اردوان روزبه
شب یلدا یعنی بلندترین شب سال. راستی ایرانیها هر جا که باشند یلدا یلدا است. فرقی نمیکند از شاخ آفریقا تا جنوب شرقی آسیا. حالا من با شاخ آفریقایش کاری ندارم اما حرفم از ایرانیهای مالزی است. باید بگویم که شما حتا اگر دوست داشته باشید هم نمی توانید در این سرزمین استوایی شب یلدا را زیر کرسی بگذرانید. شب یلدا تقریبن در این ولایت با شبهای دیگر به لحاظ طول چندان تفاوتی نمیکند چون در اینجا سایر روزها هم چندان تفاوتی با یکدیگر نمی کند. اما این دلیل نمیشود که پیش از آخرین شب پاییز شما آگهیها و اعلانهای کلابها و رستورانهای ایرانی را نبینید که شما را برای داشتن شبی خوش همراه با موسیقی و شام ایرانی به رستورانشان دعوتتان نکنند.
این شب در ولایت مالزی برای ایرانیها بهانهای است که همه دور هم جمع شوند و گپ بزنند و حتا کمی هم راجع به زندگی و شایعات که بیشتر حول محور مهاجرت و اقامت است گپ بزنند، گاهی هم راجع به قصههای قدیم، تاریخ، مادربزرگها و پدربزرگها چیز برای جوانترها بگویند. اما حقیقت آن است که سبک و سیاق زندگی سالها است که عوض شده و حالا خود داستانهای یلدایی، داستانی شده است.
رستورانها این شبها همه برنامههایی دارند. غذای مخصوص و هندوانه که برخی برای این شب ورودی هم تعیین کردهاند و برخی هم نه اما طبیعی است که امشب در رستورانهای ایرانی جای سوزن انداختن نباشد. از رستورانهای راسته خیابان امپنگ بگیرید تا بقیه جاها. امپنگ را هم با تاکید گفتم. چون در این خیابان قدیمی کوالالامپور اگر شما خیلی طالب حال و هوای ایرانی هستید. اصلن دوری از وطن را احساس نمیکنید چون از هر ده نفر، یازده نفر ایرانی هستند.
داشتم از یلدا در کوالالامپور میگفتم که البته شاید کمی مدلش تغییر کرده است. دنیای امروز یک کمی ماشینیتر شده ولی باز هم بهانهای است که آدمها دور همدیگر جمع شوند. داشتم چه میگفتم؟ آهان داشتم از یلدای مالزی میگفتم. خب شما میدانید که یلدا همیشه مقارن با ایام کریسمس. این روزها همه جا درخت کاج میفروشند و بابا نوئلها هم در مراکز خرید ولو هستند با پالتو و کلاه آنهم در دمای 36 درجه با شرجی خفه کننده و این کمی به نظر خنده دار میآید.
دیشب برای یک برنامه یلدایی در کلاب ایرانیها که هر دو هفته برنامه دارد به جایی در نزدیکی مرکز شهر رفتم. دی جی و از این برنامه از بیشتر ایرانیها که میپرسم آنها نیز تایید میکنند که اگرچه برنامهها با عنوان یلدا روبراه میشود اما بیشتر بزن و برقص جوانها است.
فرزاد که در یک مجتمع آپارتمانی در خیابان کوچینگ زندگی میکند خودش را برای سور و سات این روز آماده میکند. او اصفهانی است و میگوید که از ولایت سفارش داده است تا برایش آجیل شب یلدا پست کنند.
از او می پرسم که یادش که نرفته یلدا چه شبی است، میگوید: «اختیار دارید! شب یلدا یکی از سنتهای یزرگ ایرانیها و بلندترین شب سال است».
او ادامه میدهد که برای این که این شب و حال هوای خاطره انگیزش را از یاد نبرند در تدارک سور و سات مراسم این شب هستند تا با سایر همسایههای ایرانی دور هم جمع شوند. او میگوید که مجتمع آپارتمانی آنها نزدیک به چهل تا پنجاه خانواده ایرانی دارد و بنا دارند از همه آنها بخواهند که برای یلدا دور هم جمع شوند.
نادر هم یکی دیگر از ایرانیهای این سرزمین است، به قول خودش با تکرار مکررات یاد خاطرهها میکند: «سنت ایرانیها در شب یلدا این است که همه دور هم در منزل بزرگترهای فامیل جمع میشوند و همه نوع میوه و خشکبار میآورند. هر کس یک چیز میآورد و بهترین میوهای که میآورند هندوانه است».
عاطفه هم یک ایرانی دیگر است که از اصفهان به این شهر که به عنوان خواهر خواننده اصفهان شناخته میشود، آمده است. او بیشتر یاد یلدای اصفهانی میکند: «یلدا یکی ازسنتهای قدیمی است که همه دور هم جمع میشوند و یکی ازشبهای است که یک دقیقه از شبهای دیگر بلندتر است. در اصفهان خانهی مادربزرگم که از همه بزرگتر هستند جمع میشویم و سفرهی خیلی بزرگ میاندازند و آجیل و هندوانه،خشکبار از شلغم گرفته تا چقندر سر این سفره میگذارند و همهی فامیل جمع میشوند و با بگو بخند این چیزها را با هم میخورند».
به هر حال ایرانیهای کوالالامپور هم مثل همهی ایرانیهای دیگر این سنتها را دوست دارند و با آن زندگی میکنند. شاید دور سرزمین، شاید بجای کرسی و لحاف در یک رستوران، اما یادشان هست به هر حال یلدا شب با هم بودن است و محبت کردن و ایرانی بودن حتا در یک کلاب.