هر روز ديبا منو از خواب لذيذ مى كشه بيرون كه منو ببر مدرسه، حالا اگر يه روزم نگه دق مى كنم ها، اما غر اش رو مى زنم. هر روزم ما جدل داريم كه از راه كوتاهه بريم يا راه بلنده، بعد كلى بحث يكى رو تاييد مى كنيم. فقط نكته اينه كه مدرسه ديبا يه راه بيشتر نداره!