می دونيد من درست چهار سال پيش توی يه همچين ساعتی بعد از آرادان، اونطرف گرمسار … مردم!!
اون لحظه نمي دونم چرا بي اختيار ياد همه کساني افتادم که مي شناختم شون؛ براي همه رفته ها؛ براي دوستاني که زير سرماي خاک ديگه پيش ما نبودن تا گرم بغلشون کنيم و بهشون بگيم دوستشون داريم؛ سال تو لحظه هاي خوبي تموم شد يعني ميشه عمر هم به همين قشنگي تموم بشه؟