عکس: اردوان روزبه
قطار منتظرم نمی ماند. حتا اگر هم تاخیر داشته باشد این من هستم که باید منتظرش باشم. قطار می آید و می رود. چه ایستگاه شلوغ باشد چه خلوت. چه کسی در ایستگاه ایستاده باشد چه خالی در بیابان باشد.
قطار برایم صبر نکرد. باید به موقع سوار شوم…
همیشه همین طور است….قطار می آید و این ما هستیم که باید سوارش شویم. می دانی، گاه احساس می کنم که این خود زندگی است که به قطاری می ماند…. از دور منتظر آمدنش هستیم. وقتی به ما می رسد باید در آن بپریم و برویم…قطار زندگی صبر نمی کند. کسانی هستند که در این راه از آن پیاده می شوند… در ایستگا های ناآشنا گاهی…در ایستگاهی که از آن آنان نبوده است… و قطار می رود < انها در آن ناکجا ماندگار می شوند…. به یاد داشته باش: این قطار است که می آید و می رود… و ما هستیم که باید در آن بجهیم. آگر همراهانی دارید به آنان گوشزد کنید که قطار صبر نمی کند. و شاید همه ی شمایانی که برای دیگران–دیرماندگان یا آنانکه سرشالر از تردید هستن–صبر کرده باشید، سر انجام روز خواهد آمد که آنها را، آنجا را پشت سر بگذارید و در نخستین قطاری –که شاید مال شما نیست–به سوی جایی بروید–که مقصد شما نیست… و یا بوده و همه یه شما می گفته اند که نیست….
همیشه همین طور است….قطار می آید و می رود و این ما هستیم که گاه می مانیم….