صبح به آرامی بلند شدم، خونه رو آماده کردم، تانک آبو با آب تازه پر کردم، وسایل امداد و نجاتمو گذاشتم تو ماشین. چند ساعت بیشتر وقت ندارم تا پارک ملی میامی رو ترک کنم وگرنه دست بند زده میبرنم کلانتری. لوله فاضلابو جمع کردمو یک تف به شیشه زدم قشنگ تمیزش کردم، رخت چرکارو فرصت نشد بشورم، اما مثل این خلهای ده دقیقه مونده به سال تحویل، افتادم به بشور و بساب همچی حشری طور!
دوش گرفتم لباس تمیز پوشیدم بعد دیدم گشنمه رفتم دو تا تخم مرع هم نیمرو کردم انگاری خواستم سیر برم پا کار.
با خودم فکر میکردم ساعتای آخر سال جنون تمیزی میگرفتیم، همه فکر میکردیم الان تمیز نریم تو سال نو گناه کبیره کردیم.
حالا من این احساس رو به گردباد داشتم، تخم مرغ رو خوردم و یه به تخم مرغم هم حواله تندباد دوریان دادم و تف به دنده یا علی مدد!