سفرنامه- من می خواهم ده میلون دلار پول بهت بدم

بیست و هشتم ژوئن دوهزار و یازده

این نامه های بامزه کلاه گذاری و برداری برای خودش داستانی است. هر روز باید بیست تایش را از میل باکس ات پاک کنی و خنده دار است که اصلن فکر نمی کنند که این ماجرا دیگر برای جناب خواجه حافظ هم خنده ناک است. «من دختر وزیر اقتصاد کومور هستم که بابام رو تو درگیری کشتن حالا بیست میلیون دلار پول دارم دنبال یک شریک خوب می گردم، لطفن تلفن و آدرس بده پولم رو به حسابت بریزم…» حالا این آخری ها با یک جمله «السلام و علیکم» هم نامه شروع  می شه که یعنی خلاصه طرف خیالش راحت باشه که بابا مسلمونه، اما خنده ناکش چند روز پیش بود که تو یکی از این نامه مضحک ها طرف زده بود از ایرانه.

فک کن زده بود که بعله من «عفت مقدم زاده کاشانی» هستم و ایرانی اما فعلن لندن هستم شوهر مرحومم یزدان کاشانی تاجر نفت بوده تو اوگاندا و حال مرده، ماهم که بچه نداریم برای شوهرم دعا کن و در عوض ده میلیون دلار رو بگیر…

داشتم فکر می کردم خیلی ها مشتری این مزخرفات هستند همان طوری که مشتری مزخرفات دیگری هستند که یه عده به اسم دین و بقیه کاسبی ها به خوردشان می دهند. این جریان ساده است، شما نامه نگاری می کنید که قربان کرمتان با این ده میلیون دلار، اون هم می گوید باشه پول مال شماست لطفن قربون دستت دستات تمیزه پول مالیات و هزینه انتقال رو بریز به حساب تا برات ده میلیون رو بریزم و بعد شما بدو حاجیه خانم مقدم زاده کاشانی بدو. البت که داستان مال ایرانی ها نیست و اصولن سر دراز دارد اما همیشه با خودم فکر می کنم تا دنیا دنیا هست یکی سوار دیگری می شود و یکی هم سواری می دهد.

متن نامه حاجیه خانم رو هم ته این پست می زارم که لذتی گروهی ببریم از کرم و بخشش خانم کاشانی!

-=-

اما از این بشنوید که به نظر من جماعت چاپخانه دار در هر جای جهان که باشند کلن مرخص تشریف دارند. از روزی که یادم می آید این ملت آدمی زاد را سر کار می گذاشتند. نشریه برای انتشار آماده شده است، اما درست هفتاد تا نامه رد و بدل  شده و هنوز طرف می گه ما می زاریم جمعه چون فایل رو دیر دادید. بابا، پدر آمرزیده، عمو، رفیق من سیصد بار فایل رو برایت فرستادم. بگو وقت اش رو تا جمعه ندارم، دیگه چرا مارو مچل می کنی.

به نقل از فیس مبارک خودم در حین خشم:

  • Ardavan Roozbeh یعنی از دیشب هفت بار برایش فایل مجله را فرستادم بعد دوباره می زنه : نمی خواین این فایل رو بفرستید؟ خوبه این ها واشینگتن تایمز و نیوزویک رو دارن چاپ می کنن. مشهد هم اون بابا که با ملخی می زد همین جوری بود. یادمه تهرون هم شرکت افست همین بود. مالزی هم یه جورایی. این جا هم همین طور. بعد می گن بشر خصلت های مشترک اش در اقوام فرق می کنه.

    3 hours ago · Like ·  1 person

البته ظاهرن درد من تنها نیست، دوستمان هم با پست بنده، همراهی کرد:

Amir Sagharichi-Raha اردوان جان اینجا توی اتریش هم دقیقاً همین طوره! صد رحمت به چاپخونه های وطنی، لااقل می رفتی ناظر چاپ کار خودت می شدی و کارو پیش می بردی…اینا که از بیخ و بن عرب تشریف دارند. زبان فارسی هم که از بس طرفدار داره با هیچ سیستمی سازگار نیست….اینجا همۀ چاپخونه ها عربی و ترکی هم کار می کنند ولی تا نوبت به فارسی می رسه حتی گوشی موبایل توی دستت هم بازی در می آره، چه برسه به بقیه! کلاً جای بسی تأسف داره

17 minutes ago · Like

خلاصه این چاپ خونه تو نیوجرسی داره هفت صد مدل نشریه مطرح دنیا رو هم منتشر می کنه. این اصلن تو رگ و خون جماعت چاپخونه داره. انگاری انتشار نشریه در هیچ جا حتا جایی که نشریه ات مجوز نخواد و ناظر نیاد و مامور امنیتی حرص ات ندهد، بی خون دل نمی شه.

-=-

امروز بعد چند مدت ملاقاتی دوباره با یک دوست آمریکایی داشتم که با لهجه افغانی فارسی صحبت می کند. ترکیب جالبی است از صداقت و راست گویی غربی -دست کم در زندگی روزمره شان هست که کمتر طرف دیگر دنیا است، کاری با سیاست شان ندارم- و بیان زیبای فارسی دری. مهربانی اش صادقانه است وقتی از آدم می پرسد: «دل تنگ خانواده نباشید، به تازگی با ان ها گپ کرده اید؟» تو می خواهی بپری بغلش کنی این آدم را.

-=-

مدتی سفرنامه ننوشته ام درست مثل این که مدتی دوچرخه سواری نکنی بعد روی زین دوچرخه می نشینی، باسن ات درد می کند، حالا مال من هم درد می کند اما نمی دانم کجایم.

-=-

انگاری من اگر در روستای اخلمد زندگی کنم، ونیز یا واشینگتن هیچ فرقی نمی کند چون از صبح تا بوق سگ فقط پشت دستگاه رایانه -من نمی دونم چه عیبی در اسم کامپیوتر هست که صاحب اولش روش گذاشته- جان می دهم و ته اش هم فک کنم همان پشت جان به جان افرین تسلیم.

الان نگاه می کنم می بینم نه دوستی به روش سابق، نه آدمی و نه هم کلامی. حتا برای کیان که با فاصله یک و نیم متر پشت میز دیگر نشسته با چت فیس بوک می نویسم: «بریم یه ناهار بزنیم؟»

این هم شد زندگی که آدم خودش برای خودش درست می کند؟

-=-

I am Hajia Effat Moghaddam Zadeh Kashani a citizen of Iran but currently residing in LONDON.I am married to Late Yazdan Kashani of blessed memory who was an oil explorer in Yemen and Angola for twelve years before he died in the year 2006. We were married for twelve years without a child;he died after a brief illness that lasted for only four days.Since his death I too have been battling with both Cancer of the lungs and fibroid problems. When my late Husband was alive he deposited a substantial amount of money worth $10.5 Million (TEN Million FIVE HUNDRED THOUSAND America Dollars) with a Financial Institution here in LONDON which I inherited after his death. Just recently, my doctor told me that I have only 2 month to live due to my unfortunate ailment.Having known my condition I decided to hand over this funds to a devoted Allah (God) fearing individual that will utilize this money for charity purpose an d to help the needy the way i am going to instruct therein. I want the individual to use this money in all sincerity to fund charity homes (motherless homes), orphanages, and widows.I took this decision because I don’t have any child that will inherit this money and my husband relatives are into radical organization and I don’t want a situation where this money will be used in an unholy manner, Hence the reasons for this bold decision.

Please, pray for me to recover as your prayers will go a long way in uplifting my spirit. I don’t need any telephone communication in this regard because of my health condition which has seriously affected my hearing and also because of the presence of my husband’s relatives around me always for i don’t want them to know about this development.

I want you to always pray for me as I have no life again says my doctor. It will be my please to receive your good response and I will contact or direct you to my late husband attorney that will help you to secure this $10.5 Million (TEN Million FIVE HUNDRED THOUSAND America Dollars) and I want you to assure me that you will use this $10.5 Million (TEN Million FIVE HUNDRED THOUSAND America Dollars) to help the less privilege.

I want you to always pray for me. Any delay in your reply will give room in sourcing for an organization or a devoted Individual for this same purpose. Until I hear from you. My dreams will rest squarely on your shoulders.
Remain blessed.

Hajia Effat Moghaddam Zadeh Kashani

اندر باب طرح امنیت اجتماعی و رعایت ممنوعات

شیخ و مریدان به پارک جنگلی رفتندی از برای تناول ناهار و گذران وقت.
در میانه راه اعلانی نصب بود که: قلیان ممنوع .چادر مسافرتی ممنوع .سگ ممنوع . پخش موسیقی ممنوع، رقص و شادی ممنوع.
شیخ بفرمود : باز جای شکرش باقیست که تجاوزآزاد است وگرنه در طبیعت چه می کردیم؟ … مریدان شلوار را محکم گرفته و به غایت سرعت گریختندی…