زن وقتی ازدواج می کرد باورش نمی شد روزی برای خريدن چندر غاز ارزون تر کريستال توی تاريکی شب با چهار تا لندهور، بيابونای زابل رو ول بگرده … با خودش گفت: خاک بر سرش اگه مرد بود برای هروئين حاضر نبود دخترشو توی ۱۲ سالگی بفروشه ..
اما اون ديگه براش فرقی نمی کرد کريستال می خريد يا خودشو می فروخت … الان فی بد نبود چون هنوز توی سی و سه سالگی بر و رويی داشت که با يه آب و روغن بتونه خودشو جای ده سال جوون تر قالب کنه … اقلن اينجا کسی نمی دونست که اين بابا کيه … اونم يکی بود مثل همه بدبخت های ديگه، همه اونهايی که توی شهرشون … خونشون … حتی کنار مردشون بود و نبودشون يکی بود … شبی پنجاه دلار ارزش اين چهار تا لندهور رو داشت … به درک اينم مثل همون زندگی سگی با شوهر نيست شدش بود …
از هيچ شدن بهتره … نه؟!
فاحشگی اونور مرز … ميگن رو زن ايرونی خوب پول می دن … هنوز صدای يه کهنه کار تو گوشش زنگ می زد … خوب پول می دن
……..
خبر کوتاه بود فروش زنان ايرانی در خارج از کشور ……
جنازه يک زن با لباس راه راه و کفش های قرمز توی خيابون های شهر کویته پيدا شد … فقط يه نامه ايرونی توی جيبش بود که از اون عروسکی خواسته بود که گريه می کند … سفارت ايران در کشور پاکستان ايرانی بودن اون رو تاييد نکرد … محل دفن قطعه آدم های بی هويت …. .