یادم از بچه گی هام میاد از این روزا. مدرسه و بهانه باحالی برای از سر کلاس ریاضی در رفتن.
– کجا پسر؟
– دفتر انجمن آقا، می ریم برای دهه فجر آذین بندی…
و خب مگر کون داشت معلم بدبخت بگه، واسه چی می ری پدر سوخته تو مگه محصل نیستی؟
روزای با حال در همان سرما و اون چادر های کنار خیابون و نمایشگاه های کتاب که پر می آمد و همان طور پر بر می گشت. کتاب های جنگ و اصول دین و این جور داستان ها که البته بیشترین طرفدار هاش توضیح المسائل بود که کلی توش فانتزی های ناجور می شد یافت و ملت یعنی همین بر و بچ دبیرستان می خوندند و عرق می شست به پیشانیشون…
ای … دهه مبارکه فجر عزیز با اون شعار مشهور که می زدند به در و دیوار: روز یوم اله 22 بهمن مبارک باد، یادت بخیر.