فردا سر وبلاگ بازی سوختی به ماچه

اردوان روزبه – روز هشتم

ardavan.roozbeh@gmail.com

سرلشگر محمد سلیمان دست راست بشار اسد بود و می گویند بشار که پاش روگذاشته تهران دیده دست راستش درد می‌کنه. با تلفن سیاهه زنگ زده خونه، کلفتشون گفته: سولی! یه خورده مرده. به دین‌سان باز هم شعار مشهور داریوس جدبرگ مادر مرده در سریال لبه تاریکی یه بار دیگر در جلوی چشمم به ترقص در آمد که: دانستن مردن است پسر جان. می‌گویند این برادر سولی بیش از اندازه از جیک و پوک بشار خبر داشت. یعنی کی کشتش: دشمن دیگه بابا… زندگی همینه گاهی زیادی می‌دونی می کشنت، گاهی کم می دونی می‌کشنت گاهی هم اصلن می‌گی بابا به من چه. بازم تو خیابون میزنن شل و پلت می‌کنند. مثل همین انفجار ترکیه. یارو داشته می‌رفته نون بخره، بمب ترکیده مثل کلمن شده برگشته. روحشم از هیچی خبر نداشته.

بد روزگاری شده حاجی، تازه کم کم دارم برا خودم یه شغل دومی دست و پا می کنم. می گن «ری یل استیت» توش نون زیاد داره و همه اینجا ول کردن و می‌رن دبی آپارتمان لوکس و مبله رو تو طبقه چهل و هفتم می‌فروشن و خدا تا ایرانی ها رو پیاده می‌کنند تخویلش هم 10 ساله. واسه چی پس نشستی؟ اوی با تو‌ام. صد تا یه غاز روزنامه نگاری می‌کنی تهش هم می‌زنی طاق طویله و می‌بینی از اون بالا «دولونگونی» و حالیت نیست کی این بالا آویزونت کردن. گفتم آویزون یاد یه لطیفه دو افتادم. نه اون خمیر دندون بود، ببخشید. از روزی که شنیدم با لایحه جدید اگه تصویب بشه  ذرت پرت کردن تو وبلاگ هم جاش تو جهنمه. نمی‌دونم چرا دچار خارخاسک گرفتگی مزمن شدم. چون فک کنم جای من طبقه هفتم جهنمه! داشتم عرض می‌دادم ، یه جک یک خواستم تعریف کنم خذمتتون:

می‌گن یه بابایی رو داشتند دار می زدند. می‌گفت آخه قربونتون بشم واسه چی منو دار میزنین. گفتند: می‌زنیم تا عبرت سایرین بشه. این آدم ماجرای ما می‌گه: خب عزیز‌جان نمی‌شه دیگران رو دار بزنین تا عبرت ما بشه؟

حالا بیا بالا. فقط مسوولان وقتشو بیشتر کنن تا آدم از اون آب و هوا لذت ببره.

بگذریم ما که والا سر در نمی‌یاریم شما رو نمدونم.

اما از این ماجرا بگذریم. می‌گن بلخره یکی جواب 5+1 را داده. اینا ذوق زده شده‌اند و تا باز کرده‌اند دیدند، نوشته: شییش! لذا همه به هوش و ذکاوت احسنت بلند گفتند. لوموند هم که همش دنبال کار خلافه نوشت: پشت پرده مذاکرات چه گذشت؟ ما در جواب این نشریه فرانسوی می‌گویم، ادبیات فولکلور مارا دست کم گرفته‌ای آمو، پیر مرده پشت پرده… چی بانیکلا!

اما می آییم در داخل و بسته و پرده را می‌گذاریم برای خاویر و سعید.

جمشیدی قوه‌قضاییه گفت که در ایران سنگسار و قطع دست متوقف شد. ما البته تازه داشتیم خوشمان می‌آمد ها. از سویی دیگر نفت افتاد فشار خونش پایین و شد 119 دلار، غضنفر می گفت خوب شد ما نفت تخریدیم و گرنه ضرر می‌کردیم. ما هم نظرمان این بود. آخ آخ دیدی نفت ارزان شد کار ساخت بزرگراه‌ها و جاده‌ها و فرودگاه ها و بهداشت و آموزش روستایی و کویر زدایی و مبارزه با ایدز (راستی گفتم ایدز راسته می گن تو خونه برادران علایی هم یه توپ پارچه مخمل پیدا کردن؟) و از این کار‌های خوب خوب که ما با پول مازاد نفتمون انجام می‌دادیم کمپلت خوابید؟

بمالد. توی همین هاگیر واگیر پایین کشیدن شلوار نفت، سه پیاده وزیر می‌شود. آن یکی دیر می‌شود این یکی وزیر می‌شود (فک کنم تو شعر کاظمی نازنین گند زدم رفت) به هر حال سه وزیر پیشنهادی با خواندن شعر: لب خندون در قندون برادر عمو پورنگ از مجلس خارج شدند. اما میگن وزیر ارتباطات باید برای خوندن شعر: تنها ماندم! استاد بنان خودش رو آماده کنه. چون پشت خط هیجده قدم خودی فول کرده. کابینه‌ای که اینجاست فک کنم بیشتر اتوبان تا کابینه، قییییژ همه می یان و می رن.

به دو کلمه دیگه بگیم . بریم دنبال روزی حلال:

هفتاد و شش هزار قاچاقچی در طول چهار ماه دستگیر شدند. معادله و تناسب ببندید مصرف کننده‌اش چند تا می‌شود؟

قطبی گفت قول پیروزی نمی‌دهم. عزیز جان قول داده هاش هم همچین کاری نکردند. شما نگران نباش آب از آب تیکان نمی خوره.

تا یسته بعدی و بازهم ماجرا های روز هشتم خدا یار. راستی آپارتمان نمی‌خواین دبی؟ مفت! تحویلشم 20 سال دیگست چش رو هم بذاری رسیده!

 

 

 

خدا بیامرزی جمع کنید

این روزها در این بی برقی های چهار ساعته مردم از چهار نفر دائم یاد می کنن.

 پدر و مادر ادیسون، خواهر و مادر احمدی نژاد!

اس ام اسی بود به جان خودم من نگفتم. اصلن غلط کردم تورو خدا من زن و بچه دارم. نکنه با این قانون جدید سر ته آویزونم کنین؟