آرش آتشزاد arash.atashzad@gmail.com
میگویند در دهه سی و چهل، مشهد با محوریت بارگاه امام رضا علیه السلام از چهار طرف به خیابان طبرسی، تهران تا میدان برق، بالا خیابان و پایین خیابان ختم میشده است و در انتهای این خیابانها بیشتر گندم زارهایی بوده که کاشت دیم در آن میشده. راستی کدام مشهدی باور میکرد این شهر در ظرف چهار دهه شانه به شانه کلان شهری مثل تهران بزند و از برخی ابعاد حتا گران تر از تهران شود.
شهری که اینک ما راجعبه آن صحبت میکنیم. شهری است که، سالیانه قریب به 24 میلیون زائر در آن آمد و شد میکنند و با رشدی فزاینده قرار است این رفت و آمدها تا افق ایران 1404 تا حدود 45 میلیون نفر برسد. جمعیت ساکن این شهر بیش از دو میلیون نفر است و این به قاعده نمیتواند حومه این شهر و روستا ها و اطراف این شهر بزرگ را شامل شود که با احتساب آنها بعید به نظر میرسد ما در مشهد کمتر از سه میلیون جمعیت داشته باشیم.
خب، این رشد میتواند مبنای مناسبی برای افزایش سطح درآمد و گسترش خدمات و رفاه حساب شود. سوال این جا است: آیا کلان شهر مذهبی ما توانسته است با این حجم شهروند و زائر و سیاح خدمات، امکانهای فرهنگی و شرایط متعارف شهری در خورشان این بارگاه و این زوار داشته باشد؟
میخواهم تقاضا کنم مسوولان بزرگوار در برابر این نوشته موضع نگیرند. میخواهم تقاضا کنم که چند دقیقهای چشم بر هم بگذارند و از روابط عمومی شان در نیمه راه این نوشته نخواهند که «جوابیهای» در خور و کوبنده تهیه کند. کمی گوش بسپارید. میدانم شما هم تلاشتان را میکنید. اما و اگرها کار را کمی مشکل کرده. این را هر آدم منصفی میداند.
چیزی که مسلم است سطح خدمات موجود شهری علیرغم رشدی که داشته، هنوز در سطح استاندارد قرار ندارد. در بخشهای بزرگی از این شهر کوچههایی هستند که آسفالت نشده. عدم تناسب ساخت و سازهای بی رویه در این شهر با خدمات شهری در بسیاری از مناطق به چشم میخورد. اینک به دلیل رشد جمعیت بیش از سایر مناطق کشور که ظاهرن نزدیک به حدود هفت درصد از سایر مناطق ایران بیشتر است، ما با تورم جمعیتی مواجه هستیم که خیلی به این موضوع فکر نمیکنیم.
این رشد جمعیت باعث شده است که فرصت طلبها در هر قالب و قد و قوارهای با نگرشی به آینده شروع کنند اراضی کشاورزی این ولایت را قطعه قطعه کردن. بارها شنیدهام که دادستان این شهر هشدار داده است، اما گویی دستهایی پنهان وجود دارد که این هشدار ها جدی گرفته نشود. هیچ میدانید اینک فروش زمینهای کشاورزی با امید به بهرهبرداری مسکونی و غیره تا نزدیکی شهر چناران که در فاصلهای چند ده کیلومتری از مشهد است رسیده؟. تعاونیهای مختلف و یا برخی افراد وابسته به این و آن، اتفاقن نقش زمین خواران را اینبار بهتر از سایرین بازی کردند. کافیست سری به اطراف این کلانشهر بزنید. هر گوشه در دشتهای شمالی این شهر، سوران و شاندیز تا طرقبه و فردوسی و تا گلبهار، تابلوی یک تعاونی مسکن بر زمین کوبیده شده. راستی چه کسی باور میکرد زمین های «جمع آب و گلمکان» که یک روستای تفریحی بودند اینک در قطعات یکصد متری پاره پاره شوند؟. چه برد اقتصادی بیش از این که برخی زمینهای روستایی مشهد که تا دو سال پیش متری دویست تومان بود، اینک به متری هفتاد هزار تومان فروخته شود و جالبتر این که این رشد قیمت، نه تنها از ولع خریداران نکاسته است بلکه عطش آنها را نیز بیشتر کرده. راستی چه کسی به این تخریب هم جانبه پاسخ خواهد گفت. البته با این شرط که نسل بعدی مانند ما نباشد و پرسشگر باشد:…چرا چنین شد که مشهد تکه زمین سر سبزی برایش باقی نماند و هیچ کس نپرسید که فردا این حاشیه مشهد ها چه میشود.
اما از حاشیه گفتم. حیف است که به حاشیه نشینان مشهد از مناطقی نزدیک به روستای قرقی و شتر گلو و انتهای گلشور تا جاده سیمان و سایر مناطق، حتا طرق و سنگ بست که اینک به یمن همین عنان از دست در رفته رشد و تملک و تخریب محیط زیست هر روز از حاشیه به درون نزدیک تر می شوند نپردازم. مواد مخدر آنقدر آسان یافت می شود که نان نه. چرا که برای تهیه نان در این حاشیهها باید یک ساعت در صف بایستید، اما برای خریدن هروئین حتا دو دقیقه هم معطل نمیشوید. هر چه از رشد قیمت زمین در حاشیه و متن گفتم، جالب تر این است که بدانید یکی از چیز هایی که در حاشیه مشهد قیمتش تکان نخورده، هروئین است. یک «سانتیم» این ماده مخدر سال ها است که کوچکترین تغییری در قیمتش حاصل نشده. حال کراک و کریستال و شیشه و دیگر مخدر های ناخالصی که این روزها به وفور یافت میشود را می گذاریم برای فرصتی بعد.
در حاشیه شهر، فرهنگ سازی معنا ندارد. در حاشیه شهر خود فروشی بیداد میکند در حاشیه شهر نان یافت نمیشود. در حاشیه شهر کتابخانه نیست. در حاشیه شهر ایدز بیماری نا آشنایی نیست. اشتباه نکنید من در مورد شهری در آمریکای لاتین صحبت نمی کنم .
اتفاق های جالب دیگری هم در این شهر میافتد. در اینجا میدان شهر را خراب میکنند و جایش گل میکارند و بعد از گذشتن سه ده از انقلاب بزرگ این مردم یادشان میآید که این میدان سمبل رژیم گذشته بوده است. در اینجا میلیونها تومان خرج خراب کردن میکنند و پول آسفالت یک محله در انتهای کوی آب و برق را با سهم مشارکتی میگیرند و اگر سالک هم بیداد کند تفاوتی نمیکند و مردم تا سهم مشارکتشان را ندهند کوچهشان آسفالت نمیشود.
مشهد، مشهد شهری که هر اداره و وزارت خانهای در آن یک «میهمانسرا» راه انداخته و مالیات و عوارض نمیدهد. شهری که اینک قیمت یک متر آپارتمانش شده حداقل یک میلیون تومان و شهری پر از کارمندان ساده و شریف که حقوقشان از سه سال پیش سی هزار تومان افزایش یافته. مشهد جایی که معلمینش سال پیش بخاطر حقوق مدنی شان اعتراض کردند و مثل سه سال قبلش به نتیجه ای نرسیدند.
میدانید این روزها شنیده میشود کارمندان و گارگران در فرانسه به دلیل کاهش درآمد و تغییر قوانین بازنشستگی اعتصاب راه انداختهاند اما این مردم هنوز به مدیرانشان آنقدر اعتماد دارند که این گونه نباشند و امید به همراهی آنها و درک شان داشته باشند.
از مشهد گفتن خیلی سخت است. سالهاست که قرار است اطراف حرم تغییر کند. اینک در یک طرح بلند مدت، از پایین خیابان تا بالا خیابان قرار است مرکز توریستی، زیارتی سیاحتی شود. شرکتهایی که هیت مدیرههایی آشنا دارند. زمینها را می خرند و قرار است تمام این فضا را تبدیل به بازارها و هتلها و مراکز خرید کنند. بازار سرشور، عباسقلیخان، راستهنوغان و بازارچه حاجآقا جان، خداحافظ. در همه جای دنیا وقتی میخواهند یادمانی را نگه دارند حتا خیابان را منحرف میکنند تا آن بنا حفظ شود. شنیدیم که در همین طرحها مدرسه نواب و چند جای دیگر را کسی احوال پرس نبود. اما سرتان سلامت، مهم این است که مشهد بزرگ میشود. بعدن کسی هم در این مورد نخواهد پرسید.
راستی یک نکته جالب دیگر هم هست که ذهن مرا به خودش مشغول کرده، در طول چند سال گذشته شما برخوردهاید که در این شهر یک کنسرت و یا برنامه موسیقی برگذار شود؟
میگویند کسی نگفته نه. اما انگار میثاقی نانوشته است. مردم هم شاید آنقدر گرفتار همین روزمرهگیها هستند و به قولی دنبال درست کردن کار امروز که با کنسرت و بیکنسرت میگویند: فکر نان کن که …
اشکال ندارد. بگذارید مشهد بزرگ شود. بگذارید دکلهای برق منظر فردوسی را خراب کند و هر روز از لیست میراث جهانی یونسکو دورتر. بگذارید زمینهای حاشیه شهر مشهد به دست زمینخواران نوین تکه تکه شود. بگذارید معلمین اعتراض کنند و اعتراضشان در بین صدای بوق و ترافیکی که دیگر فصل زواری و غیر زواری ندارد و اینک شانه به شانه پایتخت میزند، گم شود. بگذارید لولههای فاضلاب سالهای سال، آسفالتها را بشکافند و روزی که به آخر رسید دوباره لولههای فرسوده از دل خاک بیرون بیایند و این چرخه ادامه یابد و بی صدا دانشجویان از ترم محروم شوند. بگذارید خیابانها پر از دستانداز شوند و هر روز بر جمعیت این شهر افزوده شود، بی رویه و بی مهابا، و آمارها را بخوانیم و ببینیم که این شهر در محاصره است. محاصره خواستهها و ناخواستهها.
بگذریم. سرمایه داشتید بیایید شما را با یکی از دوستانم که در کار خرید زمین است آشنایتان کنم. میگوید یک روستایی این نزدیکیها هست که زمین هایش را خوب میشود خرید. یک دست بچرخد خوب سود میاندازد…