امروز داشتم با محمد علی دادخواه وکیل و حقوق دان گفت و گو می کردم در میان بیان شیرین و شیوایی که داره جمله ای را گفت که برایم بسیار خوش آیند بود:
هر کسی را بهر کاری ساختند
مهر آن را در دلش انداختند…
راستی من بهر چه کاری ساخته شدم؟
امروز داشتم با محمد علی دادخواه وکیل و حقوق دان گفت و گو می کردم در میان بیان شیرین و شیوایی که داره جمله ای را گفت که برایم بسیار خوش آیند بود:
هر کسی را بهر کاری ساختند
مهر آن را در دلش انداختند…
راستی من بهر چه کاری ساخته شدم؟
امروز بعد از چندین روزگار یخ بندان که تف در دهان می یخید و قیافه های عبوس، آدم را یاد بدهکاری های فراموش شده می انداخت. شهر آمستردام شاهد خانم خورشید بود. لذا من در این راستا چند کشف موهوم کردم که عرض می کنم:
اولندش: این قیافه های عبوس ملت همیشه در صحنه اروپا مال این یخبندان هواست وگرنه امروز ما هر که دیدیم در زیر خورشید عالم تاب نیش اش به قاعده بناگوشش باز بود.
دویومندش: من دارم فکر می کنم در روزهای آفتابی شهروندان عزیز این ولایت از جنس «نر» باید قرص اعصاب بخورند و بیایند بیرون چون به اندازه یه وجب قد دامن های دو وجبی آب رفته بود و رسمن آدمی زاد اعصاب و معصاب براش نمی موند. (نگارنده هم که حسساس)
سیووم: دوچرخه سواری توی این هوا آقا مزه داره. آقا مزه داره مخصوصن از کنار این رودخانه پدر سوخته «آمستل».
چهارمندش: هوای آفتابی چه شب باشه چه روز، به ما که مزه می دهد در این قحطی گرما.
پنجمندش: ما چند روزی تو ترک بودیم نشد. لذا به افتخار قی لتر هم که شده برگشتیم.