اردوان روزبه / وبلاگ
یه زمانی تو مشهد یه رفیق داش مشدی داشتم، که در جمع موتور سوارهای مشهدی کمتر کسی بود که ازش حساب نبرد.
این دلبند یک سری جملات تخصصی داشت که همیشه من بعد از شنیدناش تا شب باید میشستم برای خودم آنالیز میکردم.
از جمله یک بار یادمه داشت یکی را نصیحت میکرد که:
«خب پسر جان چیه تو رو ننه بابات وای میستی! سر هم هیچی. تازه کاش دختره اصن هم یه چیزی بود که زیر دست میامد، عین کاغذ دیواری مومونه (میماند). خب که چی؟ چار تا استخون یه ملقه (ملاقه) گه! ایم (اینهم) شد دوس دختر یره…»
حالا امروز دم صبحی این ور دنیا یاد اون رفیقمون اون سر دنیا کردم….
چارپاره استخون و یه ملقه گه!