اردوان روزبه / وبلاگ اردوان نوشت
یادم می آید سال ۲۰۰۷ بود در آمستردام بر روی بحث «ارتداد» کار می کردم. تلفن و گپ با روحانی هایی که حاضر به گفت و گو بودند. از آیت اله منتظری تا شاگردانش و اهل حدیث که چنان متعصب نبودند که سوالی را بر نتابند. احمد قابل در یک مصاحبه اشاره ای کرد که آن زمان موضوع تازه ای برای من بود.
او در گفت و گویش اشاره کرد که نقل از پیامبر مسلمانان است -البته به مضمون: «در عجبم در آخر الزمان از مردمانی که به کاغذ پاره ای ایمان داشته باشند» این امر به اشاره آقای قابل بر می گشت به باور مردم در این زمانه و پذیرش قرآن. اگر چه به نظر می رسد مجموعه روایت ها و حدیث ها و نقل ها در اسلام همه به سمع و نظر مردم به هر علتی نرسیده، اما این موضوع مهمی است که می تواند روشن بسیاری از تند روی ها و یا خشک مغزی ها را بنماید.
سال های سال است برخی از شیعیان اهل سنت را تکفیر می کنند و گروهی از اهل سنت به قولی ریختن خون شیعه را راه رسیدن به بهشت می دانند. کسی نقاشی می کشد حکم ارتداد می گیرد و سلمان رشدی برای نوشتن یه رمان باید در سوراخ موش زندگی کند. برای آتش زدن کتاب مسلمانان در بگرام افغانستان چند ده نفر کشته می شود و تظاهراتی خشونت آمیز به راه می افتد. تند روهای دینی سر می برند و در کاسه می گذارند و هر روز حکمی در باب «ارتداد» صادر می شود. گروهی هم خود را موظف به انجام آن می دانند.
اما برایم کمی سخت است. می دانید من همیشه از کودکی این گونه شنیدم که شریعت های کلاسیک یا همان ادیان الهی -توجه داشته باشید الهی- ریشه اش بر آب نیست و خداوند خود رسولانی را مامور کرده است تا بر روی زمین خدا پرستی را بگسترانند. به راستی اگر خدا باور هستیم و از طرفی به یکتایی و عظمت او معتقد، پس چرا نگران مخالفت یا عدم باور یک نفر هستیم. البته این به معنای پذیرش توهین به باور های دیگران نیست و شاید نقدی هم بر شیوه رفتای های غیر منتقدانه و توهین آمیز نسبت به دین وجود داشته باشد که موضوع دیگری است.
مگر نه این است که قران روایت دوستی و نزدیکی بشر است؟ پس چرا بر سرش قتل می کنیم و آتش می کشیم و فرزندان آدم را از یک دیگر دور می کنیم؟ اصلن مقدس یعنی چه؟ مگر نه این است که کاغذش ساخته از چوب های برزیلی درکارخانه هایی با ماشین های آمریکایی و اروپایی، جوهرش سوئدی و سویسی است و ماشین چاپش هم هایدلبرگ آلمانی؟
این روزها باز خبر از حکم ارتداد و ریختن خون است و من باز سوالم این است. اگر دینی الهی پایه هایش برای یک تصنیف می لرزد. اگر دین و باوری بنیادش با یک شعر زیر سوال می رود به راستی نباید به اعتبار الهی آن شک کرد؟. چطور می شود که تا پای دین وسط می آید متعصبین دینی فقط از استدلال قتل بهره می برند؟
من دین ستیز نیستم. به خالق هستی حتا به وجهی که خود به آن رسیدم باور دارم اما امروز باورم بر این است که دین اقتصادی، دین سیاسی و دین خاندان سالاری دینی نیست که بتواند پاسخ گوی نیاز قرن حاضر باشد. شمایی که فتوای مرگ می دهید یادتان باشد هر روز از دینتان یکی را بیشتر می رانید. در واقع شما به این ترتیب به همان اهداف مادی و معنوی تان هم نخواهید رسید. جهان فردا جهانی تکنوکرات است. مردم روی به آی فون می آورند و نقشه های شان را با گوگل جستجو می کنند. سوالات علمی شان را از جستجوگرهای اینترنتی می پرسند و استیون هاکینز را می شنوند. اما شما هنوز می خواهید بر سر جنابت و حیض بگویید و تا کسی چیزی گفت چه درست چه غلط فقط مرگش را رقم بزنید. نه! دوستانه می گویم. فردا با این شرایط متعلق به شما نخواهد بود. گالیله چهارصد سال قبل مجبور شد بگوید زمین صاف است. اگر دنیای فردا را می خواهید بجنبید. دیگر این روال جواب نخواهد داد و شما بیش از پیش منزوی خواهید شد. با کمال تاسف گاه فکر می کنم راهبران ادیان الهی هیچ گاه قبله خود را نیافتند. آن چه که وارث اش بودند به خوبی خرج نکردند.
فراموش نباید کرد به قول دنیس دیروت: «یک فیلسوف تا به حال هرگز یک روحانی را نکشته است، در حالی که روحانیون فلاسفه زیادی را کشتهاند.»
پژوهشگر آرمان گرا،آیا شما میدانید که در اسلام نماز ستون دین است.وقتی ستون دین با یک با د بهم میریزد و باطل میشود میخواهید با این کارهای آقای نجفی بههم نریزد .خود همین سران دینی دوست دارند آخرین مدل ماشین و هواپیما را سوار شوند ولی دوست ندارند که مردم به روز فکر کنند چون دکّان و بقالی آنها تعطیل میشود.فعلا خدا به این مردم بیفکر و بی برنامه برکت دهد فعلا روز روز آخوند جماعت است. قیافههایشان را قبل با بعد از سوار شدن بره گرده مردم ایران مقایسه کنید همه حسابها دستتان خواهد آمد.بقیه بحث هبرای سرگرمی است و نه بیشتر.
شما هم موفق باشید