«خدا حافظ نیکون! سلام سونی»

سال‌ها پیش از این روزی که عکاسی رو شروع کردم برای خریدن یک دوربین زنیت روسی به طور رسمی کارگری کردم. ۱۳ ساله بودم، آنقدر رفتم در مغازه یارو دور میدون سراب مشهد، که اون زمونا از این جنس روسی ها می آورد، یه روز طرف که آدم بد اخلاقی هم بود با همون خلق تنگ گفت الان چقدر داری؟

گفتم ۳۸۰۰ تومن!

گفت دوربین رو بهت می فروشم با همین پول، به این شرط که دیگه بر نگردی برای خریدن هر چیز دیگه‌ای! دوربین ۴۵۰۰ تومان بود و این عین لطف بود، منم به قولم وفا کردم، هیچ وقت دیگه بر نگشتم.

بعدها دستم کمی باز تر شد رفتم سراغ المپیوس و بعد مدتی پنتاکس ولی در نهایت دوربین خوب کانن بود. من چند سال پای کانن وایستادم. رده هایی که دیگه الان یادم نیست شاید فکر کنم ۱۰ دی و ۲۰ دی و بعد فکر می کنم ۳۰ دی اگر اشتباه نکنم. دردسر بود. نرم افزاری مشکل داشتند، گیر می کرد، هنگ می کرد، پس می افتاد، عکس توش گم می شد، تا این که یه روز تصمیم گرفتم کانن رو سه طلاقه کنم. دیگه جونم به لبم رسیده بود.

بعد ها کانن‌ها خیلی بهتر شدند. لنز های بهتر، فول فریم، سرعت بالای شاتر و خیلی حسن های دیگر اما من دیگه کانن رو سه طلاقه کرده بودم. نشستم پای نیکون، از رده های پایین بگیر به بالا نزدیک به حدود ۲۵ سال من روی نیکون موندم. اما نیکون هم عیب های خودش رو داشت. مخصوصن توی خیابون که جدن محشر بود!درست نیکون ضعف هاش وقتی رو می شد که قرار بود تر و فرز و چست و چاباک باشه. کجا؟ وسط یه تظاهرات خیابونی اونم شب! سه تا شات پشت هم می زدی زرتش قمصور می شد. در عمل باید می شستی ملت هم رو می زدن لت و پار می کردن تا دوربین تو بر می گشت به تنفس. از طرفی دیگر سرعت فوکوس هم که درست مثل عروس لب چشمه گلاب به روتون. این اواخر باید از یه سوژه سی تا عکس می گرفتم تا یقین کنم یکیش در حرکت، فوکوس از آب در آمده. می دونید راستش رو بگم از حدود سال ۲۰۱۲ به این ور یقین داشتم نیکون دوربین خوبی برای خیابون نیست. استودیو حرف نداشت، درست وقتی قرار بود یه چایی بزنی یه نگاهی به سوژه بکنی یه خورده فک کنی یه فلاشی تست کنی و یه شاتی بگیری.

اما سال ها بود که دیگه نمی تونست کار من رو جوری که حس می کنم می خوام راه بندازه. اما چرا سمت دوربین دیگه نمی رفتم؟ می دونید چرا؟ چون از تغییر می ترسیدم. چون فکر می کردم اونقدر به نیکون و همه قر و اداهاش عادت کردم که ترکش برام سخته. انگاری با ترک نیکون باید از منطقه امن ام خارج می شدم. سال‌ها بود با نیکون حالم خوب نبود ولی با همون حال بد باهاش کنار می آمدم. شاید اونم حالش با من خوب نبود اما اونم انگاری صداش در نمی آمد.

از حدود یه سال قبل یه جانوری راه افتاد مثل خوره شروع کرد مغز منو خوردن. هم چی زیر پوستی کم کم منو درگیر سونی کرد. در واقع این جانور منو هل داد که از منطقه امن ام خارج بشوم. (درست مثل همسر دکتر نیما افشار در ساختمان پزشکان).

روز یکشنبه به طور رسمی وسوسه‌های این خناس کار خودش رو کرد. من برای همیشه با نیکون خداحافظی کردم. از روز یک شنبه دارم سبک سنگین می کنم. از تفاوت های سیستم می ترسم. از دوربین تازه می ترسم. از تغییر می ترسم. اما فکر می کنم بدتر از همه اینه که این ترس ها مارو وادار می کنه تو منطقه امن خودمون بمونیم.

آقای پسر! مرسی که منو از منطقه امن خودم خارج کردی.


دوستان این یه سونی آلفا هفت رده آر مارک چهار است با ۶۱ مگا پیسکل رزولوشن است که قرار است از این به بعد یه خورده باهاش بیشتر حال کنم و البته یاد بگیرم هیچ وقت بهش عادت نکنم و هر وقت لازم بود بذارمش کنار. کاری که شاید خیلی از ما باید بکنیم. عادت‌ها یا آدم‌ها یا روزمرگی‌هایی که به همه چیزشون، به بوی گندشون، به حال بدشون عادت کردیم و می ترسیم ترکشون کنیم…