روزهای جمعه عشق و حال ملته و ارتحال بنده. هر وقت این روز کار رادیویی ام رو تمام می کنم احساس می کنم یکی از اون سنگ کلیه های خوف ناکم ترکم کرده است. 🙂
اما چه کنم که تهش دوست دارمش.
کافر نبینه، مسلمون نشنوه از این تهیه کنندگی روز جمعه در رادیو …
حالا چشم های مبارک را بعد از 15 و نیم ساعت از مانیتور بر خواهم داشت و بدون اجازه نگهبان دم استخر که همیشه داد می زنه که آقا نپر می خوام بپرم تو آب را ته مانده مغزم که مثل شمع شده وا شده دوباره ببنده تا ببینم چی می شه.