اگر در اخبار این چند روز توجه کنید. به سه خبر با یک رویکرد در مورد ایران بر می خورید. خبر اول در مورد دخالت ایران در عراق و حمایت از نیروهای مقتدا صدر در قالب جیش المهدی بود. موضوع وقتی بیخ دار شد که ژنرال پترائوس مطرح می کرد سلاح هایی ساخت ایران را از شورشیان گرفته وتحویل دولت مالکی داده است. بعد از آن رابرت گیتس تاکید داشت که نباید گزینه حمله به ایران را از روی میز برداشت، یکی دیگر نیز در همین دستگاه دولت آمریکا گفت: بر اساس آخرین اطلاعات به دست آمده در افغانستان شورشیان طالبان از حمایت ایران در زمینه مبارزات تروریستی خود برخوردارند.
اگرچه ایران در همان زمان مخاطب حمله ایمن الظواهری مرد شماره دو القاعده بود که چرا یازده سپتامبر را کار القاعده نمی داند، اما این هم از بار این بازی رسانه ای کم نکرد. سومین بحران نیز در پی درگیری حزب اله لبنان با دولت فواد سینیوره بود که باز هم انگشت رسانه های غرب سوی ایران گرفته شد و آنان در هر خبری ایران را حامی حزب اله معرفی می کردند. به نقل از سابت بی بی سی فارسی: دولت لبنان در بیانیه ای که پس از تشکیل جلسه ای فوق العاده صادر کرد نوشت: «کودتای مسلحانه و خونینی که هم اکنون در جریان است با هدف بازگرداندن سوریه به لبنان و افزایش نفوذ ایران اجرا می شود.»
در این مبان باید دید هدف از این جریان چیست؟
یکی از مواردی که به نظر می رسد، این است که داستان جنگ رسانه ای باشد که در چند سال اخیر ما کم ندیده ایم و معمول با هدف آماده سازی ذهنی افکار عمومی جهان برای موجه جلوه دادن حرکت های بعدی خوراک سازی می کند. البته حقیقت این است که این جریان سازی بی اثر هم نبوده و این خوراک رسانه ای توانسته است به فضای خشونت آمیز بوجود آمده در کشورهایی نظیر افغانستان و عراق رنگ و بوی مبارزه با تروریزم بدهد.
اما از سویی دیگر برای اهل خرد می تواند با اندکی تامل موجب ارزیابی و باز مهندسی در سیاست های خارجی ما باشد. آیا با مسائلی که امروز حتا مورد نظر نمایندگان مجلس، علما، جناح های سیاسی است نباید اندیشه ای چاره ساز را پیشه کرد؟. آنهم در حالی که ما می بینیم حرکت های کوچک ایران در برابر جریان هایی مانند حزب اله با فرآیند تاقیر رسانه ای به یک جریان با تمام توان حمایت های همه جانبه قلمداد می شود.
شاید امروز بیش از هر چیز اندیشه مدیریتی و فکر مدیریت بحران بتواند کشور را از بسیاری از موارد دور نگاه دارد. اما این را نباید فراموش کرد، آنچه که دستکم گرفته شود خود می تواند همیشه یک خطر بزرگ باشد.
البته ازسویی امیدوارم بودم دولت مردان ایرانی به شکل قاطع در برابر این اتهامات شفاف موضع گیری کنند، اما نمی دانم چرا تاکنون سکوت معناداری این سوی میدان برقرار است.