چند پست پیش از این نوشتم می خواهم کمی عکس بگیرم و با شما هم تقسیم کنم. من این کار رو کردم اما یادم رفت و روی فیس بوک و اورکات گذاشتم نصفه شبی یادم آمد ای دل غاقل!
در مورد عکس ها باید بگم. اون روز تصمیم داشتم عکس بگیرم اما کجا؟ می دونید برای من دنیای اطراف اونقدر بزرگه که شاید از بزرگیش من نمی بینمش. مثلن فکر می کنم دیگه چیز خاصی تو اطرافم نیست. این شد که رفتم سراغ همین دور بر روزمره خودم. خواستم کمی دقیق تر نگاه کنم و نتیجه اش شد این مجموعه که می بینید.
شرمنده بخدا. خانواده خوبن. سلام برسونید پلیز…
—
آب می جوشد و نور. دوزخ یا بهشت؟
غرق نمی شم چون در نور چیزی برای نجات هست
زمخت و مهربان درخت یعنی امید