر بغل آنها داده بود: ما هیچ مشکلی (هیچ کشدار پسر جانه) با عربستانی‌ها نداریم. بعد مجبور کردند رئیس را که بگوید: کاش نام عربستان در زمره شرکت‌کنندگان کنفرانس آناپولیس ثبت نمی‌شد. خوب همینه دیگه دنیا بردار به هیچ کس وفا نکرده. شما هم دلخور مباش. تازه کاش‌های دیگری هم هست که می‌دانم شما هم از ته دل به صورت «سایلنت» می‌زنی: کاش هیچ دانشجویی برای عقیده‌اش دستگیر نمی‌شد. کاش تورم این جوری یهو هوا نمی‌رفت. کاش سهام فولاد با این همه تبلیغاتی که شد، فروخته می‌شد. کاش بند 209 نبود. کاش معلم‌های حق التدریس حقوقشان را گرفته بودند. کاش بچه نمکی می‌توانست برود مدرسه.  کاش… می‌دانم که اگر بخواهم تمام این کاش‌ها را که بی شک دغدغه شما هم هست بگوییم، ستون من که هیچ، ستون سرمقاله آقای شریعت‌مداری که هیچ، وبلاگ خانم فاطمه رجبی هم که هیچ تر، ستون‌های چهل‌ستون هم، کم می‌آید. لذا شما هم از دست این عربستانی‌ها دلخور نباش. آناپولیسه دیگه، هواش خوبه کنفرانسم که در مورد فلسطینه، همه هم فکر می‌کنند در مورد فلسطین باید یه چیزی گفت. انشا اله باز جبران می‌کنند. مثل سوری ها.

اما از دلخوری‌ها که بگذریم. اول برویم بر سر صحبت دکتر سخنگو، رئیس، معاون و عضو یکی دو تا جاهای دیگه که من راستش همش یادم میره. این عزیز بگفتا من گلی ناچیز بودم… نه حواسم به دیوان پرت شد. بگفتا: برخی با غیر عقلانی نشان دادن تصمیم‌های دولت به دنبال بر اندازی نرم هستند. توجه کرده اید این بر اندازان نرم جمعیتشان چقدر دارد زیاد می‌شود؟. روم به دیفال اما یاد اون اول‌ها افتادم که می‌رفتی تو صف نانوایی سوخته می‌داد دستت، تا اعتراض می‌کردی نانوا می‌گفت: چی؟ ای ضد انقلاب! حالا اگر سری به نوشته‌های روزنامه‌های ماه‌های اخیر بزنی جمعیت بر انداز‌های نرم و سفت و ولرم و سرد و گرم را، که خود بزرگواران عرصه تلاش می‌گویند بشماری تقریبن جمعیت عظیمی را از نوع بهمنش تشکیل می‌دهند.

شنیدید رفیق ما در روزنامه می‌خواند که:…بهمن عظیمی در جاده هراز جان ده ها تن را گرفت و رفیق ما اعتراض کرد که پس چرا این «بهمن عظیمی» را نمی گیرند.بمالد.

اما از خاتمی و سفرش به مشهد هم بگوییم. خبرگزاری کلاغ پرس به نقل از ما اشاره می‌کند که دوستان ترتیب دهنده دیدار که ظاهرن زیر باران ترتیب برنامه داده‌اند و از بنیاد باران هم در شان بوده. تمام تلاششان را برای کار‌های خوب کرده‌اند، اما مثلن از برخی مدیران دوران دولت ایشان هم دعوت نشده و یا می‌گویند برخی صنعت‌گران پشت پنجره «سی آی پی» برای ایشان بای بای کرده‌اند. لذا بعضی از رفقا گفته اند نکنه باز… که ما به همراه کلاغ پرس وسط حرفشان دویدیم که: بالام قربان سنه… دوستان زیر باران کاغذ‌هایشان آب خورده ندیدند. نکنه مکنه هم توش نداره. چی انقلاب مخملی؟ برو بابا شما هم؟

در بخش‌ دیگر بررسی های روز هشتمی که بسیار معتبر و متقن است می‌رسیم به جریان پرونده آقا موسویان عضو سابق تیم هسته‌گی و نمی‌دونم چی مجمع. آقای اژه‌ای هفته پیش گفت هست. رئیس هم گفت هست. یکی از اون ته داد زد خبر می‌دم. در نهایت خبردار شدیم که نیست. آخرین خبر این‌که دادگاه مربوطه از سه اتهام منصوب، وی را از  دو اتهام تبرئه کرده. ارائه اسناد به اینگیلیس پدر سوخته و جاسوسی که هیچ، سومی تبلیغ علیه نظامه که ظاهرن حکمش تو راهه. من می‌گم گاهی هم دوستان از احوال هم با خبر بشن و بعد بیان پشت این تریبون بدک هم نیستا. اونور جوبی ها بعد یه فکرایی با خودشون می‌کنن. مخصوصن با توجه به این که دبیر سابق شورای امنیت ملی یعنی برادر علی لاریجانی گفته که از چیزای خاصی خبر داره و «با قطعیت می گویم در شرایط مهمی هستیم».

در آخر، وزیر کشور هم اشاره بسیار مهمی در مورد بخش تازه ای از انقلابات کردند. من فکر می‌کنم با کسب تجربیاتی که مردم از طریق رسانه ملی و نظرات بزرگان داشته‌اند می‌توانند هر کدام یک کرسی در دانشگاه های معتبر بین المللی « فقط هاوایی نه، چون مدارکش رو کسی تایید نمی‌کنه» بگیرند و شیوه‌های انقلاب تدریس کنند. وزیر کشور این بار اشاره به انقلاب «ژیگولی» کرده‌اند. او گفت: «انقلاب‌های ژیگویلی ایران را استحاله نمی‌کند» یه سوال داشتم قربان: پس چی استحاله می‌کند؟

 هیچی بابا برو پی کارت اردوان روزبه. حالیه ات خرابه.  

خوب اینم مستجهن بوده لابد

الان داشتم نگاه می کردم دیدم سایت بلاگ رولینک فی.. لت ..ره. خیلی باید تشکر کرد که فیل ..تری..ن..گ جلوی یک همچین سایت مستهجنی رو گرفته. پدر سوخته ها حالا وبلاگاتونو آپ دیت می کنین. اونم با زیر شلواری لابد. خوب کاری کردید که (قیلطرش) کردین باری کلا. شما هم به جای کارهای بی ربط وبلاگ بازی و مفسده اینترنت برید استمناء ببخشید استبراء رو یاد بگیرید که اقلن به درد آخرتتون بخوره. فیل ..تری..ن..گ دوستت داریم. فیل ..تری..ن..گ دوستت داریم…

هزینه سنگینی که امپراتور اول متحمل می شود برای خدمت

sms.jpg

من داشتم فکر می کردم که یه حساب سر انگشتی به آدم میگه: بنابر گفته خود مخابرات روزی 40 میلیون پیامک می رود و می آید. هر پیام کوتاه فرض 15 تومان. هر روز600 میلیون تومان که اگر فرض کنیم به دلیل ترویج فرهنگ فارسی اس ام اس فارسی دو برابر قیمت محسوب می شود و فرض نصف اس ام اس ها فارسی باشد می شود 300 میلیون اضافه که بشود در روز 900 میلیون تومان. یعنی ماهی 27 میلیارد تومان ناقابل از مردم بابت این همه خدمت دریافت می شود. شما عید ها و عزا ها را که روزی همین قدر می شود را بگذارید کنار، بعد خوش مزگی جریان در اینجا است که تازه پول پیام هایی که از بی عرضه گی مخابرات فقیر و بد بخت به مقصد نمی رسد به خزانه دولت واریز می شود. شما تا به حال شنیده اید که به همین شجاعت و صراحت در جایی از دنیا اپراتور اولی بتواند مردم مادر مرده خودش را این طوری «دو در» کند؟ آنهم نه یک روز و دوروز بلکه ده سال…

sms2.jpg

دو پله رفت بالا

شادمانه ترین تبریکات به این ملت، دولت و جمیع خدمت گذاران خدوم این مرز و بوم اعم از ظاهر و باطن. این خبر مشت محکمی به دهن تمامی یاوه گویان و ابلق ها و دیگر حلقه بگوشانشان است.

ایران با رشد در بحث عامل انسانی و کیفیت زندگی مردم از رتبه 96 با ارتقاء دو رتبه به 94 رسید. این شاخص گسترش عامل انسانی بر اساس نظر سازمان ملل متحد بر مبنای امید به زندگی، فعالیت های اجتماعی، رشد امنیت اجتماعی و طول عمر و افزایش در آمد و یک سری چیز های نامربوط دیگر تعریف می شود.

ارتقاء دو پله، گوارای وجودتان تلاش گران عرصه خدمت.

راستی یه سوال داشتم: در دنیا چند کشور وجود دارد؟

رشد 20 درصدی دختران

بر اساس آمارهای موجود میزان رشد تحصیلی دختران در مقطع کارشناسی به بالا بیست درصد بوده و با این احتساب چهل درصد دانشجویان این مقطع را دختران تشکیل می دهند. جالب تر این که در حال حاضر هفتاد درصد جمعیت دانشجویان زیر کارشناسی  دختر هستند.

با این ترتیب دختران فرصتی مناسب را به دست آورده اند که می تواند برای جامعه هم فرصت باشد و هم تهدید.

کاتالیزوری به نام محمود

چه کسی می توانست تا این حد موجب تحبیب القلوب بین عناصر ناسازگار سیاسی که سال های سال سایه یکدیگر را با تیر می زندند، چون محمود باشد؟

امروز احساس می کنم همه در زیر یک سقف نشسته اند و گل می گویند و گل می شنوند. واقعن چه کسی تا این حد می توانست دلال محبت باشد. دست مریزاد محمود.

از خاتمی تا طبسی

به نظر می رسد همه در این که باید در مقابل طرفشان متفق باشند به «اجماع» رسیده اند. دیشب در سالن بهشتی مشهد استارت این اتفاق زده شد. آیا این پروژه رهبر سازی برای یک جریان است و یا نبردی برای نشان دادن فردایی دیگر؟

مرهمی بود زمان به سال صفر…

بوی جوب مولیان آید همو!

 روز هشتم

ardavan.roozbeh@gmail.com

 

جنبش موقت صلح برای جلوگیری از جنگ. خب بلخره یکی پیدا شد و جرئت کرد و حرف جناح اینور دلم اونور دلم نزد و یک کلمه از یک تهدید گفت. شیرین عبادی که چندی پیش هم بر سر جریان تبعیض جنسی در ورود به دانشگاه روی خط اخبار بود، این بار هم ثابت کرد که می تواند شامه قوی داشته باشد و دست کم شامه اش را مثل برخی مرفهیم بی درد و کم درد به جایی که گوششان را «دایورت» کرده اند. ندایورتیده است. البته آگاهان علم آناتومی می گویند امکانش نبوده. به هر حال امکانش نبود یا بود، مهم این است که در بخش اجتماعی غیر دولتی یکی پیدا شد بجای غر زدن و نرخ تیر آهن و گوشت بوقلمون به یک موضوع نزدیک به عمل فکر کرد. دست مریزاد خانم عبادی.

 

اما وقتی داشتیم از شیرین بانو تعریف و تمجید می کردیم. داشت چند اتفاق دیگر مثل فیلم در مغزم (بنده قیافه چیزی را می گیرم که هیچوقت ندارم. مثل بعضی از عزیزان که فرت و فرت دکتر بهشان گفته می شود) بله عرض می کردم که مثل فیلم رژه می رفت. (آخه چندی است همه چی میلیتاری شده، از قوماندانی تا شاروالی و والی تا فیلم های ذهن من که بجای هر کاری رژه می روند). روزها دارد هرچه به ته سال نزدیک تر می شود قلب ها در دو سه جا می زند که دومی اش در سینه ها است. اگر بچه کنجکاوی هستید مثل من ویراژ بدهید بعد ببینید قلبتان ممکن است در کجای دومتان هم بزند و البت نظر این است که این روزها ما شاهد صحنه های خوب و بیاد ماندنی هستیم، داشته باشید که سید محمد خاتمی روحانی خوش لباس ما، ریاست محترم بنیاد باران که اخیرن در یک برنامه مشترک با مصری ها هم بنا هست ظاهر شود، این روزها در ام الغرای مومنین با اکیپ کامل حاضرند. بعضی می گویند خاتمی برای انتخابات آمده، برخی می گویند خاتمی برای صحبت و دلگرمی با گروه های دوم خردادی آمده، برخی هم یه چیزای دیگه. اما من می گویم دلیلش دلجویی محافظان ایشان از محافظان آیت اله است که روزهای اول انتخابات یادم می آید اشتباهی سر لوله تفنگ شکارشان به هم گیر کرد. امروز البته این روحانی ما در باغ آیت اله طبسی به همراه کلی میهمان دیگر، میهمان هستند و قرار است بیشتر یکدیگر را ببنند. دنیا خیلی ویژگی دارد که من بعدن در این باب و اهداف مشترک، دوستان مشترک و حتا دشمنان مشترک خطابه ای خواهم نگاشت. اما شکر که این روزها همه احوال پرس هم هستند. من به شخصه ممنون رفیقمون هستم که توانست دل ها را به هم نزدیک کند.

 

از سفر خاتمی به مشهد با همه شنیدنی هایش که بگذریم چیز های شنیدنی دیگری هم هست که بی فیض نباید گذاشت. مثلن این که پوست درخت ماگنولیا بوی بد دهان را از بین می برد! پژوهشگران آمریکایی دریافته اند که پوست درخت ماگنولیا می تواند بسیار موثرتر از خود نعناع، به تنهایی بوی بد دهان را از بین ببرد. که نشان داد کارشناسان آمریکایی گاهی در گیر مسائلی به جز ناو و موشک آنهم مختص خلیج فارس می شوند. بعد هی بگویید آمریکایی ها به فکر مردم دنیا نیستند.  یا خبر اعتصاب فرانسه که دیگر از زیر برج ایفل کشیده شده در پس کوچه های خیابان های  پاریس و یک پارچه همه مردم شده اند «معتصب».

 

 آقای سخکووزی! (این تلفظ کاملن فنارسه اسم آقای رئیس جمهوری بود، آخه نکه من تازه از پاریس آمدم برای همینه) با کاهش جقوق ها و شرایط بازنشستگی در این کشور دست به بد جایی انداخته و با گسترش این درگیری ها به نظر می رسد ایشان با چیز شیر یعنی دم شیر مشغول بازی است. سرکوزی تازه داشت لابی با کشور دوست و برادر آمریکا راه می انداخت و عکس یادگاری با جرج می گرفت که مردم فرانسه زدن تو پوزش ، چقدر جالبه نه؟ درست مثل بعضی جاهای دیگه که تورم از سر شب تا نیمه شب و از نیمه شب تا دم اذان صبح سه مرتبه بالا می رود و مردمش چنان اعتراض می کنند و بازخواست می کنند که دولت مطبوعش زود می گوید: حق با مردم است.

 

گفتم عکس یادگاری یاد دو سه نکته‌چه افتادم و بعد التماس دعا: اولی. عکس یادگاری آقایان چاوز و احمدی نژاد باهم در کنفرانس اوپک بود و من فکر کنم اینا کم کم می توانند یک آلبوم خانوادگی داشته باشند. دومی . داشتم تیتر صحبت های پرزیدنت را می خواندم که گفته بودند: ما با  عربستان هیچ مشکلی نداریم که چشمم به مطلب زیرش افتاد: دادگاه سعودی، دختری را که توسط شش نفر مورد تجاوز قرار گرفته بود به شش ماه زندان و دویست ضربه شلاق محکوم کرد! جرم دختر این بود که سوار ماشین نامحرم شده. لذا جدن موافقم ما با عربستان هیچ مشکلی نداریم و سومی این که اخیرن پارکینگ سازی از بناهای برخی ها های دیگه، تبدیل به مد روز شده.

 بپا بابا، مراقب باش بابا، یوخت دست نره لای در بابا. شب خوش بابا…

شنودگان عزیز، اینجا مشهد است

 آرش آتشزاد arash.atashzad@gmail.com 

می‌گویند در دهه سی و چهل، مشهد با محوریت بارگاه امام رضا علیه السلام از چهار طرف به خیابان طبرسی، تهران تا میدان برق، بالا خیابان و پایین خیابان ختم می‌شده است و در انتهای این خیابان‌ها بیشتر گندم زار‌هایی بوده که کاشت دیم در آن می‌شده. راستی کدام مشهدی باور می‌کرد این شهر در ظرف چهار دهه شانه به شانه کلان شهری مثل تهران بزند و از برخی ابعاد حتا گران تر از تهران شود.

شهری که اینک ما راجع‌به آن صحبت می‌کنیم. شهری است که، سالیانه قریب به 24 میلیون زائر در آن آمد و شد می‌کنند و با رشدی فزاینده قرار است این رفت و آمد‌ها تا افق ایران 1404 تا حدود 45 میلیون نفر برسد. جمعیت ساکن این شهر بیش از دو میلیون نفر است و این به قاعده نمی‌تواند حومه این شهر و روستا ها و اطراف این شهر بزرگ را شامل شود که با احتساب آنها بعید به نظر می‌رسد ما در مشهد کمتر از سه میلیون جمعیت داشته باشیم.

خب، این رشد می‌تواند مبنای مناسبی برای افزایش سطح در‌آمد و گسترش خدمات و رفاه حساب شود. سوال این جا است: آیا کلان شهر مذهبی ما توانسته است با این حجم شهروند و زائر و سیاح خدمات، امکان‌های فرهنگی و شرایط متعارف شهری در خور‌شان این بارگاه و این زوار داشته باشد؟

می‌خواهم تقاضا کنم مسوولان بزرگوار در برابر این نوشته موضع نگیرند. می‌خواهم تقاضا کنم که چند دقیقه‌ای چشم بر هم بگذارند و از روابط عمومی شان در نیمه راه این نوشته نخواهند که «جوابیه‌ای» در خور و کوبنده تهیه کند. کمی گوش بسپارید. می‌دانم شما هم تلاشتان را می‌کنید. اما و اگر‌ها کار را کمی مشکل کرده. این را هر آدم منصفی می‌داند.

چیزی که مسلم است سطح خدمات موجود شهری علیرغم رشدی که داشته، هنوز در سطح استاندارد قرار ندارد. در بخش‌های بزرگی از این شهر کوچه‌هایی هستند که آسفالت نشده. عدم تناسب ساخت و ساز‌های بی رویه در این شهر با خدمات شهری در بسیاری از مناطق به چشم می‌خورد. اینک به دلیل رشد جمعیت بیش از سایر مناطق کشور که ظاهرن نزدیک به حدود هفت درصد از سایر مناطق ایران بیشتر است، ما با تورم جمعیتی مواجه هستیم که خیلی به این موضوع فکر نمی‌کنیم.

این رشد جمعیت باعث شده است که فرصت طلب‌ها در هر قالب و قد و قواره‌ای با نگرشی به آینده شروع کنند اراضی کشاورزی این ولایت را قطعه قطعه کردن. بار‌ها شنیده‌ام که دادستان این شهر هشدار داده است، اما گویی دست‌هایی پنهان وجود دارد که این هشدار ها جدی گرفته نشود. هیچ می‌دانید اینک فروش زمین‌های کشاورزی با امید به بهره‌برداری مسکونی و غیره تا نزدیکی شهر چناران که در فاصله‌ای چند ده کیلومتری از مشهد است رسیده؟. تعاونی‌های مختلف و یا برخی افراد وابسته به این و آن، اتفاقن نقش زمین خواران را این‌بار بهتر از سایرین بازی کردند. کافیست سری به اطراف این کلان‌شهر بزنید. هر گوشه در دشت‌های شمالی این شهر، سوران و شاندیز تا طرقبه و فردوسی و تا گلبهار، تابلوی یک تعاونی مسکن بر زمین کوبیده شده. راستی چه کسی باور می‌کرد زمین های «جمع آب و گلمکان» که یک روستای تفریحی بودند اینک در قطعات یکصد متری پاره پاره شوند؟. چه برد اقتصادی بیش از این که برخی زمین‌های روستایی مشهد که تا دو سال پیش متری دویست تومان بود، اینک به متری هفتاد هزار تومان فروخته شود و جالب‌تر این که این رشد قیمت، نه تنها از ولع خریداران نکاسته است بلکه عطش آنها را نیز بیشتر کرده. راستی چه کسی به این تخریب هم جانبه پاسخ خواهد گفت. البته با این شرط که نسل بعدی مانند ما نباشد و پرسشگر باشد:…چرا چنین شد که مشهد تکه زمین سر سبزی برایش باقی نماند و هیچ کس نپرسید که فردا این‌ حاشیه مشهد ها چه می‌شود.

اما از حاشیه گفتم. حیف است که به حاشیه نشینان مشهد از مناطقی نزدیک به روستای قرقی و شتر گلو و انتهای گلشور تا جاده سیمان و سایر مناطق، حتا طرق و سنگ بست که اینک به یمن همین عنان از دست در رفته رشد و تملک و تخریب محیط زیست هر روز از حاشیه به درون نزدیک تر می شوند نپردازم. مواد مخدر آنقدر آسان یافت می شود که نان نه. چرا که برای تهیه نان در این حاشیه‌ها باید یک ساعت در صف بایستید، اما برای خریدن هروئین حتا دو دقیقه هم معطل نمی‌شوید. هر چه از رشد قیمت زمین در حاشیه و متن گفتم، جالب تر این است که بدانید یکی از چیز هایی که در حاشیه مشهد قیمتش تکان نخورده، هروئین است. یک «سانتیم» این ماده مخدر سال ها است که کوچکترین تغییری در قیمتش حاصل نشده. حال کراک و کریستال و شیشه و دیگر مخدر های ناخالصی که این روزها به وفور یافت می‌شود را می گذاریم برای فرصتی بعد.

در حاشیه شهر، فرهنگ سازی معنا ندارد. در حاشیه شهر خود فروشی بیداد می‌کند در حاشیه شهر نان یافت نمی‌شود. در حاشیه شهر کتابخانه نیست. در حاشیه شهر ایدز بیماری نا آشنایی نیست. اشتباه نکنید من در مورد شهری در آمریکای لاتین صحبت نمی کنم .

اتفاق های جالب دیگری هم در این شهر می‌افتد. در اینجا میدان شهر را خراب می‌کنند و جایش گل می‌کارند و بعد از گذشتن سه ده از انقلاب بزرگ این مردم یادشان می‌آید که این میدان سمبل رژیم گذشته بوده است. در اینجا میلیون‌ها تومان خرج خراب کردن می‌کنند و پول آسفالت یک محله در انتهای کوی آب و برق را با سهم مشارکتی می‌گیرند و اگر سالک هم بیداد کند تفاوتی نمی‌کند و مردم تا سهم مشارکتشان را ندهند کوچه‌شان آسفالت نمی‌شود.

مشهد، مشهد شهری که هر اداره و وزارت خانه‌ای در آن یک «میهمانسرا» راه انداخته و مالیات و عوارض نمی‌دهد. شهری که اینک قیمت یک متر آپارتمانش شده حداقل یک میلیون تومان و شهری پر از کارمندان ساده و شریف که حقوقشان از سه سال پیش سی هزار تومان افزایش یافته. مشهد جایی که معلمینش سال پیش بخاطر حقوق مدنی شان اعتراض کردند و مثل سه سال قبلش به نتیجه ای نرسیدند.

می‌دانید این روزها شنیده می‌شود کارمندان و گارگران در فرانسه به دلیل کاهش در‌آمد و تغییر قوانین بازنشستگی اعتصاب راه انداخته‌اند اما این مردم هنوز به مدیرانشان آنقدر اعتماد دارند که این گونه نباشند و امید به همراهی آنها و درک شان داشته باشند.

از مشهد گفتن خیلی سخت است. سالهاست که قرار است اطراف حرم تغییر کند. اینک در یک طرح بلند مدت، از پایین خیابان تا بالا خیابان قرار است مرکز توریستی، زیارتی سیاحتی شود. شرکت‌هایی که هیت مدیره‌هایی آشنا دارند. زمین‌ها را می خرند و قرار است تمام این فضا را تبدیل به بازارها و هتل‌ها و مراکز خرید کنند. بازار سر‌شور، عباسقلی‌خان، راسته‌نوغان و بازارچه حاج‌آقا جان، خدا‌حافظ. در همه جای دنیا وقتی می‌خواهند یادمانی را نگه دارند حتا خیابان را منحرف می‌کنند تا آن بنا حفظ شود. شنیدیم که در همین طرح‌ها مدرسه نواب و چند جای دیگر را کسی احوال پرس نبود. اما سرتان سلامت، مهم این است که مشهد بزرگ می‌شود. بعدن کسی هم در این مورد نخواهد پرسید.

راستی یک نکته جالب دیگر هم هست که ذهن مرا به خودش مشغول کرده، در طول چند سال گذشته شما برخورده‌اید که در این شهر یک کنسرت و یا برنامه موسیقی برگذار شود؟

می‌گویند کسی نگفته نه. اما انگار میثاقی نانوشته است. مردم هم شاید آنقدر گرفتار همین روزمره‌گی‌ها هستند و به قولی دنبال درست کردن کار امروز که با کنسرت و بی‌کنسرت می‌گویند: فکر نان کن که …

اشکال ندارد. بگذارید مشهد بزرگ شود. بگذارید دکل‌های برق منظر فردوسی را خراب کند و هر روز از لیست میراث جهانی یونسکو دور‌تر. بگذارید زمین‌های حاشیه شهر مشهد به دست زمین‌خواران نوین تکه تکه شود. بگذارید معلمین اعتراض کنند و اعتراضشان در بین صدای بوق و ترافیکی که دیگر فصل زواری و غیر زواری ندارد و اینک شانه به شانه پایتخت می‌زند، گم شود. بگذارید لوله‌های فاضلاب سالهای سال، آسفالت‌ها را بشکافند و روزی که به آخر رسید دوباره لوله‌های فرسوده از دل خاک بیرون بیایند و این چرخه ادامه یابد و بی صدا دانشجویان از ترم محروم شوند. بگذارید خیابان‌ها پر از دست‌انداز شوند و هر روز بر جمعیت این شهر افزوده شود، بی رویه و بی مهابا، و آمار‌ها را بخوانیم و ببینیم که این شهر در محاصره است. محاصره خواسته‌ها و ناخواسته‌ها.

 بگذریم. سرمایه داشتید بیایید شما را با یکی از دوستانم که در کار خرید زمین است آشنایتان کنم. می‌گوید یک روستایی این نزدیکی‌ها هست که زمین هایش را خوب می‌شود خرید. یک دست بچرخد خوب سود می‌اندازد… 

خانه های عفاف کم کم در راهند

چند روزی می شود در کش و قوس گزارشی هستم که همیشه دور برش کلی ماجرا هست. خانه های عفاف. نکته جالب این که هنوز با مردی مواجه نشدم که با تشکیل این خانه ها مخالفت داشته باشه. یکی  حرف اش این بود: آقا هر خونه ای یک توالت می خواد…

به هر حال این سرخوردگی جنسی شده مثل بقیه سرخوردگی های این ملت. بی جواب، بی نتیجه، گناه آلود و بد، همین.

سناریویی از غضنفر آباد یا شتر دیدی ندیدی

 توضییح اول: این فیلم برای افراد زیر 18 سال بدآموزی  و برای بالای 18 سال به شرط عبرت و یک بار نگاه کردن و عدم تصور صحنه های توووپ مستجنش با ارائه کارت شناسایی آزاد می باشد.

توضییح دوم: غضنفر آباد سرزمینی خیالی در  بین النحرین و در نزدیکی شمال قفقاز است، لذا هیچ غضنفر آباد یی اگر واقعن وجود دارد به خودش بر ندارد.

——-

توجه این سناریو کاملن تخیلی است. لذا هرگونه تشابه اسمی هم که در آن می بینید بی ربط است. سعی هم نکنید تو این ور و اونور راه بیفتید و جیک و پوک چیزی را در بیاورید. اگر یه وقت به چیزی مشابه بر خوردید به من هیچ نوع ربطی نداره من اول عرض کردم: این یک ماجرای کاملن تخیلی است.

سکانس اول:

نما روز داخلی/ خارجی

خانم وارد کلانتری می شود.

…آقای پلیس! من می خوام از دست شوهرم شکایت کنم. او به من مشغول خیانت است.

آقای پلیس: خواهر من. وقتی می گویید مشغول خیانت است، یعنی همین الان دارد خیانت را می ورزد.

خانم ماجرا: بنده هم دقیقن همین را گفتم. او همین الان مشغول رابطه نامشروع با خواهر من یعنی خواهر زنش است.

حالا آقای پلیس که از تصور صحنه یه جورایی لرزه خفیفی به بدنش افتاده می گوید:

یعنی شما می فرمایید الان خواهرتان مشغول عمل شنیع فیلم سکسی  با شوهرتان است؟

خانم: بعععله. منتها به این شرط که شما بجنبید.

 در اینجا پلیس ماجرا، غفلت را صلاح نمی داند تیمی که مایل به همکاری هستند یکباره خود را به ایشان می رسانند و همه به سوی منزل این شوهر نان زیر کباب خور، یورش می آورند.

صدای آژیر/نمای خارجی/روز

در باز می شود و دوستان پلیس ها خود را به داخل خانه می رسانند.

 در اینجا در منزل شهود به همراه خانم خانه چه صحنه ای می بینند که بیا و ببین. همه که با ولع ببخشید با دقت صحنه جرم را بررسی می کنند، می بینند آقا برهنه و توام با  اندکی بوی الکلی که احتمالن مربوط به آمپول در باسن بچه بوده لخت به روش آخرین تانگو در پاریس مشغول عشقولانه کاملن حرفه ای هستند. آنهم به حمد اله با خواهر زنشان. یکی از آن ته داد می زند:  فکر کنم صحنه  را دیدم. کات.

نمای داخلی/ روز/اکشن

این آقا با فریاد هرکی .. داره بیاد جلو دست بر تنبان آویز بر سر جالباسی می برد و از نیام یک فقره کالیبر 38 در می آورد و فریاد می زند: نفس کش…

نیرو های کمکی می رسند، یک تیر هوایی جناب آقا کفایت نمی کند و ماموران با خلع سلاح نامبرده را به کلانتری می برند و البته در آخرین صحنه باز هم با گفتن ایول ل ل ل  یک دید به خواهر زن لخت و عور می اندازند و می روند. آقای ماجرا که همین طور می بردنش داد می زنه: من نماینده…. پدرتونو…. مادرتونو… که آقای رئیس کلانتری هم می گه اگه تو نماینده… منم ملکه انگلیسم!

نمای داخلی / روز / کلانتری

فردای آن روز با تایید یک نامه، ثابت می شود اون آقا نماینده … بوده اما رئیس کلانتری ملکه انگلیس نبوده، لذا تا کمر دولا می شود و حاضر به بوسیدن اندام میانی این برادر می شود.

 نمای فضایی/روز و شب

صدا ها در هوا می پیچد. در فضایی موهوم: برخی می گویند قضیه در دست بررسی است. برخی می گویند برو بابا با این داستان خیالیت، بعضی می گویند نشا… شب درازه.

ما هم در جواب می گوییم: این فقط یک داستان تخیلی برای یک فیلم تخیلی بود. شاهدش هم این که در این چند وقت شما خبری در این زمینه شنیده اید؟ یا این که شنیده اید مثلن نماینده ای، چیزی استعفا بدهد؟ یا این که کسی از این بابت توبیخ شود؟ نشنیده اید دیگر پس دیدید تخیلی بود.

اصول گرا و اصلاح طلب شما که هم از خودید بابا جان

روز هشتم  اردوان روزبه ardavan.roozbeh@gmail.com

اول هر کاری که می کنی بگو بسم اله. گفتند در دست رس نییم و ما گفتیم تا خون در رگ ماست این ستون در خدمت شما و تمام طالبان ماست (من زور ! آنان که طلبه ما هستند، چه در حال مرده و چه زنده مان). بشنو از نی چون حکایت می‌کند و از فراق ما شکایت می‌کند. در این ایام که نمی‌نوشتیم انگار سنگی بر شکم بسته بودیم و هر روز بر طبقات مختلف دوزخ قدم زرع می‌کردیم و از شهد شیرین این ولایت بی‌کام و بی‌بهره مانده بودیم. البته تا پای در شهر تهران گذاشتیم، آن دود اختصاصی این شهر به مشاممان رسید و تا در اولین خیابان در مشهد راننده محترمی ضمن فامیل شدم با کس و کار ما، خوش آمد گفت، فهمیدیم: دوباره این دل هوای با تو بودن کرده… روحمان تازه شد و باز سلول های قهوه‌ای مغز ما (اینا کارکردش اینجا بیشتر از خاکستربه) به جوشش و قلیان بیامده است.

از تعارف کم کنیم و بر مبلغ بیافزاییم. این روز‌ها که باز در آستانه انتخابات قرار گرفته‌ایم می‌بینم که هر روز چهره‌ها بشاش تر می‌شود و باز همه به دنبال شور و نشاط هستند. این روزها برای مردم کویته چون دوستان شروع می‌کنند هر چه از هم می‌دانند رو می‌کنند و پته یکدیگر را بر دایره می‌ریزند و از آن طرف هم همه دوباره به این اعتقاد تاکید می‌کنند که: یعنی مشکل مردم ما بد حجابی است؟ یا ما کار‌های مهمه دیگری نداریم که به آنها برسیم؟ و خلاصه از این جور نکته‌های خوش آیند که قند در دل آب کن است.

ما شنیده‌ایم و می‌گویند حاج آقا کروبی از دست نبوی دلخور شده است و گفته در اینجا که نشسته‌ام یا جای منه یا جای وی البته اشارتی هم به  ظرف میوه رو هوا شده.  لابد کسی با لگد کافه را بهم ریخته. از طرفی هم در سمت اصول گرایان هم می‌گویند این روزها آنقدر اشتراکات زیاد شده که ما بزودی شاهد 200 کرسی از اصول گرایان در مجلس به نمایندگی از 199 حزب و ائتلاف اصول گرای مستقل خواهیم بود که این هم نشان از هم دلی دارد. البته آیت اله طبسی اشاره جالبی داشتند. این روحانی اخیرن گفته بود: اصلاح طلب و اصول گرا از یک پیکره هستند. لذا ما منتظر خبرهای مشترک این دوستان هستیم.

کاندولیزا بانو بار دیگر از ایران برای مذاکره دعوت کرد و آقای حسینی سخنگوی وزارت خارجه گفت: اینا فیلمه. هیچ پیشنهاد تازه‌ای در کار نبوده (راستی شما فیلم پیشنهاد بی شرمانه رو دیدین؟) و همه حرفات تکراریه و اینجا صدای آهنگ می آید که: دیگه ازت بدم میاد بهانه گیر اخمو…

اما من می‌خواهم دل‌ها را روانه جشنواره مطبوعات کنم که برخی منتقدان می‌گفتند باز هم این خانم‌ها با لباس های ناجووور و آرایش های دوزخی در نمایشگاه حضور داشتند. ( حیف شد که ما دیر رسیدیم به جشنواره ) البته موضوع مورد توجه در این مورد این خبر است:

 حسین شریعتمداری به عنوان نویسنده منتقد دولت شناخته شد.

در مراسم تقدیر از برگزیدگان جشنواره مطبوعات که با حضور محمود احمدی‌نژاد برگزار شد علاوه بر شریعتمداری که نماینده ولی فقیه در موسسه کیهان است از هشت تن از كسانی كه مقاله «منتقدانه و منصفانه» نسبت به عملكرد دولت نهم نوشته بودند، تقدیر و تشكر شد.

خوب که چی مگه؟ تا یه چیزی تو این ستون می یاد زود باید من حرفی بزنم که بعد از توش هزار و یک داستان در بیاد. آقای شریعتمداری منتقد ترین شده دیگه. شما ها هم اگه بلدین برین حرفتو بزنین و بی خود هم بعدش خودتونو گم و گور نکنین که بخواهید گردن این و اون بندازین. مثل آقا شریعتمداری برید جلو و از هیچی نهراسید چون این روزها فضا فضای انتقاد سالمه، جاسم خان فهمیدی ولک؟

در ادامه در حالی که دانشجویان اصفهانی دور هم جمع شده‌اند و باز سر موضوع کم اهمیت و لاغر دستگیری سه دانشجوی پلی تکنیک میتینگ راه انداختند. نیک براون گفت: این کارای شما یهو دیدی به تحریم نفتتون انجامید و بنده یادم افتاد که یک باره دیگر هم این بالارفتن قیمت نفت از دیوار همسایه و بشکه ای 100 دلار شدن یه کارایی کرده، قبلنا. البته اون زمان فکر کنم نفت 46 دلاری بود که هشتبلکو کرد. حالا این برادر انگلیسی که خود سگ بارون دیده، ببخشید گرگ بارون دیده است، دارد به یه چیزایی اشارت می‌کند. ما هم احتمال می‌رود در جواب نیکی جان بگوییم: … رو سر بنه به بالین تنها مرا راهاکن… ترک من خراب شبگرد مبتلا کن…

ببینید! دلم برای دو اتفاق می‌سوزد و نمی‌دانم چرا نمی‌توانم چاک جر خورده دهان را ولش کنم. اول، آخرین حرف پدر دکتر زهرا که در همدان برای بد نام کردن بقیه خودش را در جایی دار زد. او گفت: «برای رسیدگی به پرونده کشته شدن دخترم به …، …و …. نامه نوشته ام اما تا کنون از هیچ کدام جوابی دریافت نکرده‌ام و دوم این که خانواده‌هایی از روز دوشنبه گذشته در مسجد سلیمان عزادارند. 12 دختر و پسر جوان در برخورد قایقی که آنهارا به سمت دیگر رودخانه‌ای در پشت سد شهید عباس پور می‌برده در اثر تصادف به کوه کشته شدند. خواستم با مادر یکی شان صحبت کنم آنقدر حق حق زد که دیدم نمی شود. یک پسر لیسانس و یک دختر دانشجویش را در این حادثه از دست داده بود. قایق حتا یک جلیقه نجات نداشت.

اما من گاهی خواب می‌بینم و دلم برای بعضی ها تنگ می‌شود. مثلن چند شب پیش خواب آقای حسن سید‌آبادی نماینده شورای نگهبان را دیدم، گفتم حالی از این نماینده محترم سبزوار بپرسم: خوب هستید که انشا اله؟

آقای حسینی، خانم گندمی ببینم شما نمی خواهید دوباره کاندیدا شوید؟ راستی شما هنوز با التزام عملیتان مشکل دارید؟ این دفعه هم شانستان را امتحان کنید شاید در روحیه دوستان تغییریی حاصل شده بود.

 تا دیداری دوباره شب روزتان، روز باد