آی که سوز داره این غزل:
ما را به غمزه کشت و قضا را بهانه کرد
خود سويِ ما نديد و حيا را بهانه کرد
رفتم به مسجدي که ببينم جمال او
دستي به رخ کشيد و دعا را بهانه کرد
آمد برون خانه ، چو آواز ما شنيد
بخشيدن نَواله ، گدا را ، بهانه کرد
زاهد نداشت تابِ جمال پري رخان
کنجي گرفت و ياد خدا را بهانه کرد
قتيل لاهوري
خيلي با مسما و به موقع بود