«اپیزود اول: هیچ ژنرالی به چشم‌ها تو نگاه نمی‌کند»

سه اپیزود جامانده از اوکراین

مرز «چاب» نقطه‌ای زیر پونز نقشه در اوکراین است. درست در منتها علیه مرز اوکراین و مجارستان. این جا ترس‌های آدم‌ها کمتر است. چون صدای موشک و راکت و بمب شنیده نمی‌شود. چون بوی مرگ این جا کمتر به مشام می‌رسد. صف بلندی که همه ایستاده‌اند. مردمی که همه زندگی‌شان چند ساک و کوله پشتی شده است. 

آواره‌گانی از گوشه‌گوشه اوکراین از مرزهای شرقی و غربی، از شمال از بخش‌های تحت اشغال روسیه و یا شهرهای در محاصره، که باید خوش شانس باشند که وقتی از «مسیرهای بشردوستانه» عبور کرده‌اند شانس‌ آورده‌اند و با گلوله مستقیم یا راکت روس‌ها کشته نشده‌اند، به این جا رسیده‌اند. این جا برای آن‌ها یک پایان و یک آغاز است. موجی از آدم که در انتظارند. 

چشمم در میان آدم‌ها راه می‌کشد. پسرکی شاید پنج یا شش ساله، از ته صف در حال بازی است، قل می‌خورد به میان مردم و بعد با جست و خیز می‌پرد بر روی نیم‌کت‌های چوبی ایستگاه قطار چاب، به نظر می‌رسد آب می‌خواهد کسی فوری برایش آب می‌رود. زنی در میان صف بغلش می‌کند و نوازش‌اش می‌کند. مردی برایش آب میوه می‌آورد و خانواده‌ای به او عروسکی بافتنی می‌دهند و او در میان مردم بازی‌گوشی می‌کند. 

به من که می‌رسد به اوکراینی می‌گوید، نمی‌فهمم، اما دستم را می‌گیرد. دستان کوچکش داغ است و لبخند بر لب دارد. کارت آویزان بر گردنش را نشانم می‌دهد. چقدر چشمانش درشت است. روی کارت یک اسم است، تلفن و مشخصاتی اولیه. 

این بچه یکی از صد‌ها و یا شاید هزاران بچه‌ای است که به هر دلیلی والدینش امکان خروج از منطقه درگیری را نداشته‌اند  و یا در مسیر کشته شده‌اند و به رهگذران سپرده شده‌اند. رهگذرانی که می‌روند آواره شوند، آن‌ها هم بدون آن که این بچه و مثل این بچه‌ها را بشناسند به آن‌ها کمک می‌کنند. به آن‌ها غذا می‌دهند و مادرانه بغل‌شان می‌کنند و لابد شب وقتی در یکی از همین صف‌ها یا قطارها و یا ماشین‌ها خواب‌شان می‌برد پتو بررویشان می‌کشند تا سرما نخورند. هیچ کس نمی‌داند برای آن‌ها چه اتفاقی می‌افتد، اما فکر می‌کنم همه مثل من نگران همین چشم‌هایی هستند که کشته‌شدن یک عزیز را ثبت کرده است و مسافر سفری در تاریکی شده‌است. راستی چقدر هنوز برای او زود است. چطور می‌شود برای او توضیح داد که چرا کسی پدر و مادرش را کشته؟ سازمان ملل می‌گوید نیمی از کودکان اوکراینی بی‌خانه شده‌اند. راستی فقط بی خانه شده‌اند؟

هیچ جنگی مقدس نیست چرا که هیچ ژنرالی به این چشم‌ها نگاه نمی‌کند. 

#ArdavanArt #ukraine #war

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s