با پدرش کار میکرد. «جاش فلورس» اهل پنسیلوانیا و تازه بیست را رد کرده. پسر کم حرفی بود که تصویر روی تیشرت اش جلبم کرد. بهش گفتم چرا وقتی میکشن باید لبخند زد؟گفت برای شما سفیدا مگه مهمه ما لبخند بزنیم یا اشک بریزیم؟گفتم من از «پس کله قرمز» فقط رنگ پوستشو دارم. من از جایی میام که وقتی قرار مردم کشته بشن هیچ کس ازشون نمیپرسه فقط وقتی به خودشون میان که میبینم وسط خیابون ولو شدن و یه گلوله تک تیر انداز مغزشون رو پاشیده به ویترین مغازه پشت سرشون.
بهش میگم روزنامه نگارم که برای خرج درس و زندگی همه کار میکنم جز آدم کشی و مواد مخدر! پدرش هم شبیه خودش است اما کمی کوتاه تر همین طور گرد و تپل و مهربان، بنده در زندگی آدم تپلی نامهربان ندیدم شمارو نمی دونم، به صحبت ما میپیوندد. می گوید لاتینو تبار است. سالها است این جا کار میکنند. پدر درس و مدرسه را در همان دبیرستان رها کرده و رفته کارگری اما تلاش کرده، به قول خودش از کارگری و زمین شویی نجات پیدا کند و الان «پادشاهی میکند»، توانسته یه ماشین بزرگ بخرد و در یک شرکت حمل نقل کار بگیرد.
اما پسر هم ظاهرن وضع بهتری نداشته. دبیرستان را که تمام کرده دیگر شرایط مالی اش اجازه نداده. عاشق حقوق است اما فعلن شاگرد پدر است. میگوید با خودش شرط کرده پنج سالی کار کند و بعد برود پی مدرسه وکالت. میگوید: بخش عمدهای از مردم آمریکا را مهاجرین لاتینو تشکیل میدهند اما همیشه آن ها باید سکوت کنند چون حقی ندارند. آنها همیشه یک اشکالی در بودنشان هست که اگر پلیسی یا کسی بخواهد به آنها «گیر» بدهد بلخره یه دست آویزی پیدا میکند برای همین آنها آموخته اند که سکوت کنند. در برابر صاحبخانه، در برابر صاحب کار، در برابر پلیس در برابر همه پس کله قرمزها! جاش از انتخابات آمریکا میگوید. از این که برایش هیچ حزبی مهم نیست چون در نهایت لاتینو ها در آمریکا حقی به این معنا ندارند. میگوید از ترامپ عصبانی است اما با سیستم انتخابات در آمریکا موافق نیست. دو حزب و تمام!فکر میکند شاید بتواند روزی حقوقدان بشود و برای آمریکایی های لاتینو تبار کاری بکند و یک حزب از لاتینو ها راه بیاندازد که بشود حزب سوم…
