سفرنامه- ولنتینی با یک کشته و ده زخمی

چهاردهم فبریه دوهزار و یازده

امروزم به شب قبلم وصل شده است. خبرهای دستگیری و تیراندازی بر روی مردم. افزایش حضور مردم و خیابان های متشنج. شاید این یک خستگی در کردن بود و حضور دوباره مردم پس از چند ماهی. فیلم ها منتشر می شود. گزارش های مردمی و دیگر الان که می نویسم پس لرزه ها است. مردم کم کمک راهی خانه ها شده اند. یکی دو گفت و گو با شاهدان عینی می گیرم. کار کم نظیری بود. با این انرژی همه را متعجب کرد. پیام خانم هیلاری کلینتون در حمایت از مردم ایران منتشر شد.

پیام می رسد بیایید به حمایت از مردم ایران در برابر دفتر حفظ منافع. اگر چه خواب دارد می کشد مرا اما حیفم می آید. دوربین را چاق می کنم و راهی می شوم. تعداد کم اما خود جوش است. همه می آیند و سلامی و خوش و بشی و تبریک به هم. گزارش تصویری می سازم و بعد یادم می آید که از دیروز صبح چیزی نخوردم. خبرها را مرور می کنم. بالاترین هم که وقت شکار چیزش گرفته. هنوز بالا نمی آید. دستگیری ها خبرش از گوشه و کنار می رسد. نزدیک به یک صد و پنجاه نفر. یک کشته در تیر اندازی مستقیم نیروهای مسوول در زمینه کشتن ملت لابد. «صانع ژاله» جوان کردی است که البته باز لابد باید ببینیم اشکالش چی بوده، منافق زده، انجمن پادشاهی یا چیز دیگر، احتمالن هم به نفع نظام مصادره شدن یک جوان که گلوله ای در سینه اش کاشته شد. هدیه مقام عظما…

پس از این آمد و شد ها و ماراتن نفس بر، اوجب واجبات خوردن یک قهوه -راستی حال مادرت چطوره؟- و یک غذا است.

-=-

خیایان ها ولنتینی است. امروز رستوران ها غلغله است همه با دسته گل و این کارها برای هم دارند لاو می ترکانند و بنده دارم سماق می مکم!

بیشتر می بینم دست ها در دست ها قفل شده. بیشتر گل می بینم رزهای قرمز و زرد بزرگ و بیشتر می بینم آدم ها دارند با هم خوش و بش می کنند. این داستان آقای کشیش والنتیوس خوب مورد توجه عشاق جوان است و طرفدار دارد. با خودم می گویم این ها تا کی با هم خواهند بود؟ دوست پسر و یا دختر فرقی نمی کنه مهم اینه که دو فرزند کافیه…

یاقوت سراسر سرخ، سراسرعشق این هم برای ولنتین.که داستانی دل انگیز است از مسعود بهنود.

راهی رستورانی به نام «لوانته» می شوم. رستورانی ترک که کم آدم درش نیست.

-آقا! لطفن یک میز دونفره…

بقیه اش را از این جا بخوانید. دلم خواست برایش یک پست جدا بزارم.

-=-

باید کمی خوابید. تلوزیون ها و خبرها متوجه ایران است. ساعت از هشت و نه صبح در جایی که همکارانم کار می کنند گذشته است. دیگر تعطیل! کشو را بکشید پایین، می گویم بروند که دو ساعت بخوابند اقلن کار را با انرژی بیشتری ادامه بدهند.

سنگ تمام گذاشتند با صفحه گزارش مردمی و فیلم ها و بقیه. بر سر امروز بیرون امدن مردم صحبت است. ساعت یک و نیم صبح که با ایران در تماس بودم برای کسب گزارش ها می گویند -ایران البته ده صبح بود- حضور نیروهای پلیس و امنیتی  بسیار زیاد است. دستگیری هایی در خیابان ولی عصر و انقلاب، وامداران به حاکمیت به هر بهانه ای دستگیر می کنند.

آیا باید به همین روش ادامه داد؟ خبر العربیه در مورد حضور رهنورد و موسوی در تظاهرات صحت نداشته. هیچ کس از آن ها خبر ندارد. بیانیه ای صادر شده از موسوی که در فیس بوک بر سرش گیس و گیس کشی است. خیلی ها می گویند این کار خود موسوی نیست.

-=-

بابا دو ساعت خواب که دیگه حلاله، نه؟