ساعت روبرویم می گوید وقت تنگ است. من احساس می کنم که جسم تنگ است. بی هیچ قکری به یک هم خوابگی فکر می کنم. سرم می گردد. نمی دانم چرا زیبایم مثل ملک مرگ در دیده ام می آید.
همیشه این ساعت ها که میشه یاد یک خاطره از روز اول عید در سال هفتاد و نه می افتم…
برای دوستانم آرزوی آرامش دارم همان طور که برای دشمنانم. عید را میهمان دلم باشید. مهربانی کنید و خطایم بر من ببخشید. کوتاهی کردم. ظرفم تنک بود، شما در گذرید و برایم بمانید.
آشنایی با شما و اون گردهمایی کوچک دوستانه از خوب ترین حادثه های سال86 برای من بود.
امیدوارم امسال هرجای دنیا که هستید سلامت و موفق باشید.
نوروزتون شادتر از همیشه.