این یکی اسمش رو فقط یدک می کشه حاجی حالیمونه

پیش از این پستی را گذاشته بودم که دل مشغولی ام بود. نمی دانم چرا همیشه روز سی و یکم شهریور روزی است که بی اختیار یاد آدم هایی می افتم که دیگر خط و نشانی از آن ها نیست. عنوان پست بود: خاطرتان هست روزی جنگ آغاز شد.

در جواب این پست دوستی که سال ها است یکدیگر را ندیده بودیم و به به یمن انترنت دوباره چندی است در تماس هستیم برایم جوابی نوشت. روزگاری پیش مرد جنگ بود و حالا نمی دانم، اما می دانم که در خون و رگ و ریشه اش معرفت هست. او نوشته بود:

با تشکر که امروز را بخاطر داشتی  و یادآوری کردی

ما فراموش کرده بودیم  اما شما یادتان بود

اما یه کمی  بی انصافیه که صورت باتوم خورده را به  کسی که اول با اسیر مدارا میکنه

وصل کنی

اقا اردوان همون موقع ام بین اون بچه هاهم   صنف های جور واجور بود

همون موقع هم  همه را با یک چوب میروندن

حالا که داشتن خاطرات اون موقع هم  شده سوءسابقه

حالا 7 میلیارد پول میدن و به اون بچه ها میخندند

اما بدون هنوز کسائی هستند وقتی جنازه ندا را میبینند تا چند روز حالشون خرابه

هنوز کسائی هستند که وقتی چفیه را روی شانه چاورز میبینند چفیه هاشون قایم می کنند

هنوز خیلی کسا هستند وقتی می بینند هر کی نون رو به نرخ روز می خوره

فرقی نمکنه سنگک باشه لواش باشه ویا باگت

حالشون گرفته می شه

عزیز برادر

توی دعوا ها که نه لحافتش معلومه و نه ملاش

هرچی به هرچی وصل نکنید

چون حرمت بعضی چیزها را باید تا دم مرگ نگه داشت

مثلا یکیش حرمت سفره و نمکه

راستی عید گذشته مبارک

«ب»

—-

دوست داشتم فقط برای دوستم بنویسم: دستت درست رفیق. ما پایه همین حرفات هستیم. خواستم بدونی و بدونند بسیجی امروز، فقط اسمش بسیجیه. تلنگر بزنم که یادمون باشه بعضی وقتا آدم ها با همین چیزایی که نوشتی حساب کارشون سواست. مرد مردون مرد،دست رو ناموسش بلند نمی کنه. نه رو ناموس خودش که اجنبی اش هم بلند نمی کنه، چه برسه به باتوم. من حالیمه، می دونم تو هم حالیته داش «ب». برقرار باشی…

بیان دیدگاه