روزهایی که گذشت دمی هم رخصت نشد که سر به خانه بزنم. ابری بود آسمانش و پاییزی و گرد برشیشه هایش نشسته بود. گویی خانه پدری بود که پس از سال ها پای بر آن گذاردی. آمدن کمی خاک از رخصارش برکشم. آمدم تا گاه نوشتی کنم و بگویم چراغ خانه روشن است.
روزهایی که گذشت دمی هم رخصت نشد که سر به خانه بزنم. ابری بود آسمانش و پاییزی و گرد برشیشه هایش نشسته بود. گویی خانه پدری بود که پس از سال ها پای بر آن گذاردی. آمدن کمی خاک از رخصارش برکشم. آمدم تا گاه نوشتی کنم و بگویم چراغ خانه روشن است.